نقد نوشته‌ها

وقتی حرمت گلزار شهدا شکسته می شود . . .

به بهانه ی حضور حرمت شکنانه برخی ها در گلزارهای شهدای شهر

وقتی حرمت گلزار شهدا شکسته می شود . . .

به بهانه ی حضور حرمت شکنانه برخی ها در گلزارهای شهدای شهر

 

خیلی آدم باید بی غیرت باشد و قدر نشناس که نمک بخورد و نمکدان بشکند. وقتی شهدا گفته اند ( سرخی خونم را به سیاهی چادرت امانت می دهم)،  وقتی شهدا گفته اند ( تفنگی که در دست من است چادری است که بر سر توست )، همه جوره و به هر زبانی خواسته اند که توصیه کنند به رعایت حجاب. توصیه کنند به عفاف.

آدم باید خیلی بی غیرت باشد که بی خیال این وصیت ها شود. چون این حرف و حدیث ها و این خواسته ها از کسانی برایمان به ارث رسیده است که جانشان را دادند برای آرامش و آسایش امروزمان و اگر نبودند و نمی رفتند ، وضعیت امروزمان معلوم نبود.

واین «بی غیرتی»، گاه به «گستاخی» هم تبدیل می شود. این بی غیرتی،  زمانی به اوج می رسد که آدم ها دقیقاً عکس این وصیت ها عمل کنند. در نهان و آشکارا بماند، بلکه در محضر شهدا  و در حریم شهدا، پا بگذارند روی این وصایا.

این مقدمات را گفتم تا برسم به بهانه ای که قلم به دستم کرد. دیروز آخرین پنجشنبه سال و عید اموات بود و طبق سنت قدیمی دزفولی ها، آدم هایی که سال تا سال سراغی از شهدا و امواتشان نمی گیرند، آمده بودند شهیدآباد و بهشت علی. اما با چه وضع پوشش و با چه قیافه هایی بماند! گلزارهای شهدا  موج می زد از افرادی که با آرایش و پوششی که می روند مجلس عروسی، آمده بودند در محضر شهدا. در محضر شهدایی که از وصیت هایشان گفتم. در محضر بانوان شهیدی که شب ها با حجاب کامل می خوابیدند که حتی پیکرشان بی حجاب نماند.

من واژه ای  جز « بی غیرتی» و «گستاخی»  برای این کار پیدا نمی کنم. این که یک نفر همه ی دار و ندارش را و جانش را برای تو بدهد و تو حاضر نباشی برای دقایقی حتی ظاهر را حفظ کنی که قداست حریم قدسی این عزیزان شکسته نشود و البته این رفتار مختص روز عید اموات نیست ، بلکه در این روز به اوج خود می رسد.

این که عده ای باظاهری دقیقاً عکس وصیت ها و خواسته های شهدا، صاف بیایند و پایشان را بگذارند در حریم شهدا و راست راست راه بروند در حریم آسمانی این  به معراج رفته ها خیلی گستاخی است. حالا در کوچه و خیابان و جشن و مهمانی ها ، با چه ریخت و قیافه ای هستند، خودشان باید روزی جوابگو باشند که خودش حکایت ها دارد و روایت هایی که معمولاً برای برخی بازیچه است و موضوع حرف من نیست.  اما خیلی  گستاخی می خواهد که وقتی آدم ها به هر دلیل شهیدآباد می آیند،  وقتی خواسته یا ناخواسته وارد حریم شهدا می شوند، باز هم پشت پا بزنند به وصیت این بچه ها.  خب حداقل به حرمت و احترام این بچه ها، ظاهر را حفظ کنید.

من ندیده ام و نشنیده ام که در هیچ کجای دنیا، حرمت مکان هایی که برای مردم به هر دلیل مقدس هستند، شکسته شود، حالا این که در آموزه های اسلامی،  قبرستان جای عبرت وتنبه آدم هاست، پیشکش.

یاد حرف «شهید طیب طاهر» می افتم که به سید گفته بود : «می دانی چرا وصیت نمی نویسم سید؟ می ترسم روزی آیندگان وصیت مرا به جای نصیحت من اشتباه بگیرند و کم کم به دست فراموشی بسپارند » به سید گفته بود : «سید! آرزویم رفتن است.اما نگرانی من از آینده است. از ادامه راهم می ترسم. می ترسم که پس از ما راهمان ناتمام بماند»

یاد حرف شهیدحسین بیدخ می افتم : « می روم تا تو بیایی ، اگر این راه بی یاور بماند زندگی را از من دزدیده ای».

هر کس به هر طریق راه این بچه ها را نرود، فردا باید پاسخگویشان باشد ، چرا که شهدا از دزدان زندگی خویش نخواهند گذشت و این حرمت شکنی هم نوعی دزدیدن زندگی شهداست.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا