خاطره شهدا
موضوعات داغ

روایت ششم: برادر چهارساله ام شهید شد

روایت دردناک شهادت کودک شهید  حجت جالارو

بالانویس:

پنجشنبه،  ۱۷ خرداد ماه ۱۳۶۳ مصادف با هفتم ماه رمضان ساعت ۲۳:۵۰ دقیقه ، شهرستان دزفول باز هم هدف حمله موشکی رژیم بعث قرار می گیرد که ثمره آن تخریب تعدادی از منازل مسکونی و چندین مجروح است.

شنبه، ۱۹ خرداد ماه ۱۳۶۳ مصادف با نهم ماه رمضان ساعت ۲ بامداد نیز عراق مجدداً مناطق شمال آستانه سبزقبا و غرب عباسیه اعظم دزفول را مورد هجوم وحشیانه موشکی قرار می دهد که در اثر آن ۴۴ نفر از مردم روزه دار شهید و ۲۰۰ نفر مجروح می شوند و صدها خانه و مغازه تخریب می شود.

دوشنبه ۲۱ خرداد ماه سال  ۱۳۶۳ مصادف با یازدهمین روز از  ماه مبارک رمضان  نیز در ساعت ۵۰: ۱۸ و دقایقی قبل از افطار ، جنایت رژیم بعث با چهار فروند موشک «اسکاد بی» تکرار شده و بخشی از محله کرناسیان و منطقه «خیمه گاه» با خاک یکسان می شود. در این حمله وحشیانه ی موشکی قریب به ۴۸ نفر از مردم دزفول با زبان روزه به شهادت و حدود ۲۵۰ نفر مجروح می شوند و ده ها باب منزل مسکونی و مغازه تخریب می شود.

این سه حمله موشکی ، به دلیل همزمانی با ماه مبارک رمضان  به یکی از تلخ ترین حوادث موشکی دزفول مشهور می شوند. در ادامه و در سالروز این جنایات، خاطراتی از زبان شاهدان عینی این حوادث موشکی تقدیم می گردد.

 

روزه داران شهید ( روایت ششم )

برادر چهارساله ام شهید شد

روایت دردناک شهادت کودک شهید  حجت جالارو

 

 برای امتحانات دیپلم در حال درس خواندن در، کت های آبیاری، کنار رودخانه ی دز بودیم. غروب که شد در حال آمدن به منزل بودیم که موشک زد. از انفجار و دود آن متوجه شدیم که محله ی خودمان یعنی «محله کرناسیان» و «محله درکتان» را زده است. سریع خودمان را رساندیم. دیدم از خانه ی ما فقط حصارهای آن سالم مانده بود. این را بگویم که، نه ماه پیش از این قضیه، برادری داشتیم به اسم محمود جالارو که در تصادف ماشین کشته شده بود و ما هنوز عزادار او بودیم و لباس عزا به تنمان بود. یادم هست دوشنبه بود. آن موقع رسم بود به غیر از پنج شنبه ها، دوشنبه ها هم برای ارادت به اموات به شهید آباد می رفتیم. برای همین پدر و مادرم به شهید آباد رفته بودند. البته خواهرم که بچه ی شش ماهه ای داشت و او را نزد خواهردیگرم در منزل گذاشته، به همراه پدر و مادر به شهید آباد رفته بود. حالا در منزل، خواهرم هست به همراه برادرم حجت«شهید حجت جالارو» که چهار ساله بود و دو تا از بچه های همسایه که با هم بازی می کردند. به اتفاق مادر بزرگمان که در اطاق خودش بسر می برد. که همه ی اینها زیر آوار مانده بودند. برادرم و دو تا بچه ی همسایه به شهادت رسیده بودند. مادر بزرگم «شهید شمس جان جالارو »نیز از بدنش فقط سراو بیرون بود. و بقیه ی بدنش زیر آوار مانده بود و نیمه جانی بیشتر نداشت که او را به بیمارستان منتقل کردیم. ولی دو روز بعد بر اثر جراحات سنگین شهید شد.

آوار آنقدر زیاد بود که فکر می کنم قریب به دو متر گل و خاک بر روی جنازه ی شهدایمان ریخته شده بود که ما آنها را با دست خالی و در حقیقت با چنگ زدن آنها را از دل خاک بیرون آوردیم و تنها کسی که زنده از زیر آوار خارج شد خواهرم بود.

چیزی که برای ما حادثه را سخت تر می کرد این بود که چون تمام فامیل در محله ی کرناسیان دور هم بودیم و در کنار هم زندگی می کردیم و بسیار هم با هم اخت بودیم، موشک وسط خانه های فامیل منفجر شد و این ضربه ای که به ما خورد چندین برابر فاجعه بارتر بود چون که کلیه ی کسانی که شهید و یا مجروح شدند همه فامیل بودند و غریبه در بین ما کمتر دیده می شد. بنابراین مصیبت آن چنان سنگین بود که هنوز بعد از سال ها اثرات آن در ما دیده می شود و هنوز بعد از گذشت سالها از آن موقع، ما همچنان زجر می کشیم. الآن هم که حرف های آنها را می زنم بسیار ناراحت می شوم و اگر حساب بکنیم جمعا نه نفر از ما شهید شدند.

کودک شهید حجت جالارو

یکی از خاله هایم به نام خانم کوچک کتلان که در خیابان کارون زندگی می کرد. بعد از اینکه موشک به محله ی کرناسیان می زند. از مردم سوال می کند کجا را زده است؟ کسی به او جواب می دهد در محله ی کرناسیان منزل حاج غلام کتلان، که خانه ی برادرش باشد. بلافاصله سکته می کند و مدتی بعد فوت کرد. یعنی این هم داغی دیگر شد بر ما و خانواده ی ما. دختر پسر عموی پدرم، به نام «لیلا نظیری فر»، که در زیر آوار خفه شده بود او را مستقیم به سرد خانه بردند و حتی مدتی هم در آنجا بود و زمانی که یکی از همسایه ها برای پیدا کردن بچه ی خود به سرد خانه رفته بود او را می بیند که تکان می خورد که سریعا او را بیرون آورده و مسئولین او را به اهواز منتقل کردند و هم اینک ایشان صاحب چند فرزند است.

مراسمات آنها به صورت کلی و برای تعداد سی و پنج شهید برگزارشد. آن هم سه روز بعد و در مسجد کرناسیان بعد از این حادثه خانواده ها را به صورت موقت در شهرک حمزه اسکان دادند. ولی جوان ها هرگز شهر را ترک نکردند. در خانه ی ما فقط یک اتاق سالم مانده بود که خودم به همراه برادرانم در آن زندگی می کردیم. مدتی گذشت ، پدرم گفت: دیگر اینطوری نمی شود زندگی کرد. از یک طرف بچه ها در شهرک حمزه باشند و شما در شهر. باید فکری کرد. در نهایت مراجعه کردیم به بنیاد مرمت و مقداری آنها کمک کردند و عمده ی دیگر را خودمان هزینه کردیم تا منزل دوباره سرپا شد و همگی به منزل آمدیم و هم اینک خانواده پدری در آنجا زندگی می کنند.

 

شهیدان «حجت جالارو» ، ۴ ساله , «شمس جان جالارو» ۸۰ ساله  در موشک باران  ۲۱ خرداد ماه سال  ۱۳۶۳ مصادف با یازدهمین روز از  ماه مبارک رمضان  به شهادت رسیدند و مزار مطهر آنان در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است

 راوی: جهانبخش جالارو

نگارنده: ناصر آیرمی – پایگاه فرهنگی رایحه

برگرفته از کتاب جغرافیای حماسی شهرستان دزفول اثر غلامحسین سخاوت و ناصر آیرمی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا