معرفی اسوه‌ها
موضوعات داغ

میم مثل مرضیه

روایتی از حیای مقدس و شرم منزه و نجابت بی بدیل بانوان دزفول

 

میم مثل مرضیه

روایتی از حیای مقدس و شرم منزه و نجابت بی بدیل بانوان دزفول

بارها گفته ام، نوشته ام و به فعالان فرهنگی و خصوص مسئولین یادآوری کرده ام که در مسئله عفاف و حجاب و خصوصاً مسئله «حیا»، «دزفول» قابل قیاس با هیچ یک از نقاط ایران و حتی دنیا نیست.

اتفاقاتی که زنان و دختران دزفول در پیشینه ی این شهر و مخصوصاً دوران دفاع مقدس رقم زدند، صحنه هایی از «نجابت و حیا» را برای تاریخ به ثبت رساند که تاریخ در تاریخِ خود هرچه جستجو کند، نمونه اش را در هیچ کجای عالم پیدا نمی کند. اتفاقاتی که خاص بانوان نجیب و عفیف و باحیای دزفول است.

این حیای مقدس و این نجابت، مخصوص دوران دفاع مقدس بانوان دزفول نیست.

پیشینه ی این شهر سرشار است از «شرم و حیا و نجابت» های بدون مرزی که میراث هر نسل برای نسل بعد بود.

مادربزرگ های دزفولی خوب به یاد دارند که حیای دخترها آنقدر قطور و وزین بود که همیشه توی خانه ، حتی روبروی برادرشان هم لباس های پوشیده به تن می کردند.

مادربزرگ های دزفولی خوب به یاد دارند که همان حیا و شرم مقدس نمی گذاشت که تازه عروس ها، حتی در کارت عروسی شان، نام کوچکشان را بنویسند. نام کوچک دختران، یکی از واژه های مقدس و پرده پوش و محفوظ در دزفول محسوب می شد. «اسم» دخترها حتی در دزفول حرمت داشت و مثلا برای «مرضیه» می نوشتند: «دوشیزه م»

مادربزرگ های دزفولی خوب به یاد دارند که حتی زنان از باب حیا و شرم ، کمتر نام شوهرهایشان را صدا می کردند و مردها نیز برای عزت و حرمتی که نام همسرشان داشت کمتر او را به نام کوچکش مخاطب قرار می دادند.

مادربزرگ های دزفولی خوب به یاد دارند که حیای «خَسی»ها ، باعث می شد در مقابل دامادشان که محرم ابدی است هم مویشان را با شال و روسری و مغنا بپوشانند.

مادربزرگ های دزفولی خوب به یاد دارند آن شرم منزه و آن حیای مقدسی را که نمی گذاشتشان ترک موتور برادر یا حتی همسرشان سوار شوند.

و البته بسیاری رفتار و کردارهایی که نشان داشت از این حیای مقدس و آن شرم بی نظیر و آن نجابت بی حد و حصر؛ ارزش هایی که در دفاع مقدس به اوج خود رسید و تصاویری بی نظیر برای عالم به نمایش گذاشت.

و من بارها و بارها نمونه هایی از عطر بهشتی نجابت و حیای مقدس دختران و زنان دزفول در دوران دفاع مقدس برایتان روایت کرده ام.

 

از نجابت و حیای مقدس بانوانی که با حجاب می خوابیدند تا اگر زیر آوار ماندند، پیکر بی جانشان بدون روسری نباشد و نامحرم چشمش به موی جسم بی جانشان هم نیفتد.

از نجابت و حیای مقدس بانوانی که با لباس، حمام می کردند تا احیاناَ حین استحمام گرفتار موشک رژیم بعث نشوند و پیکرشان در شرایطی نامطلوب از زیر آوار بیرون نیاید.

از نجابت و حیای مقدس بانوان زخمی که اجازه امدادرسانی به مردان نامحرم نمی دادند، حتی اگر جانشان را بر سر این اتفاق با خدا معامله می کردند.

از نجابت و حیای مقدس بانوانی که در آخرین ثانیه های عمر، تنها خواسته شان، چادر بود و گاه در لابلای بیهوش شدن و به هوش آمدن، دستشان کورمال کورمال دنبال پارچه ای بود که مویشان را بپوشاند.

از نجابت و حیای مقدس بانوانی که حتی پس از شهادت لبه ی چادر لای دندان هایشان بود و در آخرین تصویر زیستن مادی شان هم چادر به دندان می کشیدند.

از نجابت و حیای مقدس بانوانی که تنها آرزویشان شده بود اینکه هنگام ترکش خوردن و زیر آوار ماندن، چادر به خود پیچیده باشند و گاه می دیدی در خون خود می غلتند ، اما نیمه جان دارند چادر به خود می پیچند.

 

«نجابت و حیا»یی که شاید این روزها و برای نسل امروز «خنده دار» به نظر برسد. اما آن روزها قیمت داشت.

آنقدر این حیای مقدس در دزفول مصداق دارد، که می شود روایت ها از آن نوشت.

تاریخ مقدسی که روایتش نکردیم تا به فراموشی سپرده شد و حیای مقدسی که آنقدر برای فرزندانمان از آن نگفتیم تا اینجا که برخی از دخترانمان امروزه دنبال به نمایش گذاشتن هست و نیستشان در انظار عمومی هستند.

از این حیاهای مقدس و این حقایق، بارها برایتان روایت کرده ام و قهرمانانش را به شما معرفی کرده ام.

 

 

اینها همه مقدمه ای بود تا روایتی از حیای مقدس بانوان دزفول را برایتان به تصویر بکشم که این را دیگر تا بحال نه دیده و نه شنیده اید.

تصویری که حیرانتان می کند و شگفت زده تر از همیشه ، مبهوت می شوید. به تفکر وا می دارد شما را که آن «حیا و شرم مقدس»

و آن «نجابت بی مرز» در دزفول روزی تا چه وسعتی پیش رفته بود.

این تصویر تلنگری است شوک آور برای هر کدام از دختران نسل امروز که هنوز  به اندازه ای روزنه ای کوچک راه برای ورود نورخدا در دلهایشان باز گذاشته اند.

و اتمام حجتی است برای مسئولینی که برای حفظ میز و مقام و موقعیتشان، در برابر این تغییر رنگ عفاف و حجاب شهر ، منفعلانه و بی خیال ، طی طریق می کنند.

تصویر زیر را ببینید!

این تصویر مزار بانویی از بانوان شهید دزفول است!

« شهید م ساکی »

من هم در اولین مرحله که چشمم به این سنگ مزار افتاد، دلم ریخت.

حیای مقدسی که از آن حرف زدم  اینجا خودش را نشان داده است که حتی نام کوچک شهید روی سنگ مزارش حک نشده و خانواده شهید برای حرمت گذاری به نام کوچک شهید، به حرف اول نامش بسنده کرده اند.

من این نمونه را در هیچ کجای کشور ندیده ام. هیچ کجا!

همان جا روبروی مزارش دست به سینه و تمام قد ایستادم و به حرمت حیای بی نظیر این سنگ مزار و مالک آسمانی اش ، آنچنان که در مقابل عالی ترین عالمان خم می شوم، خم شدم.

این سندی بی بدیل و بی نظیر و خاص است از آن حیای مقدس و آن شرم منزه و آن نجابت بی بدیل که در هیچ کجا نمونه اش دیده نمی شود. سندی که نشان می دهد، نام دختران و بانوان این شهر آنقدر حرمت و عزت و قیمت داشته است که گاهی حتی روی سنگ قبر شهیدشان هم این نام را حک نمی کردند.

نامش «فاطمه سلطان ساکی » است که ظاهراً «مرضیه» صدایش می کرده اند. بسیجی نیروی ویژه بسیج خواهران سپاه پاسداران دزفول بوده است که در ۲۱ خرداد ۱۳۶۳ در اثرحمله موشکی مزدوران بعث عراق به شهادت می رسد و پیکرش در جوار برادر شهیدش علیرضا ساکی که در ۱۰ اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ درعملیات بیت المقدس به شهادت رسیده است به خاک سپرده شده است.

روحش شاد و قرین رحمت الهی باد ان شاالله که یقیناً هست و کاش که این بانوی آسمانی شفیع ما مردها هم باشد.

مزارشهید علیرضا ساکی برادر شهید مرضیه ساکی

این تصویر را منتشر می کنم تا سندی دیگر باشد بر حیای مقدس بانوان دزفول تا هم مردم و هم مسئولین شهر قدری به خود بیایند و هم شاید تصمیم جدیدی بگیرند.

سندی باشد برای دخترانی که پیشینه ی دختران دزفول را نمی دانند و دارند آن همه زیبایی بی نظیر آسمانی را محو می کنند و تلنگری باشد برای مسئولینی که این پیشینه را می دانند ، اما نمی خواهند به بهای از دست دادن میز و مقامشان، این شهر به ارزش های دوران طلائی اش برگردد و دوباره دارالمومنین باشد.

بار دیگر هم  به مسئولین یادآوری می کنیم که دزفول را به پشتوانه ی آن همه «شرم و حیا و نجابت و عفت بی مرز» نمی شود در عفاف و حجاب با هیچ کدام از شهرهای دیگر ایران قیاس کرد و به این بهانه که حال و روز کشور همین است ، بی خیال فضای شرم آور و گناه آلود شهر شد.

بار دیگر می گویم!

فقط آه یک مادر شهید که فرزندش را برای حفظ این حیای مقدس ارباً اربا تحویل گرفت ، برای سوزاندن عاقبت صدها نفر از مسئولین و البته هزاران نفر از مردمی که آن همه خون را به فراموشی سپرده اند کافی است.

«در خانه اگر کس است یک حرف بس است.»

یاعلی

 

 

نوشته های مشابه

‫۲ دیدگاه ها

  1. خواهر شهید(م) ساکی..
    تو خواهر شهید منی.
    فرقی نمی کند اسم تو با ف شروع شود یا با میم
    تو خواهر همه کسانی هستی که سنگ مزارت را
    می خوانند.این میم ،میم مالکیت خواهریست که می خواهد زائرانش را عاقبت بخیر کند.
    این میم راه سعادت را نشان می دهد راهی که با حیا ‌وعفاف آغاز و‌با شهادت بخیر می شود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا