با مسئولیننقد نوشته‌ها

سبک مدیریت شهدا و سبک مدیریت بعضی ها

روایت بخشنامه ای که شهید باکری به مدیرانش ابلاغ کرد

سبک مدیریت شهدا و سبک مدیریت بعضی ها

روایت بخشنامه ای که شهید باکری به مدیرانش ابلاغ کرد

 این خبری است که این روزها تیتر اول رسانه های کشور است. خبری که دل بسیاری از زجرکشیدگان و پابرهنگان و محرومان و مستضعفینی را که قرار بود صاحبان اصلی این انقلاب باشند، به درد آورده است :

 « با تصویب نمایندگان مجلس، حقوق یک روز مدیران،  معادل  یک ماه  حقوق کارگران شد و سقف قانونی حقوق مدیران ۲۴ میلیون تومان در ماه تعیین گردید.»

 این آقایان که حرف رهبری را هم گوش نمی کنند، دیگر دو خط نوشته ی من برایشان پرکاهی است در دست باد، اما خواستم تکلیفم را ادا کرده باشم و بخشنامه ی ابلاغی مدیری از «مدیران جهادی» شهید  ۸ سال دفاع مقدس را به «مدیران نجومی» یادآور شوم. به آنان که امروز برای کیسه دوختن جیب های خودشان آیین نامه می سازند و خوب هم می دانند که از برکت خون این شهدا ست که امروز میز و مسندی دارند. خوب می دانند که روزهایی که مستضعفان و محرومان و پابرهنگان، روبروی دشمن می جنگیدند و به خاک می افتادند، اینان در کدام جزیره ی خوش آب و هوا، نانشان توی روغن بود.

 تصویر زیر،  بخشنامه ای است که شهید مهدی باکری فرمانده ی لشکر ۳۱ عاشورا در ۱۲ فروردین ماه ۱۳۶۲ به مدیرانش ابلاغ می کند و شما این ابلاغیه را با ابلاغیه های این روزهای مدیران و مسئولین مقایسه کنید. آن روزها چه خبر بود و این روزها چه خبر است. جای هیچ توضیح و تفسیری نیست که اگر چنان مدیرانی احساس شرم را بشناسند، باید با خواندن آن سراسر وجودشان را شرم فرا بگیرد که البته خوب می دانیم که نمی گیرد. کاش دوباره شهدا برمی گشتند و مدیریت می کردند.

“قابل توجه کلیه فرماندهان و مسئولین واحدها

سلام علیکم، گرچه خودتان آشنا به موارد ذیل هستید ولی چون اکثراً در نامه‌های برادران بسیجی نوشته می‌شود لازم دانستم مجددا متذکر شوم.

۱ـ بعد از همه نیروها غذا بگیرید، کمتر و دقیقا هم نوع آنها باشد.

۲ـ  در داشتن وسایل چادر و پتو و غیره فرقی با بقیه نداشته باشید.

۳ـ  در داشتن مواد غذایی، کمپوت و میوه و چای و غیره همانند بلکه کمتر از بقیه باشید.

۴ـ در گرفتن لباس و پوشاک و کفش کمتر از بقیه داشته باشید.

۵ـ اولین کسی باشید که در اول وقت در صف مقدم نماز و دعاها می‌باشد.

۶ـ  مراسم بزرگداشت و ترحیم و … برای شخصیت‌ها و شهدا و غیره بگیرید و فعالانه شرکت کنید.

۷ـ در توجیه مسائل به نیروها جهت روشن شدن نسبت به مسائل کوتاهی نکنید که عدم توجه موجب به وجود آمدن خیلی از ابهامات و مشکلات است”.

 برخی ها که این روزها بی خیال وصیت شهدا هستند و فقط به نام شهدا نان می خورند، برخی ها که این روزها خیلی سنگ امام(ره) را به سینه می زنند و چون به خلوت می روند، آن کار دیگر می کنند.  آنان بدانند که کلام صریح امام (ره) در مورد سبک زندگی مدیران این انقلاب چه بوده است. جملات زیر را بخوانند و اگر احساسی به نام شرم را می شناسند، باز هم لحظاتی آن احساس را تجربه کنند:

 آن روزی که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید ما فاتحۀ دولت و ملت را بخوانیم. آن روزی که رئیس جمهور ما خدای نخواسته، از آن خوی کوخ‏نشینی بیرون برود و به کاخ‏نشینی توجه بکند، آن روز است که انحطاط برای خود و برای کسانی که با او تماس دارند پیدا می‌‏شود. آن روزی که مجلسیان خوی کاخ‏نشینی پیدا کنند خدای نخواسته، و از این خوی ارزندۀ کوخ‏نشینی بیرون بروند، آن روز است که ما برای این کشور باید فاتحه بخوانیم.( ۰۱/۰۱/۱۳۶۲)

دولت‌ها بفهمند که قدرت به این نیست که ظرف طلا باشد و ظرف نقره باشد، قدرت به این نیست که پرده‏های کذا باشد، بزرگی و عظمت به این نیست که پرده‏های کذا باشد و مبل های کذا باشد از مال این ملت ضعیف! خود ملت توی این غار‌ها زندگی بکند و شما در کاخ های دادگستری و در کاخهای نخست‏وزیری؟! تعدیل کنید خودتان را؛ اگر از خودتان شروع نکنید نمی‌‏توانید اصلاح کنید.(۱۵/۱۲/۱۳۵۷)

سرچشمۀ همۀ مصیبتهایی که ملت‌ها می‌‏کشند این است که متصدیان امورشان از قشر مرفه و از اشراف و اعیان ـ به اصطلاح خودشان ـ از آن‌ها باشد. و آن‌ها این طور هستند، اشراف و اعیان این طور هستند که تمام ارزش‌ها را به این می‌‏دانند که آنجایی که زندگی می‌‏کنند بهتر از دیگران باشد، آن رفتاری که مردم با آن‌ها می‌‏کنند، رفتار عبید با موالی باشد؛ تمام افکارشان متوجه به این مسائل است. باید حتماً چند تا پارک داشته باشد، چند تا باغ داشته باشد در شمیران، در تهران، در کجا، تا اینکه بشود یک نفر آدم ـ عرض می‌‏کنم که ـ نخست وزیر یا یک نفر آدم وزیر کذا. و این‌ها وضع روحیشان، به حسب نوع، وضع روحیشان این طور بود که چون قدرت را، تمام ارزش‌ها را به قدرت می‌‏دانستند، تمام ارزش‌ها را به قدرت مالی می‌‏دانستند، به قدرتهای دیگر می‌‏دانستند، در مقابل قدرت بالا‌تر از خودشان خاضع و عَبد بودند، در مقابل ضعفایی که قدرت ندارند، فرمانفرما و حکومت بودند.

این وضع طبیعی این است که یک قشر اشراف و اعیان ـ به اصطلاح خودشان ـ و مرفه به یک کشوری حکومت کنند و قابل اجتناب نیست این. وقتی حکومت آن طور شد، دیگر نمی‌‏شود این را کسی خیال کند که قابل این است که این با مردم چه جور باشد، از آن‏ور با دولتهای خارجی چه جور باشد. مقابل آن‌ها، از باب اینکه می‌‏دیدند آن‌ها قدرتشان بیشتر است، خاضع بودند. هر جایی که توهّم می‌‏کردند که به قدرتشان یک قدرت بالاتری یک صدمه‏ای بزند، مقابل او لنگ می‌‏انداختند و همه جور تواضعی می‌‏کردند؛ برای اینکه آنجا را به دست داشته باشند. به مردم هر چه گذشت، گذشت و هرچه خواستند، بکنند با مردم.( ۰۷/۰۶/۱۳۶۱)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا