تاریخ‌نگاری

سپاه دزفول چگونه شکل گرفت؟ (قسمت اول )

به مناسبت دوم اردیبهشت ماه سالروز تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

بالانویس:

کتاب «ناجی» زمانه و زندگی شهید محمد حسین ناجی دزفولی است که به تازگی از انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. حسین ناجی ، مسئول گزینش سپاه دزفول بوده است و لذا در بخشی از این کتاب به چگونگی شکل گیری سپاه دزفول اشاره شده است.  مرور جریانات شکل گیری سپاه دزفول در سال ۱۳۵۸ خالی از لطف نیست. این پست بخشی از فصل ششم کتاب «ناجی» است که تقدیم می گردد.

 

سپاه دزفول چگونه شکل گرفت؟ (قسمت اول )

 

از اعضای گروه منصورون بودم و تحت تعقیب ساواک؛ از این رو مجبور بودم زندگی مخفیانه­ ای داشته باشم و به همین دلیل اواخر انقلاب را در سوریه گذراندم. آنجا به همراه دکترچمران، آموزش جنگ­های چریکی را دیدم و یک روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران برگشتم. طبق قراری که با دوستانم گذاشته بودیم، من، غلامعلی رشید، محسن رضایی، رضا بصیرزاده، محمد جهان­ آرا و تعداد دیگری از بچه ­ها، قرار شد آموزش ­هایی را که فراگرفته بودیم به جوانان شهرهایمان منتقل کنیم.

من آمدم دزفول و کار آموزش را شروع کردم. هنوز بحث سپاه مطرح نشده بود، اما کمیته انقلاب اسلامی تازه پا گرفته بود. دیدگاه ما این بود که هر انقلابی پیروز می­شود، یقیناً دشمنانی دارد و به همین دلیل آموزش نظامی به جوانان شهر را شروع کردیم تا در صورت نیاز بتوانیم از انقلاب حراست کنیم.

امکانات زیادی وجود نداشت. آموزش ما در حد کار با اسلحه ژـ۳ بود و کار با نارنجک و گه­گاهی هم کار با کلت­ های ارتشی. فرمانده آمادگاه دزفول فردی بود به نام «سرهنگ بایندریان» که خیلی به ما کمک می ­کرد و بهمان اسلحه و مهمات می­رساند.

آموزش­ها به همین منوال شکل گرفت تا اینکه هیئتی از تهران آمدند و اطلاع دادند که قرار است مجموعه ­ی سپاه تشکیل شود. رفتم تهران و گزارشی از عملکردمان در دزفول و افرادی که در حال فعالیت بودند ارائه دادم و به من به‌عنوان فرمانده­ی سپاه دزفول حکم مسئولیت دادند.

 راوی: سیداحمد آوایی (فرماندهی وقت سپاه دزفول)

 

اگرچه حسین هنوز عشق و علاقه­ ی طلبگی داشت، اما احساس می­ کرد که نمی­ شود در این انقلاب بیکار و بی­خیال بود و باری بر نداشت. حس کرد که باید شانه­ هایش را ببرد زیر باری از بارهای سنگین ­تر انقلاب. اصلاً برایش قابل قبول نبود که دیگران دنبال انقلاب و مسائل مرتبط با آن باشند و او برود و بدون توجه به این مسائل بچسبد به درس و کتاب و طلبگی. درس به تنهایی او را به هیچ وجه اغنا نمی­ کرد.

با فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر تشکیل سپاه پاسداران، حسین ضرورت را در ورود به سپاه دید و درس طلبگی را موقتاً رها کرد و به‌عنوان یکی از اولین نیروها، وارد تشکیلات سپاه شد.

 راوی: حجت‌الاسلام علی راجی

 

 اردیبهشت­ ماه ۱۳۵۸، حکم تشکیل سپاه را گرفتیم و با فاصله ­ی کمی برای تشکیل سپاه شروع به فعالیت کردیم. حدود یک ماه از صدور حکم ما نگذشته بود که روزی حسین با دوچرخه آمد در خانه­ ی ما و گفت: «چون امام دستور تشکیل سپاه رو داده، می­خوام از حزب جمهوری بیام بیرون و وارد مجموعه سپاه بشم!»

من وضعیت را برایش شرح دادم و گفتم: «سپاه هنوز محل مشخصی هم نداره! ما می­خوایم از صفر شروع کنیم. نه ریالی پول داریم و نه هیچ­ امکاناتی!» گفت: «امام دستور داده! پس من با هر شرایطی که وجود داشته باشد، هستم و حاضرم کمک کنم!»

ابتدا عمده ­ی تشکیلات سپاه در کمیته ­ای بود که ستاد مرکزی­ اش مسجد جامع بود. بعد از پیگیری­ هایی توانستیم یک اتاق که ده متر هم وسعتش نبود، در طبقه دوم یک ساختمان اجاره کنیم و کارهای اولیه را شروع کنیم. آنجا هیچ امکاناتی نداشتیم، حتی امکانات اولیه‌ای در حد یک پنکه­ ی زمینی. تابستان دزفول هم که گرم بود و طاقت‌فرسا. خیلی جای تنگ و تاریکی بود، اما چاره ای نبود. درب ورودی­ اش آن‌قدر کوتاه بود که اگر سرمان را خم نمی­ کردیم، کله­ مان می­خورد به طاق. یک میز ساده داشتیم و دوتا صندلی، همین! این کل امکانات مجموعه­ ی ما بود.

در آن مقطع به‌جز اعضای شورای فرماندهی، هنوز هیچ‌کس عضو سپاه نشده بود، لذا از حسین خواستم که هم فرم­ هایی برای پذیرش تهیه کند و هم سؤالاتی را برای پاسخگویی متقاضیان جذب که وقتی کسی برای پذیرش مراجعه می­کند، هم فرم پذیرش مشخص باشد و هم فرم سؤالاتی که باید پاسخ بدهد. با ابتدایی­ ترین امکانات؛ نه ماشین تایپی و نه دستگاه تکثیری. با خودکار و چند برگ کاغذ، فرم­ های مربوطه تهیه شد. با امکاناتی که از این­ور و آن­ور تهیه می­کردیم، کار را جلو می­بردیم. هیچ بودجه ­ای به مجموعه تزریق نمی­ شد؛ مجبور بودیم دست به دامن فرمانداری و استانداری و این اداره و آن اداره شویم و کارمان را پیش ببریم تا زمانی­که وضعیت سازماندهی سپاه کمی بهتر شد.

بعد از این­که کمی وضعیت سپاه بهتر شد و گسترش پیدا کرد، از آن اتاقک دنج و کوچک، اسباب­ کشی کردیم به محل بهتری در خیابان آفرینش. هنوز هم ستون سپاه دزفول، همان پذیرش بود و به‌تدریج روابط عمومی هم شکل گرفت و با شروع جنگ تحمیلی، بخش تدارکات هم راه­ اندازی و بازهم مجموعه سپاه گسترش بیشتری پیدا کرد.

 راوی: علیرضا صمیمی فر (پاسدار و عضو شورای فرماندهی سپاه دزفول)

 

ادامه دارد …

 

 

 

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا