معرفی اسوه‌هایادهای ماندگار

من دیگر مرده نمی شویم

مصاحبه تکان دهنده مرحوم عبدالحسین رودبندی غسال شهیدآباد دزفول

متن حاضر بخشی از مصاحبه با «عبدالحسین روبندی» مرده شوی شهر دزفول در دوران موشک باران است که برای اولین بار در دنیای مجازی منتشر می شود.

من عبدالحسین روبندی ، در شهیدآباد دزفول مرده می شویم.

موشک­ها در محله چولیون[۱] ، در خیابان کوتیون[۲] ، ۶۴ نفر ، تیکه پاره ،

چیزیشون نه ممکن بود که بشویم . . .  نه ممکن بود که کفن . . .  نه ممکن بود که . . .

از کوچک و بزرگ ، از زن و بچه ، ۶۴ نفر را آوردند و گذاشتند روی دستم . . .

موشک ها را که زد ، آمدند خبر دادند که عبدالحسین ! ورخیز و بیا که موشک زده . . .

کجا را زده ؟ گفتن چولیون و کوتیونه . . .

خب ، رفتم.

حالا که رفتم ، می بینم تمام مسجد ، پر از لاشه اس. افتاده بر زمین . تک تک[۳] ، تیکه تیکه . . . .

از زن ، از مرد ، از بچه ، از طفل شیرخوار ، از کوچک ، از بزرگ ، ۶۴ نفر . . .

کاری به اون روز ندارم که ۸۴ نفر آورده بودند.

خب ، حالا عبدالحسین ! چکارشون بکنی ؟ نه! بیا ببینم چه باید بکنی؟

بعضی را غسل خاکی دادم.

بقیه هم دست ، پا ، سر بی تن . . .

با اینها تکلیف من چه بود؟

یک مرد دیدم که ۹ بار آوردنش .

اول یک دستش را آوردن ، دوم سرش را ، سیّم . . . ، تیکه آخرش را بعد از ۳ روز آوردن.

بچه شیرخواری را آورده بودند ، همه چیزش جدا .

دستش سوا ، پایش سوا ، سرش سوا . . .

پرسیدم این کجا بوده ؟

 گفتند زیر چرخ تراکتور پیدا شده .

زنی آوردند . . . می خواهم ببینم چه گناهی کرده بود . . .

سر طفلش از شکمش بیرون زده . . .  آیا سزاوار بود؟

بچه ای آوردند بدون سر . . .

پرسیدم : پس سرش کجاست ؟ گفتند سرش نیست .

گفتم : منتظرم تا سرش را پیدا کنید تا کنار تنش . . .

گفتند : نه حالا تو این را خاک کن . . .

خب ! آیا سرش پیدا شد ؟

نه ، از سرش خبری نشد که نشد .

بعد از ۷ روز مردی آوردند که هیچ بود . . .

«بینی و بین الله» هیچ بود .

قصاب هم با لاشه اش چنین نمی کنه . . .

آهان ، یادم رفته بود ، پیرزنی میان لاشه ها بود . زنده !

زود خبر کردم ، بردنش بیمارستان .

آیا زنده ماند؟ نه .

گفتن آجری در شکمش رفته بوده . . .

دوباره آوردنش.

 پس!خواهش دارم از ملت . دلم دیگر نواره[۴] ندارد .

به قبرستون نمی مونم.

خودم احتیاج دارم کسی بیاید و خاکم کند .

خجالت می کشم از شاخ شمشادهای زیر دستم. . .

من دیگر مرده نمی شویم . . .

این شهر دیگر مرده شور ندارد.

تو رو به خدا همت کنید . غیرت کنید. آمریکا را وردارید

عرضی ندارم ، غیراز سلامتی همه تون. ان شاء الله

 


[۱] – از محله های قدیمی دزفول

[۲] – از محله های قدیمی دزفول

[۳] – در گویش دزفولی به معنای تکه تکه

[۴] – تاب و توان و تحمل

منبع :کتاب«بر شانه های شهاب» نوشته مهدی پوررضائیان چاپ سال ۶۸

نوشته های مشابه

‫۲ دیدگاه ها

  1. این قصه ها خواندنش هم جگر می خواهد .به چشم دیدن و‌کفن و‌دفن کردن که جای خود دارد..
    ای کسانی ک دستی در کار دارند …تو را به مقدساتتون یه فیلمی .کتابی.قصه و‌رمانی از این دلاوری و مظلومیت ها بنویسید.بدون ((روایت )) هیچ‌چیزی از این رشادت و‌مردانگی و مظلومیت باقی نمی ماند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا