پدر موشکی ایران ، برای کدام بانوی شهید دزفولی گریست؟
روایتی بانوی شهید دزفولی که سردار شهید حسن طهرانی مقدم با شنیدن روایت شهادتش ، گریست
شهید طهرانی مقدم ، برای کدام بانوی شهید دزفولی گریست؟
روایتی بانوی شهید دزفولی که سردار شهید حسن طهرانی مقدم با شنیدن روایت شهادتش ، گریست
۲۲ بهمن ۶۲ وقتی شهید حسن طهرانی مقدم دلیل دیر رسیدن راننده ی مشهدی ماشین مهمات را به منطقه از او می خواهد، راننده برای او چنین روایت می کند:
به دزفول که رسیدم موشک زده بود. اولین بار بود از نزدیک چنین صحنه هایی می دیدم. خانه ها که هیچ، محله ها صاف شده بود. قیامتی بود برای خودش. ماشین را کناری زدم و مثل بقیه مردم رفتم کمک. لابلای آوارها زن جوانی افتاده بود. چند جای بدنش زخمی بود. چشمانش باز بود و تقریبا بیهوش. فریاد زدم. چند نفر آمدند کمک. او را بلند کردیم و گذاشتیم عقب یک وانت. ناگهان دیدم دستش را قدری بالا آورد و لباش آرام شروع کرد به تکان خوردن. تمام حواسم متمرکز دستش بود. لبه ی بلند و گشاد پیرهنش را گرفته بود لای انگشتان خونینش. انگار تمام توانش را ریخته بود توی آن دست نیمه جان ، تا کاری کند. نمی فهمیدم دنبال چه کاری است؟ لبانش هنوز می جنبید. نزدیک تر رفتم تا سرم را به دهانش نزدیک تر کنم. در این بین دیدم با آن دست زخم خورده، لبه ی پیراهنش را قدری بالا آورده و انداخت روی سرش.
دلم ریخت. آتش گرفتم. مثل زلزله وجودم لرزید و همانجا زدم زیر گریه. آن زن جوان، در آن حال و روز ، داشت موهایش را با لبه ی پیراهنش می پوشاند. نزدیک تر که رسیدم و گوشم را به دهانش نزدیک تر کردم، دیدم دارد شهادتین می خواند. لبه ی پیراهن لای انگشتانش خشکید و سرش افتاد روی گردنش و شهید شد.
حرف های راننده که به اینجا رسید، شهید طهرانی مقدم هم داشت گریه می کرد. به راننده گفت: اگر زن ها و دختران دزفولی اینچنین حیا و شرم دارند که نمی توانند بدون حجاب بمیرند، دختران امام حسین در کربلا . . .
پانویس :
چند مدتی برای پیدا کردن این بانوی شهید جستجو کردم. روایت شهدایی را که احتمال می دادم این ماجرا مربوط به آنان باشد بارها بررسی کردم. اما پیدایش نکردم. یک بانوی شهید فقط با جزئیات این خاطره تطابق دارد، که به دلیل اختلافاتی که در روایت راویان هست، نمی توانم به قطعیت برسم. دعا کنید بتوانم این بانوی شهید را پیدا کنم.
منبع: کتاب خط مقدم. نوشته فائضه غفار حدادی