سید مرتضی ( قسمت دوم )
روایت هایی از شهید سیدمرتضی مکی نیا
روایت آن شب های غواصی
برای والفجر ۸، رسته جنگی سید مرتضی، نارنجک انداز بود. نارنجک تخم مرغی. این رسته، یک اسلحه کوتاه مخصوص داشت، برای انهدام سنگر های نزدیک دشمن، هنگامی که خط شکسته می شد.
او در آموزش ها، بسیار مطیع بود و در آموزش های بسیار سخت و طاقت فرسا در آن زمستان استخوان سوز ، کم نمی آورد. طاقت و صبرش همیشه به راه بود و کاسه ی صبرش را ندیدم که در اوج سختی ها لبریز شود. خصوصاً در آموزش های سخت و نفس گیر غواصی.
معمولاً لباسهای غواصی استاندارد طوری طراحی شده اند که لایه ی نازکی از آب بین لباس و بدن قرار می گیرد و همدمای بدن می شود و لذا شدت سرمای آب به بدن منتقل نمی شود. اما لباس های غیراستاندارد، این ویژگی را ندارد. آب از یک سمت وارد می شود و از سمت دیگر خارج می شود و شدت سرمای آب به بدترین شکل ممکن به غواص منتقل می شود و غواصی در آن شرایط سرما و البته حمل حجم زیادی از وسایل و اسلحه ، کار را به شدت بر غواص مشکل می کند.
ما از همان لباس های لاستیکی غیراستاندارد داشتیم. لباس هایی که در خیاط خانه لشکر، با زحمات خیاط لشکر، (مرحوم) مشهدی حسن بفخم تهیه می شدند. لباس هایی که نه خاصیت گرم نگه داشتن بدن را داشت و نه ضخامت آن مناسب بود و نه قدرت سبک کردن وزن غواص را .
در سرمای دی ماه آن سال، با پوشیدن لباس های غواصی سیاه رنگ تیوپی نازک ، در آب های سرد رودخانه دز از سرما می لرزیدیم و یکی از صداهایی که در فضا می پیچید، صدای دندان های بچه ها بود که از سرما به هم می خورد.
وقتی نوبت تمرین غواصی ما صبح زود و بلافاصله بعد از اذان صبح بود ، سید مرتضی را می دیدم که با وجود قد رشید و بدنی لاغر ، آن لباسهای غواصی تیوپی را که به واسطه استفاده نفرات قبلی ، خیس هم بود، در آن سرمای استخوان سوز قبل از طلوع آفتاب، می پوشید. لباسی که گشادتر از قد و قواره سید بود و آب یخِ رودخانه دز، بین بدن و لباس در جریان بود و لذا سید دندان هایش از سرما به هم میخورد و این لرز و سرما موقعی به اوج خود می رسید که وارد آب سرد رودخانه دز می شدیم. اما من ندیدم سید هیچگاه لب به هیچ شکایتی بگشاید.
سیدی که معمولاً قبل از اذان صبح بیدار بود و نماز شبش را به اذان صبح وصل کرده بود.
سید مرتضی با چفیه سفید
لباس غواصی سید
بدلیل وجود تحریم ها، امکان تهیه لباس غواصی استاندارد، ممکن نبود؛ ولی به هر حال با تلاش مسئولین ، یک روز مانده به عملیات، تعدادی لباس غواصی استاندارد برایمان آوردند، اما باز هم سهم سید مرتضی همان لباس های گشاد با جنس تیوپی شد که با پوشیدن آن سرما تا مغز استخوان آدم نفوذ می کرد.
سید، شب عملیات هم با همان لباس به آبهای خروشان اروند زد و خط دشمن را شکست.
کربلای ۴
با توجه به تجارب گذشته اش، در عملیات کربلای ۴ هم در گردان بلال و گروهان مالک، به عنوان غواص اعلام آمادگی کرد. غواصی در آن شرایط کار ساده ایی نبود. آموزش در اواخر پاییز و اوایل زمستان توی آب یخِ دز ، کار بسیار سخت و آزاردهنده ای بود.
آن هم ساعت ۶صبح. هر روز حداقل ۸ ساعت شنا می کردیم. به علت کمبود، لباس های غواصی، در ۲۴ ساعت بین ۳ گروهان جابجا می شد و هر گروهان ۸ ساعت با آنها تمرین می کرد. همچنین روزانه حدود ۳ساعت تمرینات آمادگی جسمانی، نرمش و دو انجام می شد.
آخرین ثانیه های سید
شب عملیات فرا رسید. از منطقه جزیره مینو به آب زدیم. من به اتفاق سید مرتضی، در دسته ای بودیم که پس از رسیدن به خط دشمن مقرر شده بود به جناح چپ حمله کنیم.
من در عملیات والفجر ۸، شنوایی ام قدری آسیب دیده بود. لذا در همان آغاز عملیات و با اولین انفجار، حس شنوایی ام را از دست دادم وکمتر متوجه انفجارها وتیراندازی ها می شدم.
من وسید و سایر بچه ها، با تلاش وارد خط دشمن شدیم و به جناح چپ حرکت کردیم. سنگرهای بعثی ها طوری طراحی شده بود که برای پرتاب نارنجک، باید نیمی از بدن وارد سنگر می شد؛ در غیر این صورت نارنجک به بیرون برمی گشت.
ورودی سنگرها دارای یک پیچ بود. به همراه سیدمرتضی و بقیه دوستان ، سنگرهای متعددی را منهدم کردیم تا خط اول عراقی ها پاکسازی شود. تمام تلاشمان این بود که خط را کامل پاکسازی کنیم تا نیروهای گردان ها وگروهان ها، بدون تلفات به خطوط دیگر دشمن یورش ببرند.
در خط مقدم نیروهای عراق، بعد از سنگرها، جاده باریکی به عرض حدود ۳متر بود وپس از آن نیزار. بعثی ها بعضا در نیزارها مخفی شده بودند واز درون نیزار مارا هدف میگرفتند. در تاریکی شب نمی شد آنها را دید، اما از به زمین افتادن و مجروح و شهید شدن بچه ها می شد فهمید که روی ما دید و تسلط خوبی دارند.
تعداد زیادی از بچه ها ، طی همین درگیری ها وپیشروی ها یا مجروح شده بودند ویا شهید. قرار بر این بود که در یک نقطه مشخص، با دیگرگردان الحاق کنیم، اما ما بیش از آن منطقه و نقطه مقرر پیشروی کردیم، ولی از بچه های گردان ها و لشکرهای دیگر خبری نبود.
درگیری زیادشد. تعداد نفرات ما کم و کمتر می شد و بزرگترین هدف دشمن هم، توقف مابود. عراقی هارا از نزدیک می دیدیم و به شدت درگیر بودیم. درگیری به مرز درگیری تن به تن رسیده بود و در این میان سید را می دیدم که مثل شیر می جنگید.
سید روبروی من بود. نشست و من پشت سرش بلافاصله نشستم. تقریبا به هم چسبیده بودیم و مشغول تیراندازی به سمت بعثی ها.
قدری که درگیری کمتر شد، متوجه شدم سید حرکت نمی کند و همانطور نشسته است. آرام صدایش کردم. جواب نداد. نگاه که کردم دیدم یک گلوله دقیقا به قلبش اصابت کرده و شهید شده است. آرام و مظلومانه.
بخاطر بارش زیاد گلوله و ترکش توپ و گلوله های تانک، سید مرتضی را کشان کشان به سنگری که در آن حوالی بود، بردم. تعدادی دیگر از شهدا را نیز جمع کردیم و توی همان سنگر کنار سیدمرتضی گذاشتیم.
تا صبح چندین بار می رفتم و کنار پیکر سید می نشستم و نگاهش می کردم و حرف می زدم با او. رفیقم بود. سالها با هم بودیم و حالا دست تقدیر اینگونه جدایمان کرده بود.
صبح که شد و دستور عقب نشینی صادر شد ، مجبور شدیم سیدمرتضی و دیگر رفقای شهیدمان را همان جا و در همان سنگر رها کنیم و با دلی زخم خورده برگردیم.
آن روز هیچگاه گمان نمی کردم سیدمرتضی ، ۱۲ سال توی همان سنگر بماند و بعدها قنداقه ای کوچک از او به شهر برگردد.
یادگاری
او در وصیتش حرف های زیادی برای آیندگان به یادگاری گذاشت :
«مردم قهرمان و هم مردم در صحنه ایران: از شما عاجزانه تقاضا دارم هیچ گاه و در هیچ شرایطی امام را تنها نگذارید اسلام را تنها نگذارید. مبادا به مسائل و مشکلات اسلام و جهان بی تفاوت شوید زیرا الان تمام دنیا در فکر از بین بردن انقلاب اسلامی ما هستند آنها منتظرند تا دمی شما غافل باشید و فوری آنها این نعمت بسیار گرانبهای الهی را با خون فرزندانتان بدست آمده است از شما بگیرند مبادا تن به ذلت بدهید که حتما نمی دهید شما مردمی که برای این انقلاب این همه شهید و اسیر و معلول داده اند مبادا به آسانی از خون این شهیدان عزیز نگذرید که پایمال کردن خون شهدا همان و سقوط اسلام همان است.»
«خواهران و همه زنان مسلمان:
شما را مخصوصا وصیت میکنم به حفظ حجاب، حجاب سنگر شماست مبادا سنگر جهاد علیه کفر، ترک کنید که ترک آن پشت پا زدن به تمام وصایای پیامبران و اولیا خدا و شهدا است و از همه بالاتر پشت پا زدن به فرامین حضرت باری تعالی می باشد. بکوشید حجاب و نجابت خویش را حفظ کنید توجه داشته باشید که برای تربیت صحیح و اسلامی فرزند ابتدا باید خودتان متادب به آداب اسلامی و متخلق به اخلاق اسلامی باشید از دامان پاک عصمت و طهارت مایه بگیرید و خود را بسازید. نگویید من درست شده ام خدای نخواسته عجب نداشته باشید. از فاطمه زهرا سلام الله علیها هر چه بخواهید عطا می کند از او بخواهید تا شما را تربیتی اسلامی عنایت فرماید. خود را از تجملات زندگی و ریخت و پاش های بی جا که اسراف است و اسراف نیز حرام، دور کنید و زندگی قانعی داشته باشید فکر نکنید ارزش هر کس به پول و ماشین و این اجناس منحوس است بلکه ارزش هر کس به تقوای اوست. بکوشید خود را متقی و اسلامی بار بیاورید باشد که خدا نیز نظر رحمتی به شما بفرماید از طرف من به تمامی اقوام و خویشان سلام برسانید و از ایشان طلب مغفرت نمایید….»
«ای کسانی که نسبت به مسائل انقلاب بی تفاوت هستید:
و همچون حیوانی در شهوت و لهو و لعب فرو رفته اید و هیچ چیز به جز خوردن و خوابیدن و نق زدن در ذهنتان نیست و همچون زالو خون این ملت شرافتمند و اسلامی را می مکند مطمئن باشید که سزای این عمل خویش را خواهید چشید چه در این دنیا و یا در آخرت»
این تکه فیلم یادگاری دلنشین از سیدمرتضی است که به شما تقدیم می شود
شهید سیدمرتضی مکی نیا، متولد ۱۳۴۶ در مورخ ۴ دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای۴ و در منطقه جزیره سهیل عراق به شهادت رسید و پیکر پاک و مطهرش ۱۲ سال بعد در مورخ اردیبهشت ماه ۱۳۷۷ به شهر و دیارش رجعت و در حوارهمسنگران شهیدش در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول آرام به خاک سپرده شد.
راویان : حاج حسین طحان نظیف ، حاج کریم غیاثی ، حاج غلامحسین سخاوت و بازنویسی زندگینامه شهید
۱-غربت و قربت را از صدای اقا سید اقا سید مشخص بود .
غربتی ومظلومیتی که بعد از شهادتش هم ادامه داشت و ارامشی که ناشی از تقرب او با خدایش بود.
۲.از مظلومیت شهدای کربلای چهار دزفول همین بس که سالروز عملیات کربلا پنج شده ولی هشتک های کربلا ۴ کانال الف دزفول تموم نشده ..چه عاشورایی بوده است دی ماه ۶۵ دزفول.
تازه ما ۲۳ شهید از ۱۱۴ شهید را گفتیم. یعنی ۲۰ درصد شهدای کربلای ۴ را . . .
سلام واقعا خدا قوت چقدر زیبا زندگی نامه شهید سید مرتضی مکی نیا را نوشته و جمع آوری کرده ای.امشب توفیقی شد همراه خانواده ام خاطرات و رفتار این شهید را بخوانیم و مهمانش باشیم و از شهید ممنونیم. از شما و الف دزفول متشکرم که پلی برای آشنایی با این شهید عزیز شدید.
سلام
و سپاس که مهمان الف دزفول شدید