خاطره شهدا

در رساله ام نوشته اند: «روزه» خواهم بود

به بهانه ی معرفی شهید علی زاده دباغ

شب اول ماه مبارک رمضان سال ۶۷ بود. در منطقه ی عمومی حلبچه، مستقر بودیم.گفتم: ای کاش در چنین شبهایی دزفول بودیم ومی توانستیم روزه بگیریم.

«علی زاده دباغ» لبخندی زد وگفت:« در رساله و قاموس من نوشته شده است، امسال ماه مبارک رمضان روزه خواهم بود و به ثوابش نائل خواهم شد». از حرفش تعجب کرده و به فکر فرو رفتم که درمنطقه ی عملیاتی، آن هم در منطقه ای که هر لحظه امکان صدور فرمان حرکت وجود دارد، چگونه می توان روزه گرفت؟

ساعاتی گذشت و اعلام آماده باش شد. ما چهارنفراز نیروهای اطلاعات به همراه گروهان فتحِ گردان بلال راهی ارتفاعات شدیم. قُله ریشِن در تصرف عراق بود. باران نم نم می بارید. « زاده دباغ» و «میرعالی» با وسیله نقلیه، زودتر از ما خود را به نزدیک ترین نقطه الحاق و حرکت نیروها رساندند. من هم به همراه یکی از دوستان از کف شیار حرکت می کردیم.

در حال حرکت از لابه لای علفزارها ماری پای مرا نیش زد و همین باعث شدکه از دیگران عقب بمانم.  ساعاتی به اذان صبح مانده بود. شنیدم گروهان فتح با دشمن درگیر شده است.وضعیتم کمی بهتر شده بود. خود را به فرمانده گروهان «حاج محمد سعادت» رسانده و از حال دوستان پرسیدم. گفت:«شنیدم زاده دباغ مجروح شده است. تعدادی از بچه ها را هم به ارتفاعات ریشن فرستادم ولی نتوانستیم پیدایش کنیم».

 به دلیل علاقه ی خاصی که به علی داشتم و رفاقت ما فراتر از یک رفاقت ساده بود، مکان زخمی شدنش را پرسیدم و شتابان به راه افتادم.

با رسیدن به محل، سراسیمه و پریشان علی را جستجو می کردم. میان علفزارها، بوته به بوته، قدم به قدم روی زمین دست می کشیدم. در آن تاریکی، دستم به پارچه ای خورد، نزدیک تر شدم. علی بود که بر خاک افتاده بود. از پشت سر، ترکش خورده بود و نای حرف زدن نداشت.  وقتی فهمیدمن کنارش هستم، لبخندی زد و سلام کرد و گفت «چیزیم نیست . . .  ناراحت نباش».

ولی جملات کوتاه و بریده بریده علی و ذکرهایی که زیر لب داشت خبر از اتفاقی دیگر داشت. احساس می کردم زنگ فراق و دوری در آن ارتفاعات دارد نواخته می شود. به این طرف و آن طرف می دویدم و تقاضای کمک می کردم. دائماً از خداوند متعال تقاضای یاری می کردم. آتش دشمن ، پایین آوردن علی از بالای ارتفاعات را غیرممکن کرده بود. علی مدام بی هوش می شد و به هوش می آمد تا اینکه دیگر زمزمه ذکرش قطع شد و لبخند زیبایش بر لبها ماندگار شد. گریه می کردم و در آن حس و حال  یاد حرف علی افتادم و انگار صدای علی بودکه در ارتفاعات ریشن می پیچید:

« در رساله و قاموس من نوشته شده است، امسال ماه مبارک رمضان روزه خواهم بود و به ثوابش نائل خواهم شد»

شهید علی، زاده دباغ متولد ۱۳۴۷در مورخ ۲۸/۱/۶۷ و در عملیات والفجر ۱۰ در جبهه حلبچه به شهادت رسید و پیکر پاک و مطهرش در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است

راوی : حجه الاسلام والمسلمین عبدالرحمن جمال

با تشکر از حاج علیرضا بی باک نویسنده وبلاگ سرگذشت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا