معرفی اسوه‌ها
موضوعات داغ

برای این مادر دعا کنید

روایت مادری که داغ پنج شهید دید

بالانویس:

قبل از مرور متن خوب است بدانید که این زینب واره در بستر بیماری است. برای شفای او دعا کنید. خداوند این معادن عظمت و نجابت و صبوری و این گنجینه های بی نظیر و ارزشمند را برای ما حفظ کند ان شاالله و ما را هم لیاقت بدهد برای شناختن و شناساندن قطره ای از دریای قدر و قیمت این بزرگواران.

در شب میلاد حضرت زهرا(س) و در روز مادر ، برای این مادر بزرگوار حمد شفا بخوانید.

 

برای این مادر دعا کنید

روایت مادری که داغ پنج شهید دید

نمی توان چونان زینب(س) بود که پیامبری کرد برای عاشورا و کربلا را تکثیر کرد در تمام عالم، با قدی خمیده و دلی که از بار مصیبت، مچاله شده است.

نمی شود. نمی شود که نمی شود، اما می شود تمثالی از زینب(س) بود. می شود مَثَلی شد از آن کوه صبر و زینب(س) را مدام دید و زینبانه، مدام ایستاد.

و تو می گویی مگر می شود، و من می گویم می شود! خوب هم می شود. اگر چشمانت را کمی باز کنی و بخواهی ببینی می شود. توی همین شهر ، توی همین کوچه ها، زنانی هنوز ایستاده اند و نفس می کشند که اگر چه آسیاب روزگار و داغ های مکرر، دست به دست هم داده اند برای سفید کردن گیسوهایشان و خم کردن قامتشان، اما هنوز هم ایستاده اند و تو اگر بخواهی ببینی، می بینی شان.

مادرانی که قرآن گرفتند بالای سر بچه هایشان و خودشان روانه شان کردند به کربلاهای مکرر و خودشان هم بالای سرشان ایستادند هنگام تکفین و تدفین و خم به ابرو نیاورند و گفتند، فدای سر زینب(س).

و همه ی اینها را گفتم تا به زنی برسم که هنوز مردانه ایستاده است و در هجوم داغ های مکرر ، هنوز که هنوز است زمزمه می کند، فدای سر زینب(ع).

زنی که دو پسرش، دو برادرش و دامادش را تقدیم می کند و باز هم دستان شاکرش سمت آسمان است و پیشانی شکرش روی زمین.

عجیب قصه ای دارد ، این مادر و عجیب صبری و سکینه ای خداوند نازل کرده ست بر دلش، تا اسوه ای باشد برای ما و مَثَلی باشد از واژه ای به نام زینب(س).

فروردین ماه سال  ۶۱ خبر پرواز پسرش «حسین ناجی» را در فتح المبین می دهند. مادر است دیگر. دلش می شکند ، ولی اعتقادش هرگز!

دارد تدارک چهلم حسینش را می بیند که در می زنند و می گویند: «علی دوستانی دزفولی»، برادرت هم پر کشید و فرشتگان مقرب در بیت المقدس او را بردند سمت آسمان. چهلم حسین و تشییع برادرش علی را یک روز برگزار می کنند و او کمر خم می کند، اما خم به ابرو نمی آورد.

بهمن ماه ۶۱ ، که هنوز دلش در میان داغ پسر و برادر در حال جوشش است، داغ دیگری راه دلش را در پیش می گیرد. داغی که خودش می شود دو داغ، وقتی که خبردار می شود، دامادش، «محمد روغن چراغی» در والفجر مقدماتی از دروازه ی شهادت عبور کرده است و از پیکرش هم خبری نیست که نیست و فقط ملائکه دور کعبه ی جسمش در طوافند. اینجاست که او می ماند و مجموعه ای از مصائب. داغ پسرش حسین، فراق برادرش علی و اکنون سوگ دامادش محمد و غم فرزندان محمد که دیگر بابا ندارند و این وسط سال ها با یک چشم اشک و یک چشم خون، خیره می ماند به در ، تاشاید کسی درب خانه را بزند و خبری از  محمد برایش بیاورد. آخر وقتی پیکر باز نگردد، یک جورهایی هنوز امیدی به بازگشت در دل سوسو می زند. اما خبری نمی شود که نمی شود.

و مگر یک دل چقدر می تواند طاقت داشته باشد و مگر ظرفیت یک قلب چقدر باید وسیع باشد تا این حجم بزرگ از مصیبت را در خود جای دهد و باز هم شاکر باشد و زبان جز به حمد پروردگار باز نکند.

بیش از سه سال از این ماجراها گذشته است که اسفندماه ۶۴ باز کسی در می زند خانه شان را و او که منتظر است تا شاید خبری از محمد گمشده اش  بشنود، اما خبری سهمگین را می شنود. بند دلش پاره می شود، اما بند توکلش و تسلیمش و رضایش به رضای الهی پاره که نمی شود هیچ، محکم تر هم می شود.

پاهایش سست می شود، اما عقیده اش نه!

اشکش بر گونه جاری می شود، اما شکایتش بر زبان،  نه!

دستانش می لرزد، اما ایمانش، نه!

اینبار خبر سنگین تر و داغ خیز تر از خبرهای قبل است. خبری که آن سه داغ قبل را از یادش می برد. دومین پسرش«عبدالامیر ناجی» و دومین برادرش «محمود دوستانی دزفولی» در والفجر ۸ ، به میهمانی آن سه شهید دیگر خانواده رفته اند و این بار دو تابوت دیگر روی دستش می ماند و دو پیکر دیگر و دو داغ دیگر.

اما باز زینب وار می ایستد.

و تو اگر دنبال زینب(س) می گردی، باید بیایی و این زینب واره را از نزدیک تماشا کنی. بیایی و دقایقی همنشین او شوی تا بیاموزی که در امتحانات الهی، این صبر است که برگ برنده ی آدم می شود، نه شِکوِه و شکایت از اینکه «من نمی توانم!. من ظرفیتش را ندارم! چرا من؟!»

باید ببینی این مُسلم های تسلیم را ، تا تصویرگونه ای از زینب(س) در پیش رویت نقش ببندد.

دیدن و شنیدن این زینب واره ها ، برای تمرین صبر است و مرور روایت زندگی صابرین.  صابرینی که « هُمُ الْفَائزُون » هستند.

باید دنبال اصل بود و کدام اصل زیباتر از صبر است در وادی زینب(س) و کدام اسوه و الگو در صبر، پس از اهل بیت(ع) ، زیباتر از مادران شهداست. مادرانی مثل مادر شهیدان ناجی که ۵ داغ می بیند. دو پسر، دو برادر و یک داماد.

زنی که مردانه هنوز ایستاده است و می گوید: «فدای سر زینب(س)»

روز مادر روز تمرین صبر و الگو گرفتن و تجلیل از صابرین است.

روز زینب واره هایی مثل مادر شهیدان ناجی.

ای زینب واره در صبوری ، روزت مبارک.

 برای سلامتی و طول عمر با برکت این اسوه ی صبر و شکیبایی و مادربزرگوار که داغ ۵ شهید را بر دوش صبر کشیده است و اکنون در بستر بیماری است، دستان دعایمان را راهی آسمان کنیم.

 

پانویس:

لازم به ذکر است که پسر دایی های این مادر معظم، شهیدان مسعود  و محمد عیدی عطار زاده نیز در سال های ۶۱ و ۶۶ در عملیات های بیت المقدس و والفجر ۱۰ به فیض شهادت نائل آمده اند

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا