خاطره شهدا
موضوعات داغ

فرج الله ( قسمت اول )

روایت هایی شنیده نشده از دلاورمرد شهید فرج الله پیکرستان

بالانویس:

فرج الله پیکرستان معلمی دانا و دانشمند و فرمانده ای سرو قامت ، شجاع ، جسور ، مخلص ، کم حرف  است که از دلاوری ها ، حماسه سازی ها ، خط شکنی ها و افتخارآفرینی هایش خصوصاً در عملیات بدر کمتر روایت شده است. در یک قسمت نمی شود از او گفت. ان شالله بخشی از زمانه و زندگی فرج الله را در پنج قسمت با هم مرور خواهیم کرد.

 

فرج الله ( قسمت اول )

روایت هایی شنیده نشده از دلاورمرد شهید فرج الله پیکرستان

یتیمی و کار در کوره پزخانه

فرج الله در سال ۱۳۴۲ به دنیا آمد. در همان دوران کودکی پدرش را از دست داد و داغ و رنج یتیمی را از کودکی به دوش کشید. مادر؛ فرج الله و برادرانش را با یتیمی بزرگ کرد. فرج الله دوران مدرسه را با معدل های بالا پشت سر می گذاشت. از همان اوان کودکی در کنار درس، در تابستان های گرم دزفول در کوره پزخانه ها مشغول کار می شد و از این طریق بخشی از  مخارج زندگی خانواده خود را تامین می کرد.

فرج الله بعد از پایان تحصیل دبیرستان، در کنکور تربیت معلم شرکت کرد و قبول شد و به تحصیل خود ادامه داد. اما هر بار درس و دانشگاه را زمین می گذاشت و راهی سرزمین نور می شد.

 

ذخیره سپاه

عضو ذخیره سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول بود و با شروع جنگ و در همان روزهای اول به ذخیره سپاه مراجعه و مناطق عملیاتی اعزام شد و در عملیات های متعددی از جمله رمضان، خیبر، والفجرها، بدر و … شرکت کرد.

 

فرج الله

بین بچه ها بیشتر به «فرج الله» معروف بود، تا «پیکرستان». نامش از شهرتش معروف تر بود و این هم بیشتر به دلیل خاص بودن نامش بود.

پدرش را در کودکی از دست داده بود و به واسطه ی تلاش های مادر و حمایت های عمو، قد کشیده بود. او که از همان یاوران امام در گهواره در سال ۱۳۴۲ بود،  با اولین وزش طوفان جنگ در سال ۵۹ وسط میدان نبرد قد علم کرد.

دانشجوی تربیت معلم بود و در ارائه مباحث اعتقادی و اخلاقی ، استاد تمام و به خاطر همین خصوصیات معمولاً به عنوان مربی برای بچه های گردان کلاس تشکیل می داد .حتی در ایام ماه محرم که در منطقه نبودیم، در هیات ها و مساجد و تکایای منطقه  سخنرانی می کرد و به نوعی منبر می رفت.

 راوی: علیرضا زمانی راد

گریزان از مسئولیت

آبانماه سال شصت هم یگان شدیم . قبلا هم به جبهه آمده بود ولی توفیق همرزمی اش رانداشتم. در دسته سوم گروهان قائم از گردان بلال دزفول آر پی جی زن بود. جوانی رزم دیده ، باتجربه ، متفکر با قدی رشید ، صبور، کم حرف ، عمیق با پختگی مردانه ای که برای سپردن مسؤلیت فرماندهی به او نیازمند بودیم .

ولی به هیچ وجه زیر بار قبول مسئولیت فرماندهی نمی رفت. چند جلسه بااو صحبت کردم، ولی نتیجه نداد .در نهایت از در تکلیف وارد شدم و او قبول کرد که معاونت یک دسته ـ دسته سوم محمدرضا صالح نژاد(شهید)  ـ را بپذیرد .

او لیاقت فرماندهی گردان را هم داشت ولی زیر بار نمی رفت.

راوی: علیرضا زمانی راد

آرنج روح

یکی از روزها به تاثیرمثبتش در جایگاه مسئولیت جدیدش اشاره کردم و نظرش را پرسیدم. فرج الله آهی کشید و گفت:« دیروز که یک نیروی تکور عادی بودم و همراه با سایر نیروها سینه خیز می رفتم، نهایتش آرنج هایم ساییده می شد، ولی امروز که خودم بچه ها را سینه خیز می برم ، آرنج های روحم ساییده می شود.

 راوی: علیرضا زمانی راد

 

دست و بالش را بسته بودیم

حق داشت از پذیرفتن مسئولیت گله داشته باشد؛ پیش از پذیرفتن مسئولیت، مدام سرش توی نهج البلاغه و قرآن بود و هر روز بر داشته هایش اضافه می کرد .اما حالا دست و بالش را بسته بودیم.

 راوی: علیرضا زمانی راد

 

فرج الله مال زمین نیست

یک روز از «عبدالمحمد خیرعلی مشاک(شهید)» بی سیم چی پر جنب و جوش گروهان پرسیدم: « دیشب که با فرج الله پاسبخش بودی چطور بود؟ چه خبرا؟!»

گفت: « فرج الله مال زمین نیست؛ خیلی ملا و با سواده. این موندنی نیست. با این وجود اصلاً هم پستی خوبی نیست!»

تعجب کردم و پرسیدم: «چرا آخه؟! مگه چه اتفاقی افتاده؟!»

گفت: «من خوابم می اومد و دوست داشتم با حرف زدن درباره یه موضوع هیجانی خواب از سرم بپره! دو سه دقیقه ای باحرارت حرف می زدم؛ منتظر می موندم تا فرج الله صحبت کنه که می دیدم زهی خیال باطل! به زور دو کلمه تلگرافی حرف می زد.  : آره! نه!. . . . اینطوره! اینطور نیست!. . .  موافقم! موافق نیستم!

دیگه صبرم از وسط طاقتم زد بیرون و از کوره در رفتم و گفتم: « بابا تو هم یه حرفی! حدیثی! توضیحی! مجادله ای! مباحثه ای آخه!

گفت: «عزیزم! اگه خوابت میاد برو بخواب! سر پُست که جای مشاجره و مباحثه نیست!»

 راوی: علیرضا زمانی راد

 

معجونی از هنرهای متعدد

شخصیت او معجونی از هنرهای متفاوت بود. باهمه وقار و سنگینی ، شوخ طبع بود و شیرین سخن و مزاح های او شیرین و دلنشین و شادی آفرین و البته به دور از هر تمسخر و توهین و گناه آلودگی.

از یک بعد دیگر بسیار زیرک، شجاع و مسئولیت پذیربود و به همین خاطر سخت ترین ماموریت گروهان به او سپرده می شد. به طوری که مثلا در عملیات بدر، نوک پیکان گروهان خط شکن قائم بود .

 راوی: علیرضا زمانی راد

جاده سمت راست

در عملیات بدر وقتی خط دشمن شکسته شد و پد ساحلی عراق توسط بچه های گروهان قائم فتح شد، فرماندهی گردان نقشه ای را به ما نشان داد که نشان می داد دو جاده عمود بر خط فتح شده وجود دارد.

در آن مقطع فرمانده گروهان فتح شهید و معاونش نیز مجروح شده بود؛ لذا گروهان قائم مسئولیت شناسائی و تعیین تکلیف این دوجاده را نیز برعهده گرفت.

جاده سمت راست به فرج الله پیکرستان و جاده سمت چپ به امیر پریان(شهید) سپرده شد. این دو فرمانده شجاع بلافاصله با یک تیم کار را شروع کردند.

جاده سمت چپ پس از عبور حدود یکصدمتر در عمق به باتلاق رسیده و محو شد، ولی در جاده سمت راست فرج الله به تعداد زیادی از نیروهای دشمن در خط دوم برخورد کرد و پس از یک درگیری شدید، موفق به تصرف خط دوم عراق شد .

در سومین شب عملیات بدر، باقیمانده گردان به گروهان قائم سپرده شد تا کار ناتمام لشکر نصر وتصرف پل خندق را دنبال نمایند .

 راوی: علیرضا زمانی راد

 

سمت شرقی پد

قدرت مانور نداشتیم. سمت شرقی پد، هور و آب و سمت غربی آن باتلاق و روی پد نیز هر پنجاه متر سنگر مجهز به تیربارهای کالیبر پنجاه و ضد هوایی .ساقط کردن هریک از این سنگرها به دشواری شکستن یک خط آماده و هوشیار بود وما حداقل از چهارتا ازاین سنگرها عبور کردیم .

هریک از نیروها را که مجروح می شد به عقب میفرستادم .یک گروه از نیروها به فرماندهی محمدرضا صالح نژاد به محوطه پل خندق رسیدند، ولی در تله دشمن گیر افتادند .

خودم هم مجروح شدم. از فرماندهی دستور بازگشت داده شد. فرج الله را مامور کردم تا نیروها را بازگرداند. نیروها برگشتند و من همچنان منتظر صالح نژاد بودم  و در این بین فرج الله هم از کنار من تکان نمی خورد. دوست نداشتم تا از عاقبت صالح نژاد مطمئن نشده ام به عقب برگردم .

کم کم داشتم توان حرف زدن را ازدست می دادم، فرج الله بی سیم راگرفت و با فرماندهی صحبت کرد. بعد از آن مرا روی شانه انداخت و لحظاتی قبل از رسیدن عراقی ها به موضع دیگری انتقال داد .

 راوی: علیرضا زمانی راد

پایان قسمت اول

ادامه دارد . . .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا