خاطره شهدا

آن دو پیکر درهم تنیده

روایت شهید علیرضا آبستی و مصطفی دیاحسین

آن دو پیکر درهم تنیده

روایت شهید علیرضا آبستی و مصطفی دیاحسین

 گردان یاسر  در عملیات بیت المقدس ، مرحله اول از کارون تا جاده اهواز خرمشهر و در مرحله دوم از جاده اهواز خرمشهر تا مرز  به عنوان گردان خط شکن وارد عمل شده بود در مرحله سوم عملیات که به آزادی خرمشهر منجر شد ، ابتدا در احتیاط تیپ ۷ ولی عصر “عج” قرار گرفت ولی بنابه دستور فرمانده محترم تیپ سردار رئوفی کمتر از ده ساعت مانده به آغاز عملیات  باید خود را آماده می کرد تا در آخرین مرحله عملیات برای آزادسازی خرمشهر  در منطقه شلمچه وارد عمل شود .

لذا تنها فرصت باقیمانده برای توجیه نیروها ، حدود دو ساعت قبل از آغاز عملیات بود .

وقتی نیروهای گردان را در منتهی الیه خط شلمچه مستقر کردیم ،  همه فرماندهان گروهان و دسته ها را در یک سنگر تانک جمع کردم تا ماموریت و نحوه عملیات را برای شان توضیح دهم. در همان لحظه خمپاره ای سنگین زوزه کشان به نزدیک سنگر تانکی که درآن جمع بودیم اصابت کرد. تعدادی از فرماندهان از جمله دو فرمانده گروهان، علیرضا پورسوزنی شهید و رضاپورعابد مجروح شدند. من ماندم و دو گروهان  بدون فرمانده!

 زمان کم بود باید گروهان ها مجدد سازماندهی می شدند. فرماندهی یک گروهان را انتخاب کردم، ولی برای گروهان دوم فرمانده ای مجرب از خودِ گروهان پیدا نکردم. کمتر از یک ساعت به حرکت نیروها برای آغاز عملیات مانده بود. باید برای گروهان آسیب دیده فرمانده معین می کردم .

معاون گروهان حاضر به قبول فرماندهی نمی شد. نگاهم را به مسئول مخابرات گردان،  مصطفی دیاحسین دوختم. گفتم: « خودت رو آماده کن برا فرماندهی گروهان!»

 گفت: « باشه! اما شرط دارم.»

گفتم: « چه شرطی !؟»

گفت: « به شرطی که علیرضا آبستی رو بفرستی باهام!»

گفتم: «این دیگه چه شرطیه ؟ پس مسئولیت مخابرات گردان گردن کی بمونه؟ علیرضا معاون مخابراته! »

گفت : « این دیگه مشکل من نیست! شرط من اینه! وگرنه خوددانی! من فقط به این شرط قبول می کنم! »

چاره ای نبود! مجبور بودم قبول کنم!  علیرضا آبستی را بعنوان معاون  و بیسیم چی گروهان همراه مصطفی فرستادم.

حالا مانده بود اینکه مسئولیت مصطفی و علیرضا را چکار کنم؟ ناچار خودم  و علی خلف رضایی که معاون گردان بود ، شدیم بیسیم چی و معاون بیسیم چی گردان و بیسیم ها را کول کرديم.

عملیات آغاز شد و نیروهای گروهان ها از معبر گذشتند وخط دشمن سقوط کرد. سقوط خط دشمن همان و سکوت دیاحسین و آبستی همان. هرچه صدا می کردیم خبری ازشان نبود. هرچه تماس می گرفتیم نه خبری از دیاحسین بود ونه از علیرضا آبستی.

 گردان یاسر همچنان درحال عملیات بود که صبح عملیات واحد تعاون وقتی کار جمع آوری شهدا را آغاز کرد با دو شهید درهم تنیده مواجه شد که پیکرهایشان در کنار هم به شدت متلاشی شده بود و به هیچ وجه قابل شناسایی نبودند. شناسایی آنها فقط از طریق پلاک  آنها مقدور بود.

شماره پلاک ها خبر دردآوری داشت. یکی شان مصطفی بود و دیگری علیرضا. هر دو با هم ، در یک لحظه و با یک گلوله خمپاره یا توپ دشمن به شهادت رسیده بودند.

شهید علیرضا آبستی ، متولد ۱۳۴۳ در مورخ ۲ خردادماه ۱۳۶۱ در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است.

 

راوی: حاج کریم فضیلت

با تشکر از : حاج مصطفی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا