داستان کوتاه
-
مأموریت
بالانویس : سه شنبه شب پنجم دی ماه ۱۴۰۲ در شب وفات ام البنین و روز تکریم مادران و همسران…
بیشتر بخوانید » -
سلمان( آخرین قسمت)
سلمان(آخرین قسمت) مسجد ماتم کده است. خبر حادثه اهواز بین اهل محل پیچیده است و البته تایید خبر شهادت…
بیشتر بخوانید » -
سلمان(قسمت بیست و یکم)
سلمان(قسمت بیست و یکم) قسمت بیست و یکم: زمزمه ای بین بچه ها پیچیده است. همه با نگرانی و استرس…
بیشتر بخوانید » -
سلمان(قسمت بیستم)
سلمان(قسمت بیستم) قسمت بیستم: . . . سلمان در برزخ گفتن و نگفتن ، افشا را به کتمان…
بیشتر بخوانید » -
سلمان(قسمت نوزدهم)
سلمان(قسمت نوزدهم) قسمت نوزدهم: . . بغض سلمان اینجا دیگر می شکند و مابقی قصه را لابلای گریه هایش می…
بیشتر بخوانید » -
سلمان(قسمت هجدهم)
سلمان(قسمت هجدهم) قسمت هجدهم: … سلمان سعی می کند حرف را عوض کند، اما اصرار بچه ها قفل سکوت سلمان…
بیشتر بخوانید » -
سلمان(قسمت هفدهم)
سلمان(قسمت هفدهم) قسمت هفدهم: سلمان روی ویلچر نشسته و قاب عکس بابایش را توی بغلش گرفته است. چند نفر…
بیشتر بخوانید » -
سلمان(قسمت شانزدهم)
سلمان(قسمت شانزدهم) قسمت شانزدهم: . . . * خب فرمانده سلمان! حالا اوقاتتو اونقد تلخ نکن! پاشو با هم…
بیشتر بخوانید » -
سلمان(قسمت پانزدهم)
سلمان(قسمت پانزدهم) قسمت پانزدهم: سلمان هنوز بی حرکت تر از پاهایش ، مات سه نفرمهمان ناخوانده ای است که…
بیشتر بخوانید » -
سلمان(قسمت چهاردهم)
سلمان(قسمت چهاردهم) قسمت چهاردهم: . . . دنیا دیگه هیچی اش حالمو خوب نمی کنه. گله دارم ازتون! گله!…
بیشتر بخوانید »