خاطره شهدا

روایت هفتم: نامحرم بودیم. دست هایمان برای کمک بسته بود

روایت شهادت «شهید زری حلاجی» مادر شهید «مهدی انیس حسینی»

 

بالانویس:

پنجشنبه،  ۱۷ خرداد ماه ۱۳۶۳ مصادف با هفتم ماه رمضان ساعت ۲۳:۵۰ دقیقه ، شهرستان دزفول باز هم هدف حمله موشکی رژیم بعث قرار می گیرد که ثمره آن تخریب تعدادی از منازل مسکونی و چندین مجروح است.

شنبه، ۱۹ خرداد ماه ۱۳۶۳ مصادف با نهم ماه رمضان ساعت ۲ بامداد نیز عراق مجدداً مناطق شمال آستانه سبزقبا و غرب عباسیه اعظم دزفول را مورد هجوم وحشیانه موشکی قرار می دهد که در اثر آن ۴۴ نفر از مردم روزه دار شهید و ۲۰۰ نفر مجروح می شوند و صدها خانه و مغازه تخریب می شود.

دوشنبه ۲۱ خرداد ماه سال  ۱۳۶۳ مصادف با یازدهمین روز از  ماه مبارک رمضان  نیز در ساعت ۵۰: ۱۸ و دقایقی قبل از افطار ، جنایت رژیم بعث با چهار فروند موشک «اسکاد بی» تکرار شده و بخشی از محله کرناسیان و منطقه «خیمه گاه» با خاک یکسان می شود. در این حمله وحشیانه ی موشکی قریب به ۴۸ نفر از مردم دزفول با زبان روزه به شهادت و حدود ۲۵۰ نفر مجروح می شوند و ده ها باب منزل مسکونی و مغازه تخریب می شود.

این سه حمله موشکی ، به دلیل همزمانی با ماه مبارک رمضان  به یکی از تلخ ترین حوادث موشکی دزفول مشهور می شوند. در ادامه و در سالروز این جنایات، خاطراتی از زبان شاهدان عینی این حوادث موشکی تقدیم می گردد.

 

روزه داران شهید ( روایت هفتم )

نامحرم بودیم. دست هایمان برای کمک بسته بود

روایت شهادت «شهید زری حلاجی» مادر شهید «مهدی انیس حسینی»

 تا اذان مغرب ماه مبارک رمضان مدت زمان زیادی نداشتیم از مسجد صدای مناجات و قرآن پخش می شد و اهل خانواده مشغول تدارک سفره جهت افطار بودند. من نیز که بعد از مدتی از جبهه آمده بودم در حیاط خانه مشغول وضو بودم که ناگاه صدای انفجار موشک شهر را لرزاند.

از صدای مهیب انفجار معلوم بود که فاصله ی زیادی با خانه ی ما ندارد. از خانه زدم بیرون و دنبال گرد و غبار موشک بودم تا خودم را برای کمک به مجروحان و آنان که حالا در زیر آوار گرفتار بودند، برسانم.

دود غلیظ و سیاه رنگی همه جا را فرا گرفته بود و مردم با زبان روزه برای کمک به مردم به هر سویی می دویدندو فریاد می زدند و تکبیر می گفتند.

 به محل انفجار موشک ۱۲متری رژیم بعث عراق رسیدم. هنوز گرد و خاک اجازه نمی داد وسعت حادثه را ببینیم. فقط معلوم بود که بعضی از خانه ها و کوچه ها و خیابان با هم یکی شده اند. با توجه به بافت و شکل ساختمانهایی که در ذهن داشتیم به سراغ خانه هایی که اثری از آنها بر جای مانده بود، رفتیم. وارد اولین خانه که شدیم صدمات زیادی دیده بود و ساکنان آن با بدنهای زخمی، لباسهایی پاره پاره و اچشمانی گریان فریاد یا حسین(ع) و یازهرا سر می دادند. مردم آن شب با گرد و خاک و خون و دود و خاکستر افطار کرده بودند.

پدر آن خانواده در حالی که بغض راه گلویش را بسته بود با اشاره می گفت به دیگر فرزندانش در اتاقهای دیگر کمک کنیم، بعد از امداد رسانی به این خانواده به سراغ خانه هایی که حصار بین آنها تخریب شده بود رفتیم.

وارد یکی از خانه ها که شدیم با پیکر مجروح و بی جان زنی روبرو شدیم که معلوم نبود شهید شده یا از هوش رفته است، نامحرم بودیم و دستهایمان برای کمک بسته بود. در اوج درد و رنج و جراحت این مسائل را رعایت می کردیم. خواسته ی خانم ها هم همین بود. حتی اگر به بدترین شکل زخمی شده بودند، نمی گذاشتند، دست مردی برای کمک رسانی به آنها برخورد کند. مستأصل بودیم تا اینکه بستگانش رسیدند و او را از زیر آوار بیرون کشیدند و درون پتو قرار دادند و سپس او را بلند کرده و به آمبولانس منتقل کردیم و قدری بعد خبر شهادت او در محل پیچید.

شهید زری حلاجی

شهید مهدی انیس حسینی

از مردم شنیدیم که او مادر خانواده انیس حسینی «شهید زری حلاجی» است که آن روز برای دیدن هم عروس خود به محله کرناسیان آمده است و دست تقدیر برای او شهادت را رقم زده است. «مهدی» پسرشان همزمان در جبهه در حال نبرد بود. پسری که کمتر از سه سال بعد در عملیات کربلای ۵ و در مورخ ۶ اسفنذماه ۱۳۶۵ در شلمچه آسمانی شد و به «شهید مهدی انیس حسینی» شهرت یافت. او بعد از شهادت مادر  پایش از جبهه بریده نشد تا بالاخره از شلمچه راهی به دیدار مادر شهیدش پیدا کرد.

روح این مادر و پسر شهید شاد

شهید زری حلاجی ، متولد ۱۳۲۱ در مورخ ۲۱ خرداد ماه ۱۳۶۳ در اثر موشکباران رژیم بعث عراق ، به شهادت رسید و فرزندش شهید مهدی انیس حسینی متولد ۱۳۴۶ در مورخ۶ اسفندماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ و در منطقه شلمچه به شهادت رسیدو مزار این مادر و فرزند شهید در گلزار شهدای شهیدآباد زیارتگاه عاشقان است.

خاطره: علی زارع

منبع: پایگاه اینترنتی رایحه

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا