داستان کوتاه
-
سلمان(قسمت چهارم)
سلمان(قسمت چهارم) قسمت چهارم: . . . صدای گریه ی سلمان بالا می رود. شاید دلیل اوج گرفتن صدای گریه…
بیشتر بخوانید » -
سلمان(قسمت سوم)
سلمان(قسمت سوم) قسمت سوم: . . . مادر و سارا با بالاگرفتن صدای سلمان و سرفه های بابا وارد اتاق…
بیشتر بخوانید » -
سلمان(قسمت دوم)
سلمان(قسمت دوم) قسمت دوم: … سلمان کمی عصبانیت چاشنی بغضش می کند و می گوید : – حتماً باید کسی…
بیشتر بخوانید » -
سلمان(قسمت اول)
بالانویس: «سلمان» یک داستان است. اما معمولاً قصه ها را حقایقی که دور و بر آدم ها رقم می خورد…
بیشتر بخوانید » -
پلاک اروند
بالانویس: این داستان کوتاه را سوم اسفندماه ۱۳۹۴، همزمان با دهمین دوره انتخابات مجلس منتشر کردم. این داستان اردیبهشت ماه…
بیشتر بخوانید » -
دست هایی که رو نشد
بالانویس ۱: این متن را دو سال پیش نوشته بودم. چقدر با حال و هوای این روزهایمان سازگار است. بالانویس۲…
بیشتر بخوانید » -
ثبت با سند برابر نیست!
بالانویس: این روزها، روز به روز بیشتر شاهد درد و رنج کشیدن بچه های جانباز هستیم. شیمیایی ها ، قطع…
بیشتر بخوانید » -
دست هایی که رو نشد
بالانویس۱ : حکایت این روزهایی که بر من می گذرد و حکایت برخی آدم هایش، حکایت بغضی غریب است که…
بیشتر بخوانید » -
پلاک اروند
بالانویس: داستان نوشتن بلد نیستم، این اولین تجربه است. این فقط و فقط یک داستان کوتاه است و واقعی نیست. …
بیشتر بخوانید » -
احیای ایوب
چراغ های اتاق را خاموش می کند و رو می کند سمت همسرش و می گوید: « زینب! برو بخواب،…
بیشتر بخوانید »