خاطره شهدا
موضوعات داغ

آن شیردلِ دل آرام

روایت پهلوان شهید سیدحمید مهدی نسب ( قسمت اول )

آن شیردلِ دل آرام

روایت پهلوان شهید سید عبدالحمید مهدی نسب ( قسمت اول )

تکبیر های سید حمید

عصر یکی از روزهای عملیات طریق القدس بود که تعداد زیادی از نیروهای عراقی به طرف ما در حال حرکت بودند. ابتدا صداهایی شبیه به الله اکبر به گوشمان رسید و فرمانده محور که به گمانم حاج حسین خرازی بود گفت: « شلیک نکنید، باید ببینیم منظور آنها چیست؟»

شک و شبه ای برایمان بوجودآمد که نکند آنها خودی باشند یا برای تسلیم شدن آمده باشند. لحظه به لحظه نزدیک تر می شدند که انفجار موشک آرپی جی روی سنگر ما همه ابهام ها را برطرف کرد و ما با آتش سنگین خود، جواب دندان شکنی به آنها دادیم.

صحنه درگیری بسیار سنگین بود و من نیز از روی خاکریز ، بی امان شلیک می کردم و حسین بیدخ(شهید) مرتب برایم خشاب پر کرده به بالا پرتاب می کرد. مدتی از درگیری گذشته بود که کسی یقه ی پیراهنم را به عقب کشیده و من با غلت خوردن به پایین خاکریز افتادم.

غلامعلی قالوندی(شهید) بود که صدا می زد دیگر نوبت من است و سریع پرید جای من پشت خاکریز. من بدون معطلی به سراغ مجروحین رفتم تا زخم هایشان را ببندم. ناگهان تصویری نظرم را به خود جلب کرد.

فریادهای الله اکبر آرپی جی زن شجاع ، شیردل و بی نظیر ما «سید حمید مهدی نسب» بود. فریاد می زد و لابلای تکبیرهایش موشک هایش را شلیک می کرد.

روحیه شورانگیزش و گلوله هایش که به هدف می نشست، موجی ازطراوت و انرژی و سرزندگی و شعف بر دلهای بچه ها می ریخت. حقیقتاً «سیدحمید» یکی از دلیرترین ها و یکی از اسطوره های ما در چذابه بود. خصوصاً در پاتک شبانه ی عراق که با غریو الله اکبرها و شلیک های پیاپی اش جهنمی برای عراقی ها به وجود آورده و حسابی کلافه شان کرده بود.

در ورزشهای صبحگاهی، شعارهای الیوم یوم الافتخار او زبانزد نیروهای گردان بود و از محبوبترین بچه های ما در آن دوره به حساب می آمد.

درگیری ها تا شب طول کشید، آسمان از منورهای بی شمار عراقی ها نور باران بود و زمین مانند روز روشن. روشنایی منطقه، کار را برای ما آسانتر کرده و هر حرکتی را زیر نظر داشتیم. در نهایت عراقی ها با تلفات بسیار سنگینی عقب نشینی کردند و تا صبح روز بعد صدای ناله مجروحین آنها که به جای گذاشته بودند فضای اطراف مان را پر کرده بود.

راوی: حاج ناصر آیرمی

 

آن ثانیه های تکرارنشدنی

سیدحمید ۱۶ ساله بود که در عملیات طریق القدس به همراه دیگر برادران رزمنده شرکت کرد. یکی از رفقا می گفت:

«در پاسخ عملیات موفق ما در منطقه چذابه، دشمن شروع به اجرای پاتک شدید کرد. آن چنان آتش دشمن پرحجم بود که اجازه مقابله را به کلی از ما گرفته بود و تعدادی هم شهید و زخمی گذاشته بود روی دستمان.

هرکس سرش را بلند می کرد، مهمان تیر و ترکش های دشمن می شد. در این غوغای گلوله باران و تسلط آتش دشمن بر ما،  عبدالعلی نجف ابادی(شهید)  نگاهی به «سیدحمید» کرد و صدا زد: «سید!»

سیدحمید هم پاسخ داد: «عبدِ علی»

انگار تمام خواسته شان را از هم لابلای این دو پیام کوتاه طوری مستتر کرده بودند که فقط خودشان فهمیدند.

ناگهان دیدم که هر دو تیربار بدست خود را تا سینه بالای خاکریز بالا کشیدند و تمام قد بدون ذره ای ترس از گلوله باران دشمن، آن چنان عراقی ها را زیر آتش گرفتند که تیربارهای دشمن ساکت شد و آن روز ،حماسه آفرینی  بی نظیر عبدالعلی و سید حمید ماندگار شد .

بین عبدالعلی نجف آبادی و سید حمید رابطه ی برادرانه نزدیکی وجود داشت. هر وقت عبدالعلی از جبهه می آمد چند نفر از بچه ها را دور هم جمع می کرد و طبق معمول سید حمید هم نفر اول این دعوت بود.

سیدحمید در فتح المبین آسمانی شد و عبدالعلی دوـ سه ماه بعد در بیت المقدس.

راوی: حاج ناصر اسدمسجدی

 

شهید سیدحمید مهدی نسب – نفر اول از راست

 

پله پله تنزل ، پله پله ترقی

بهمن ماه سال ۱۳۶۰ پادگان دوکوهه، میزبان جوانان پرشور و شوقی بود که برای شرکت در عملیات فتح المبین خود را به پادگان رسانده بودند. تعداد زیادی از بچه های دزفول عاشقانه ، شور مضاعف دوکوهه بودند. حاج محمد رضا اکرام فر سرپرست نیروهای اعزامی از دزفول، تا مشخص شدن فرماندهان گردان، گردان بلال را به سیدحمید مهدی نسب سپرد و سیدحمید در قامت فرمانده ای توانمند ، امور را مدیریت می کرد.

چند روز بعد که فرماندهان به پادگان آمدند، حاج غلامحسین کلولی دزفولی و حاج محمدرضا چاییده فرماندهی گردان بلال را بعهده گرفتند و سیدحمید شد فرمانده گروهان فتح و چند روز بعد با آمدن عبدالعلی نجف آبادی،  فرماندهی گروهان فتح به او سپرده شد و سیدحمید شد فرمانده دسته.

چند روز بعد تعدادی از برادران پاسدار به گردان معرفی شدند و فرمانده ناچار باید آنها را به عنوان فرمانده دسته معرفی می کرد. در این ماجرا،  «سیدحمید مهدی نسب» که در ابتدا فرمانده موقت گردان بود، پس از اینکه فرمانده گروهان و بعد فرمانده دسته شده بود، حالا تبیدل شده بود به یک نیروی تکور ساده. این تنزل مسئولیت قطعاً برای هر کس اتفاق می افتاد، برایش سخت بود، اما در این جابجایی جایگاه ها سیدحمید خم به ابرو نیاورد.

راوی: حاج ناصر اسدمسجدی

 

شهید سید عبدالحمید مهدی نسب متولد ۱۳۴۴ در مورخ سوم فروردین ماه ۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین و در منطقه کرخه به شهادت رسید و مزار منورش در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است

 

با تشکر از : حاج مصطفی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا