کتاب «ناجی» توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.
روایت زمانه و زندگی شهید محمدحسین ناجی دزفولی
توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.
ناجی
روایت آغاز تا پرواز طلبه و پاسدار شهید محمدحسین ناجی دزفولی
به گزارش روابط عمومی انتشارات سوره مهر، کتاب «ناجی» نوشته علی موجودی درباره زندگی و شهادت شهید محمدحسین ناجی دزفولی بهتازگی توسط انتشارات سوره مهر منتشر و راهی بازار نشر شده است.
«ناجی» روایت آغاز تا پرواز طلبه و پاسدار شهید محمدحسین ناجی دزفولی است که حاصل جستجو و تکاپوی گروه روایتگران شهدای شهرستان دزفول برای گردآوری و ثبت و ضبط خاطرات به یادمانده از شهید ناجی دزفولی است و در قالب ۱۴ پرده و ۴۸۰ صفحه منتشر گردیده است.
پردهی اول: جوشش ، پرده دوم: رو به راه، پرده سوم : مسافر، پرده چهارم: رجعت ، پرده پنجم: عُسر ، پرده ششم: یُسر، پرده هفتم: گلوگاه ،پرده هشتم : فتنه ، پرده نهم : ذخیره، پرده دهم: بالابلند، پرده یازدهم: عطش، پرده دوازدهم: پیله، پرده سیزدهم: پروانگی و پرده چهاردهم: پس از پایان.
علی موجودی در مقدمه این کتاب که ارزش معنوی آن به اسوه صبر و ایثار ، مادر شهیدان ناجی دزفولی تقدیم گردیده است، درباره شکلگیری ایناثر نوشته است:
بررسی سبک زندگی شهدا و مرور صفحه به صفحهی طی طریق کردن هر شهید، میتواند عین مرور سبک زندگی اسلامی باشد، نکتهای که رهبر معظم انقلاب اسلامی بر آن تأکید فراوان دارند.
یکی از نیازهای نسل امروز مطالعه ی این نوع سبک زندگی است. لکن باید لحظهبهلحظهی این تصاویر را به گونه ای مطرح کرد که چهره ی واقعی شهید، قابلتصور باشد و البته باورپذیر و بدون هیچگونه اغراق. معرفی شهدا باید با قلمی بیان شود که از شهید یک شخصیت دستنیافتنی و فرشته سیرت را تصویر نکند، بلکه تصاویری کاملاً حقیقی و واقعی را به نمایش بگذارد.
شهدا میتوانند بهترین و نزدیکترین الگو برای نسل جوان باشند تا جوانان، بدانند و ببینند که آدمهایی هم سن و سال خودشان با استفاده از ویژگی «اطاعت پروردگار» توانسته اند به چه درجاتی برسند و رسیدن به چنین درجاتی دور از دسترس نیست و نمونهی عملی رسیدن به این درجات، جوانانی از دهه های شصت و هفتاد هستند که با الگوگیری از سبک زندگی شهدا، توانستند از معبر تنگ شهادت عبور کنند و این روزها تابوتهای سه رنگشان بهعنوان شهدای مدافع حرم بر شانه های شهرهای ایران تشییع می شود.
بگذارید اندکی از دزفول هم برایتان بگویم. شهری که به دلیل مقاومت مثال زدنی مردمش در سالهای حماسه و ایثار، «پایتخت مقاومت ایران» لقب گرفت. شهری که باوجود بارش ۱۷۶ موشک ۶، ۹ و ۱۲ متری ، ۲۵۰۰ گلولهی توپ و ۳۰۰ راکت دشمن، «زندگی» در آن جریان داشت و با اینکه بیش از ۱۹۰۰۰ واحد مسکونی و اداری اش تخریب شد و ۲۶۰۰ شهید تقدیم اسلام و انقلاب کرد، مردمش حتی یک روز هم شهر را ترک نکردند و این مهم در تاریخ مقاومت این دیار ثبت و ضبط است و تا ابد الگوی جهانیان شد.
مردمی که در دو جبهه میجنگیدند. یکی در خط مقدم و یکی زیر موشکباران مزدوران بعثی که گاهی مردم در یک روز، بیش از دهها پیکر پارهپاره را روی شانههایشان به سمت گلزارهای شهدای شهر می بردند تا بدهند دست خاک و برگردند و باز زندگی از سر گیرند.
در این دیار مقاوم و شهیدپرور و در بستر خانوادههایی ولایت مدار، انقلابی و عاشق اهلبیت(ع)، جوانانی پرورش یافتند که از هر دیدگاه و چشماندازی مظهر پاکی و نجابت بودند و سبک زیستنشان نمونهای عملی از آموزههای اهلبیت (ع) را به نمایش میگذاشت و همین زیستن بر اساس الگوهای دینی و اسلامی بود که بهترین نوع مرگ، یعنی شهادت را برایشان رقم زد.
شهید محمدحسین ناجی دزفولی
«گروه روایتگران شهدای دزفول» را شاید بتوان طبق فرموده ی رهبر معظم انقلاب مصداق عینی و عملی «آتش به اختیار» دانست. جوانانی که فارغ از قانونهای مادی امروز، دستبهکار شده اند تا کمکاریهای نسل گذشته ی دزفول را در راستای شهیدنگاری جبران کنند و بااینکه گذشت زمان، بسیاری از پدران و مادران و حتی همسران و برخی رفقای شهدا را آسمانی کرده است و بهترین منابع و سرچشمه های خاطرات دیگر وجود ندارند، اما اراده های آهنین و انگیزه های متعالی این گروه مردمی و خودجوش، در راستای شهیدنگاری، فعل ما میتوانیم را به بهترین شکل صرف کرده است.
بچه های گروه روایتگران شهدای دزفول، با همکاری و پشتیبانی «مرکز فرهنگی دفاع مقدس شهرستان دزفول»، پس از تحقیق و پژوهشهای متعدد و مشخص کردن یک شهید برای ثبت خاطرات، ابتدا بسمالله میگویند و توسل میکنند به همان شهید تا راه را برایشان باز کند و سپس اقوام و خویشان و رفقای او را یکییکی پیدا میکنند و روبروی دوربین مینشانند.
مصاحبه میکنند و مصاحبه ها پیادهسازی میشود و آنگاهکه مجموعه کامل شد، نویسندهای از دیار دزفول را انتخاب می کنند تا خاطرات شهید را در قالب کتاب درآورد.
ازاینجا به بعد را بهتر است با نگاهی متفاوت بگویم. نویسنده را بچه های روایتگران انتخاب نمیکنند. همانطور که بچههای روایتگران هم بهپای خود، پای کار نیامدهاند. من حس میکنم خودِ شهدا هستند که بار تکلیف را بر دوش برخی آدمها میگذارند و برای آنها سرچشمه ی رزق و توفیق میشوند.
وقتی بچه های روایتگران، حدود ۷۰۰ صفحه مصاحبهی پیاده شده در خصوص شهید«محمدحسین ناجی دزفولی» را به دستم دادند، هنوز سرگرم نگارش زمانه و زندگی شهید مدافع حرم شهرم «سید مجتبی ابوالقاسمی» بودم.
باید کتاب «سید زنده است» را به سرانجام میرساندم. اما با تماسهای خواهر و برادر بزرگوار شهید و تأکیدی که در کلامشان بود، حس کردم باید برای «محمدحسین»که چندی بعد فقط «حسین» صدایش میکردم، زودتر دست به قلم شوم و همزمان با «سید مجتبی» از حسین هم بنویسم.
مطالعه ی ۷۰۰ صفحه خاطره از شهیدی که در هفتم فروردین ۱۳۶۱یعنی همان سالهای اولیه جنگ، به شهادت رسیده بود، ابتدا مرا به مرز شیفتگی رساند و سپس در تلفیقی از حیرت و سرگشتگی چندین بار خاطرات را مرور کردم و هر بار تشنه تر و ریزبینانه تر خواندن را از سر گرفتم.
یکی از موضوعاتی که چشمم را گرفت، آدمهایی بودند که از حسین گفته بودند و همین باعث شد که مراقب باشم با شهیدی خاص رو به رو هستم. بسیاری از راویان روایت حسین، هر کدامشان امروز کنجی از این وسعت پهناور ایران حرفی برای گفتن داشتند. از سردار سرلشکر غلامعلی رشید، فرمانده قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاء (ص)، تا دکتر محمدرضا سنگری که در حوزه پژوهش و ادبیات نامآشنای اهل هنر و معرفت بود. از مسئولین لشکری و کشوری تا کارمندان و کارگران و مغازه داران بیآلایش دزفولی. هر کس از زاویه ی نگاه خود ، بدون خمیرمایه ی اغراق از حسین گفته بودند.
گمنامی حسین در شهر آبا و اجدادی خود از یکسو و آشنایی با شخصیتی شگرف در ابعاد مختلف به من هشدار میداد که قرار است پرده از گمنامی جوانی بردارم که تاکنون کمتر نام و نشانی از او به نسل سوم و چهارم رسیده است و همین بر دقت و حساسیت من در انتخاب تک تکِ واژه هایم می افزود.
با کنکاش در برگ برگ قصه ی زیستن او دریافتم که برخلاف برخی شهدای هشت سال دفاع مقدس که در اثر تحولاتی کوچک یا بزرگ، راهشان به سمت صراط المستقیم تغییر کرده است، با شخصیتی روبرو هستم که از همان دوران کودکی راه کمال را در پیش گرفته است. تأکید میکنم از کودکی و این خود کم شاخصه ای برای درگیر کردن ذهن من نبود. از طرف دیگر «محمد حسین ناجی دزفولی» به قول حضرت امام خمینی(ره) چنان ره صدساله را یکشبه طی کرده بود و آنقدر زود به مقصد نهایی رسیده بود که خودش نیز متعجب از این اتفاق چند روزی قبل از شهادت در مناجاتهایش گفته بود: « خدایا! میدانستم که به دیدارت خواهم آمد! اما گمان نمیکردم قرار ملاقاتمان به این زودی باشد و من هنوز آماده ی دیدار نباشم. حالا چه چاره کنم؟! »
وجود بسیاری از ویژگی ها و خصوصیتهای متعالی در وجود حسین، دغدغه ای در من به وجود آورد که نکند مخاطب، حسین را دسترس ناپذیر تصور کند و نتواند با او ارتباط بگیرد و باورش نکند.
شهید حسین ناجی و حاج صادق اهنگران
باید از یکسو حقایق را میگفتم و از دیگر سو مخاطب را نیز در نظر میگرفتم که نکند از حسین در ذهن خود ملائکه ای دست نیافتنی بسازد و بجای اینکه دنبال الگوگیری از تفکر و سبک زندگی حسین باشد، «ناجی» را بیشتر رمان تصور کند تا واقعیت و همین موضوع نوشتن را هر روز بیشتر از روز قبل برای من دشوارتر میکرد. لذا تلاش کردم قلم را بهگونهای بچرخانم که مخاطب خود بتواند دلایل حسین شدنِ حسین را کشف کند تا گفتار و رفتار و کردار او درنهایت شگفتی، برای مخاطب باورپذیر باشد.
گاهی از مرور یک خاطره، سرشار سؤال می شدم و با راوی خاطره تماس میگرفتم. لحن کلامِ صدایی که به گوش میرسید بهگونهای بود که حس میکردم حسین هنوز زنده است و با رفقایش در ارتباط است و این در حالی بود که بیش از ۳۵ سال از شهادت او سپری شده بود.
گاه مجبور به ملاقات با راویان میشدم تا علامت های سؤالم را پاک کنم و آنگاهکه راوی با اشک از حسین میگفت، بیشتر حساسیت نگارش «ناجی» برایم اهمیت پیدا میکرد. باید تمامی آنچه را می شنیدم در قالب واژه درمی آوردم و گاهی حقیقتاً ترسیم برخی از تصاویر زندگی حسین با کلمات و جملات امکانپذیر نبود.
از روح حسین امداد گرفتم و خاطرات را با ذکر نام راوی هر خاطره بر ریل زمان سوار کردم و از تولد تا آنسوی شهادت، به ترتیب به هم متصل کردم و تک تک خاطراتی را که چون دانه های تسبیح پراکنده بودند، با نخِ زمان، به دنبال هم چیدم و گره زدم تا بتوانم یک رادمرد از ۲۶۰۰ شهید سرافراز دزفول را در قالب روایت هایی به هم پیوسته به هموطنانم معرفی کنم؛ شاید که چراغ راهی باشد برای کسانی که در جستجوی راه رستگاریاند.
بیش از ۸۰ راوی، «ناجی» را روایت کرده بودند و لذا برای امانتداری و به تصویر کشیدن بهتر شخصیت حسین از زوایای مختلف، خاطرات مطرح شده از زبان راویان متعدد نگارش گردید.
«ناجی» حدوداً دو سال طول کشید تا زمانه و زندگی «شهیدمحمد حسین ناجی دزفولی» را به تصویر بکشد. کتابی قطور و خاطراتی ناب که هر یک روزنه ای بود به سمت حسین و آنگاه که اولین مجموعه ی نگارش شده را به دست استاد بزرگوارم دکتر محمدرضا سنگری دادم ، ایشان فرمودند: «میدانم که برایت سخت است که از حجم کتاب کم کنی، اما گاهی اوقات آدم باید بیرحم باشد. باید گلچین شده هایت را یکبار دیگر گلچین کنی!» و چقدر سخت بود حذف برخی خاطرات حسین برای منی که واژه واژه ی کتاب، به جانم بسته بود و بالاخره نتیجه نهایی شد آنچه در محضر شما عزیزان است.
«ناجی» حاصل تلاش و همت گروهی از جوانان پرشور و پرتلاش دزفولی است که به امید الگوسازی و ترویج سبک زندگی اسلامی به کلیه جوانان ایرانزمین تقدیم میگردد.
جهت تهیه ی کتاب ناجی می توانید با تلفن های ۴۲۵۴۵۲۲۰-۰۶۱ و ۰۹۱۶۸۲۳۰۹۷۴ ، کتاب فروشی وارثین دزفول تماس حاصل فرمایید
برای آشنایی بیشتر با شهد محمد حسین ناجی دزفولی مطالب زیر را مرور کنید:
انگار همه ی «حسین»ها بی قرارند
بچه ها! عاشق هيچ وقت تظاهر به علاقه نمي كند
شهیدی که در ماشین بیت المال «حرف شخصی» هم نمی زد
پیشگویی عجیب ۳۸ سال پیش شهید حسین ناجی
شهید حسین ناجی در فروردین ماه ۶۱ و در عملیات فتح المبین آسمانی شد و مزار مطهر ایشان در جوار مزار برادر شهیدش «عبدالامیر ناجی» در قطعه دوم گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است.