تاریخ‌نگاری

مردی از جنس آسمان

به بهانه ی رحلت «حاج حسین علیخانی نیا» ، پدرشهیدان معظم غلامعلی و عبدالعلی علیخانی نیا

هنوز صدای اذان  طنین انداز نشده، می توانستی صدای گام هایش را بشنوی که دارد آرام آرام می رود سمت مسجد. پنج نوبت  نمازش را در مسجد می خواند. بسیار آرام بود و متین و مهربان و فوق العاده خوش برخورد. همیشه لبخند ملیحی گوشه ی لبش بود. خیلی باید تلاش می کردی تا بتوانی در سلام کردن، از او سبقت بگیری. دست به خیر بود و برای کمک به مساجد و حسینیه ها و جلسات قرآن کم نمی گذاشت. شنیده بودم بخش زیادی از دارایی هایش را وقف مساجد و امور خیر کرده است.

کسی ندیده بود که دعای توسل و دعای ندبه و نماز جمعه اش ترک شود و البته شهیدآباد رفتنش هم هیچ گاه ترک نشد. همه ی عصرهای پنجشنبه، زائر آن قطعه ی آسمانی بود. قطعه ای که دو پسرش را در آنجا به امانت داده بود دست خاک.

 «حاج حسین»، پدر دو شهید بود.  غلامعلی اش ۱۶ ساله بود که در  سال ۶۲ در پاسگاه زید آسمانی شد و عبدالعلی اش  در سال ۶۵ در عملیات کربلای ۴  رفت که رفت و دیگر خبری از او نشد و پس از ۱۱ سال، یک پلاک و  مشتی استخوان  از سروقامت ۱۷ ساله اش دادند دستش و او هیچ گاه خم به ابرو نیاورد و شکوه نکرد.

امسال هم مثل هر ساله ، سفره ی افطاری اش را در شب شهادت مولای متقیان پهن کرد و مراسم احیایش را هم گرفت. عادتش بود که تمام راهپیمایی ها را باشد، از ۲۲ بهمن بگیر تا روز قدس.

امسال هم زیر گرمای ۵۰ درجه ی دزفول ، فرمان امامش را لبیک گفت و فریادهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیلش لابلای جمعیت تا آسمان بالا رفت. اما دست تقدیر این بود که «حاج حسین علیخانی نیا» پدر شهیدان معظم غلامعلی و عبدالعلی علیخانی نیا در راه بازگشت از راهپیمایی روز قدس، رهسپار آسمان شود و چشم در چشم فرزندان شهیدش، آماده شود تا ثمره ی سال ها خدایی زیستنش را از ملائکه ی پروردگار بگیرد.

 امروز صبح تابوتی غریبانه  بر شانه های مردم قدرشناس دزفول، تا قطعه ی صالحین شهیدآباد مسافر شد، که مسافرش مردی بود از جنس آسمان. مردی که دو جگرگوشه اش را برای این انقلاب تقدیم حضرت دوست کرد.

و باز هم قصه ی تکراری نبودن مسئولین شهر که دیگر از نوشتنش حالم به هم می خورد. قدرشناسی از مقام شهدا و والدین شهدا توفیقی است که نصیب هر کسی نمی شود. وقتی آقایان عشقِ میز باشند و برایشان مهم نباشد این میز ثمره ی خون چه کسانی است همین می شود دیگر. عمق فاجعه این بود که حتی آقایان دوربینی شهر هم نیامده بودند. همان مسئولینی که به همراه عکاس هایشان گوشه به گوشه ی شهر حضور می یابند و فقط عکس می گیرند از حضورشان.

بی خیال مسئولین! خوشا به حال حاج حسین که حالا دو شاخ شمشاد شهیدش دارند میزبانی اش را می کنند و بدا به حال ما ، که هنوز برای قبر و قیامتمان توشه ای آماده نکرده ایم.

حاج حسین عزیز! روحت شاد و قرین رحمت الهی و همنشینی با فرزندان شهیدت رزق و روزی ات باد! ان شاءالله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا