یادهای ماندگار
موضوعات داغ

بابا جوهر

به بهانه وفات خادم رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس ، حاج غلامعلی جوهری

بابا جوهر

به بهانه وفات خادم رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس ، حاج غلامعلی جوهری

بعضی ها باباجوهر صدایش می کردند، اما اسم و فامیلش غلامعلی جوهری بود. کاسب بود. از همان کاسب هایی که شهرتشان می شود: «حبیب الله». توی بازار میوه فروشان قدیم، حوالی میدان امام خمینی(ره) دزفول برای خودش کسب و کاری راه انداخته بود و  رزق حلالی می برد روی سفره زن و بچه هایش!

غروب که می شد، بازار و کسب و کارش را رها می کرد و خودش را می رساند مسجد جامع! کار همیشگی اش همین بود و هیچ کاری برایش جز کارهای مسجد اولویت نداشت.

توی مسجد کارش یکی دوتا نبود. آچار فرانسه بود یک جورهایی. دنبال دیده شدن نبود. بی ریا همه وجودش را گذاشته بود برای خدمت کردن.  

از رسیدگی به قسمت وضوخانه و سرویس های بهداشتی بگیر تا راه انداختن کار بچه های هیات مارش مسجد و رتق و فتق امور مسجد. اما بیشتر او را به عنوان خادم و پشتیبان و تدارکاتچی بچه های رزمنده می شناختند و یکی از مهم ترین کارهایش این بود که به بچه های رزمنده ی غیر بومی که آمده بودند مرخصی ، رسیدگی کند. اگر غذا نخورده بودند برایشان شام ردیف می کرد و بعد هم بهشان پتو و جای خواب می داد توی مسجد که استراحت کنند.

خانه شان نزدیک مسجد بود و شوادون نداشتند توی خانه. عراق که موشک می زد، شب ها اهل و عیالش را می آورد توی شوادون مسجد. یک پرده کشیده بود جلو «کتِ»نزدیک پله ها و خانواده اش تا صبح توی همان یک گلِ جا می خوابیدند تا صبح.

خودش اما معمولاً بیدار بود. یا مسئولیت پاسبخشی را به عهده می گرفت و یا در به در دنبال کار بچه های رزمنده بود. دنبال تهیه غذا، تأمین پتو ، ردیف کردن جای خواب و . . .  کارهای تدارکاتی دیگر.

اگر بعضی شب ها هم می خوابید، به پاسبخش چندین بار سفارش می کرد که: « اگر رزمنده ای برای استراحت اومد، حتماً بیدارم کن تا براش پتو و جای خواب جور کنم!»

گاهی  می شد که دور و برش شلوغ می شد و پتوهای مسجد تمام می شد و دستش خالی خالی! نمی توانست شرمنده ی رزمنده ها باشد. بلافاصله خودش را می رساند خانه و از غذای اهل و عیالش و از پتوهای شخصی شان می آورد برای بسیجی ها!

گاهی می شد ، رزمنده ای نیمه شب ، خسته و خاک آلود از راه می رسید. حاج غلامعلی خم به ابرو نمی آورد و با لبخند پذیرایش می شد و کارش را راه می انداخت. هم برایش شام می آورد و هم جای خوابش را ردیف می کرد. مهمان نوازی اش همیشگی بود و وقت و بی وقت نداشت.

شب های جمعه که می شد ، به همراه بچه های مسجد فرش ها و موکت ها را برای برگزاری دعای کمیل پهن می کرد و دعا که تمام می شد ، اخرین نفری بود که فرش و موکت روی شانه اش ، داشت می رفت سمت انباری.

در حجم انبوه کارها و مشقت های آن روزها ، ندیدیم ذره ای احساس خستگی کند یا شِکوه و شکایتی داشته باشد. عاشقانه و بی ریا و مخلصانه و از عمق وجودش خدمت می کرد.

نماز جمعه هم بهانه ای بود برای خدمت کردن حاج غلامعلی. باز او بود و برنامه پهن کردن ده ها قالی و موکت. نماز جمعه که تمام می شد، دوباره کار برای حاج غلامعلی شروع می شد. جمع کردن آن همه که پهن کرده بودند و گاهی اتفاق می افتاد که آن همه را به تنهایی جمع می کرد و سامان می داد.چیدن و نظم دادنشان در انباری!  و او چه مشتاقانه و با انرژی و خندان دنبال این همه نوکری کردن بود.

بسیاری از رزمندگانی که تجربه حضور در جبهه و حضور در دزفولِ دوران جنگ را داشته اند، او را دیده و به یاد دارند و گهگاهی می شود که مسافری توی مسجد سراغ او را می گیرد و می گوید: «توی دوران جنگ خیلی به ما خدمت کرد!»

حاج غلامعلی جوهری  یکی از اسوه های فراموش شده دوران حماسه و ایثار است و حالا دیگر باید بگوییم «بود»

او ۱۳ اردیبهشت ماه ، بار سفر را بست و رفت و از او یادی ماند و خاطراتی و نام نیکی.

 

کاش این اسوه ها را قبل از اینکه بار سفر ببندند به مردم معرفی کنیم و تا هستند تقدیرشان کنیم و بزرگ بشماریمشان. خاطراتشان را بشنویم و خود و خاطراتشان را برای تاریخ ماندگار کنیم.

افسوس خوردن پس از عروج این گنجینه ها ، سودی نخواهد داشت.

یاد حاج غلامعلی جوهری بخیر و روحش شاد و همنشین شهدا باد ان شاالله

 

با تشکر از  : حاج عبدالکریم قنبری و حاج محمدحسین درچین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا