با مسئولینتاریخ‌نگاری

 ای کاش کور بودم و رنگ امروز را نمی دیدم

سخنان آتشین ، تکان دهنده و  انقلابی مادر شهیدان عصمت و علیرضا پورانوری

بالانویس:

خواهران بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد دزفول ، درابتکاری زیبا، در سالروز وفات ام البنین و روز تجلیل از مادران شهدا، در مراسمی مادر سه شهید از سه نسل را  برنامه ای به نام «بوسیدن روی ماه» دعوت کردند و پس از شنیدن سخنان گرانبهای آنان مورد تجلیل قرار دادند. مادر شهید عظیم اسدی مشکال از شهدای انقلاب اسلامی دزفول، مادر شهیده عصمت پور انوری و جاویدالاثر علیرضا پورانوری از شهدای جنگ تحمیلی و مادر شهید عارف کاید خورده از شهدای مدافع حرم شهرستان دزفول.

در این بین سخنان انقلابی و تکان دهنده ی مادر شهیدان پورانوری دل ها که هیچ، دنیا را تکان داد. چه خوب است که هم مردم و هم مسئولین چند دقیقه ای این سخنان را بخوانند و در آن تأمل کنند.

ما این انقلاب را به سادگی به دست نیاوردیم. جوانانِ الان، دارند روی زمین زعفران راه می روند. ما در تاریخ، در عکس ها، داریم همه چیز را می بینیم. این هشت سال که طول کشید کم نبوده، افتخار می کنیم که جهان بوسیله انقلابمان زنده شده است؛ جهان را زنده کرده است امام عزیزمان؛ جهان را زنده کرده اند شهدای عزیزمان؛ ولی من به عنوان مادر شهدا، الان عزادار هستم؛ ما در دروان جنگ عجب حجابی داشتیم. عجب ایمانی داشتیم. نسل جوان و پیر عجب تقوا و حجابی داشتند. اما الان چه بر سر ما آمده؟؟ چه می بینیم؟؟  فردای قیامت  چه جوابی داریم؟ و لا یمکن الفرار من حکومتک … من به لطف خدا،شش دختر داشتم که هر کدام با مهریه یک جلد کلام الله و بیست مثقال نقره ازدواج کرده اند. چرا الان نسل جدید باید به این شکل باشند؟ این مزد شهداست؟ این مزد آنهاییست که خیلی زحمت کشیدند؟ ما نسل آینده را چکار کنیم؟ از کجا بگویم؟ از بی حجابی؟

خدا شاهد است ای کاش من کور بودم و رنگ امروز را نمی دیدم. شهدا در خاک و خار و خون غلطیدند، الان با این وضعیت حجاب در دزفول، دارالمؤمنین؛ اینها در حق شهداست؟ در حق قرآن است؟ در حق انقلاب است؟ خدا شاهد است که ما مدیون امام هستیم، مدیون قرآنیم، مدیون شهیدانیم؛ هر کس که سکوت می کند و می گوید امروزه این شکلی مد شده است؛ چه جوابی می خواهد به خدا بدهد؟!!

زندگی های الان همه اش لهو و لعب شده است. چرا ما باید بگذاریم زندگیمان اینطور شود؟ چرا باید اینطور نسل آینده آزاد باشد؟ فرزند شهیدم عصمت می گفت: من مغزم جا دارد، باید اول خودم را بسازم بعد آدم سازی کنم. ما در جنگ ساخته شده ایم؛ چرا الان بگذاریم این جوانان عزیز، این راه را بروند؟

 دختران من از سنین کودکی قرآن می خواندند. هدفشان این بود که حجابشان را حفظ کنند. هدفشان آینده سازیشان بود. عصمت، عصمتی بود که شب عروسی اش رفت دعای کمیل. عصمت، عصمتی بود که می گفت: من لباس عروسی میخواهم برای چه؟ عصمت، عصمتی بود که می گفت: من اصلا هدیه نمی خواهم. آیا امروزه ما واقعا این شکلی هستیم؟ الان جوانی که می خواهد ازدواج کند چه بر سرش می آید؟ دختر، پسر، خانواده… اینها اسلام است؟ ما خودمان به خودمان ظلم می کنیم.

خدا الکی به کسی مقام نمی دهد. الکی کسی را بالا نمی برد. شاعر می گوید: ملا شدن چه آسان….آدم شدن چه سخت است. ما همه انسانیم که باید آدم شویم. تو را به خدا به حجابتان رسیدگی کنید. کسی که معتاد است ضرر به خودش می زند. ولی ما با بی حجابی چه بر سرمان می آید؟ همه ما ناراحتیم از بی حجابی؛ جلوی این ناراحتی را باید بگیریم. خواهش میکنم از همه مردم، تورا به خدا رسیدگی کنید و جلوی فساد را بگیرید. من افتخار میکنم به بچه هایم.  برادرِ پنج خواهر ۳۵ سال است که گمنام است. من افتخار میکنم. اما الان عزادارم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا