«یلدا» فقط یک بهانه است
«یلدا» هم شبی است مثل همه ی شب های دیگر. فقط بهانه ای شده است که شاید بشود آدم ها به بهانه ی طولانی تر بودن چند ثانیه ای این شب، دقایقی دور هم جمع شوند
«یلدا» هم شبی است مثل همه ی شب های دیگر. فقط بهانه ای شده است تا بعضی ها هندوانه و انار و شاید هم آجیل را به چند برابر قیمت قالب کنند به مردم.
«یلدا» هم شبی است مثل همه ی شب های دیگر. فقط بهانه ای شده است که بعضی آدم ها کمی فارغ از قوانین مدرن دور و برشان، سری بزنند به بزرگ تر ها؛ و پدربزرگ ها مجالی بیابند که حافظ بخوانند و به لطف خواجه ی شیراز و سفره ی ترمه ی پهن شده در گوشه ی اتاق ، خیال بچه هایشان پربگیرد به روزگار مهربانی ها ، آن روزها که حرمت ها، آدم ها را دور هم جمع می کرد.
«یلدا» هم شبی است مثل همه ی شب های دیگر. فقط بهانه ای شده است تا برخی ها دور هم جمع شوند و ساز و تنبک راه بیندازند و بزنند و بخوانند و البته خب این هم یک جورش است دیگر.
«یلدا» هم شبی است مثل همه ی شب های دیگر. اما گاهی فقط بهانه می شود تا در جمع گرم خانواده، همه، جای خالی یک نفر را احساس کنند. کسی که سال پیش بود. گرمای لبخندش، سرما را از یاد می برد و شیرینیِ بودنش، از هندوانه و انار بی نیاز می کرد سفره را و برق چشمانش، شمع می شد برای سفره ی غم گرفته ی اهل خانه.
این جاست که «یلدا»، به واقع یلدا می شود در هجران ، در فراق ، در دوری ، در طولانی بودن راه بین تو و آن مسافری که دیگر نیست و تو دیگر تاب نداری که یلدایت را در یلدای فاصله با او بگذرانی.
شال و کلاه می کنم و می روم به همان سمتی که هر چه نزدیک تر می شوم به مقصد، وجودم گرم تر می شود و امواج متلاطم دلم، انگار دارند ساحل آرامش را از دور نظاره می کنند و عجب ساحل امنی است این جا.
هرگاه که دل از دود و دم شهر می گیرد، بارش آرامش را فقط می توان این جا پیدا کرد. سنگ و عکس و قاب هایی که همه جوره از آدم های دور و برم زنده ترند و تپش تپش زندگی را می توان در دل این سنگ ها به چشم دید.
زیر نور سبزی که انگار «جنات تجری من تحت الانهار» را تداعی می کند و تصاویری که هر یک با چشم هایشان با آدم حرف ها دارند و من ندیدم زیباتر از این جا و ندیدم زنده تر از این ها و ندیدم سنگ صبور تر از این به ظاهر سنگ ها برای درد دل گفتن.
و یلدای امشب شهیدآباد، متفاوت تر است از سال های پیش.
این جا«یلدا» بهانه ای شده است تامردم سفره های شب یلدایشان را بیاورند کنار این بچه ها. کنار این سنگ ها و قاب هایی که از همه ی عالم زنده ترند.
شب یلدا – مزار اولین شهید مدافع حرم دزفول «شهید امیر علی هیودی»
و این وسط «امیر» و «سیدمجتبی» از همه بیشتر مهمان دارند. مهمان هایی که به بهانه ی یلدا، آمده اند تا اندکی در یلدای هجران این مدافعان حرم، سینه هایشان را سبک تر کنند و بغض هایشان را روی سنگ مزار این بچه ها بشکنند.
شب یلدا – مزار دومین شهید مدافع حرم دزفول «شهید سیدمجتبی ابوالقاسمی»
سوسوی اشک هایشان در تلفیق سوسوی شمع هایی که عاشقانه روی سنگ مزارها می سوزند، بهترین تصاویر را رقم زند و صدای هق هق شان زیباترین موسیقی سنتی عالم را بنوازد.
چه یلدایی است امشب در کنار این سنگ ها و قاب ها. سفره ی یلدای خانه ها به اندازه «امیر» و «سید مجتبی» خلوت تر شده است و جمع یلدایی این بچه هایی که سالهاست آرمیده اند در این بهشت زمینی، به اندازه ی دو نفر شلوغ تر شده است.
عجب بزم یلدایی است این جا و عجب یلدایی شد امسال برایم. یلدایی متفاوت در کنار سفره هایی متفاوت.
با خودم می گویم: کاش طولانی ترین شب عالم، پایان گیرد. آن یلدای بزرگ که سال هاست به بهانه اش ندبه می خوانیم و چشم هایمان را دوخته ایم به راه.
«یلدا» هم شبی است مثل همه ی شب های دیگر ، اما کاش «یلدا» بهانه ای شود تا از درد و سوز یلدایی ترین شب های فراق، بگرییم و از خدا بخواهیم موعِد موعود را زودتر برساند.
چه روزگاری می شود آن روز. آن روز که دیگر واژه ی «یلدا» بی معنی و بی استفاده می شود. چون یلدا یک جورهایی فاصله را و طولانی بودن را فریاد می کند و آن روز دیگر فاصله ای نیست.
تازه خیلی از همین بچه هایی که امروز عکسی و قابی و سنگی بیشتر برایمان به یادگار نگذاشته اند هم خواهند برگشت.
چه روزگاری می شود آن روز. آن روزی که کم کم نوید آمدنش دارد به گوش می رسد.
پس باید به دنبال واژه بود. واژه ای جایگزین یلدا. چرا که روزگار ظهور واژه ی«یلدا» را باید بایگانی کرد.
«یلدا» فقط یک بهانه است.
پانویس:
با تشکر از بچه های مساجد رسول اعظم(ص) ، آقا حبیب و ثامن الائمه(ع) و همچنین هیات های لواءالحسین(ع) و محبان اباالفضل العباس(ع) ، گردان امنیتی سپاه ناحیه دزفول و حوزه حمزه سیدالشهدا که برنامه ی ( یلدایی در جوار شهدا) را در شب یلدا و در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول برگزار کردند.