دل‌نوشته‌ها
موضوعات داغ

الف دزفول در ایام شهادت سیدالشهداء(ع) دوازده ساله شد

به بهانه ی دوازده ساله شدن شهیدآباد مجازی دزفول

الف دزفول در ایام شهادت سیدالشهداء(ع) دوازده ساله شد

به بهانه ی دوازده ساله شدن شهیدآباد مجازی دزفول

 

یازده مرداد که می شود دوازده سال از آن روز می گذرد که پنجره «الف دزفول» را رو به شهدا باز کردم و خدا می داند هیچگاه گمان نمی کردم که این پنجره دوازده سال باز بماند و نسیم شهدا بدون وقفه لابلای زیستنم  در گردش باشد.

الحمدلله بخاطر این نعمت. الحمدلله به خاطر این توفیق. الحمدلله بخاطر نگاه پیوسته ی شهدا که لحظه ای تنهایم نگذاشتند.

یازده مرداد که می شود ، الف دزفول دوازده ساله می شود. دوازده سال گفتن از شهدا و اسوه های دفاع مقدس. پیوسته و بدون وقفه.

دوازده سال فراز و نشیب. سختی و آسانی. گریه و خنده . امید و ناامیدی.

دوازده سال تکیه بر کرامت شهدا داشتن در راهی پر از پیچ و خم و دره و پرتگاه که اگر شهدا نبودند ، طی این طریق ناممکن بود.

دوازده سال مدت کمی نیست. حرف یک عمر است.

دوازده سال گذشت. از آن روز که نیت کردم برای باز کردن این پنجره. این پنجره ی رو به شهدا و  امیدوارم تا نفس دارم نگذارم این پنجره بسته شود.

البته دست من که نیست. باز و بسته بودن این پنجره هم دست خودشان است و من هیچ نیستم.

دعا کنید عاقبت این قصه و منتهای جاده ای که از پشت این پنجره می بینیم ، به آن اتفاق زیبا ختم شود. به آن آرزوی بزرگ. به آن اتفاقی که سال هاست بی قرار رسیدنش هستیم.

دوازده سال گذشت. از آغاز یک روایت گری خاص . . .

دوازده سال گذشت . . .  به سرعت باد. به سرعت پیوستن رود به دریا

دوازده سال گذشت. . .

و چه زیباست که دوازده سالگی الف دزفول ، همزمان شده است با ایام شهادت سیدالشهداء و یاران شهیدش و آنانکه در این دوازده سال ازشان نوشتم، همه خود رنگ و بویی داشتند از انصار اباعبدالله الحسین(ع).

چه دوازده سالگی زیبایی . . .  چه سالروز تولد مقدسی . . .

و بعد از دوازده سال من هنوز روی حرفم هستم. کدام حرف؟ اینکه راه حل بسیاری از گرفتاری ها و مشکلات روزمره مان و گره گشای اکثر گره های کور زمانه و زندگیمان، آشنایی با شهداست و پیاده سازی  سبک زندگی شان در روزمرگی های امروز. میانبُرترین راه وصال، گذران عمر به سبک شهداست. شهید زندگی کردن و ایجاد و تقویت ویژگی های زیبا و ارزشمند دوران مقاومت و پایداری در کوچه پس کوچه های زیستنمان.

اما عجیب است که ما آدم ها هر دری را می زنیم الا آن دری را که باید.

دوازده سال است که به لطف و عنایت خدا و نگاه ویژه ی شهدا، شهیدنگاری می کنم. از شهدا می گویم و از مسیرِ طی طریقشان.  آنان که طول عمری کوتاه و عرض عمری عمیق داشتند. عرض عمری که می شود در آن غرق شد و عشق حقیقی را در نهایت حیرت و البته حسرت به تماشا نشست.

سال هاست دوستان را دعوت می کنم به این مسیر. از کوچک و بزرگ. زن و مرد. پیر و جوان. دعوتشان می کنم به شهید نگاری. به شهید شناسی. به شهید شناساندن. به این سیر و سلوک در دنیای زیبا و عطرآگین شهدا. می خواهم که هنرشان را بیاورند در این راه. فراغتشان را برای شهدا هزینه کنند.  بیایند و در راه شناختن و شناساندن شهدا قدمی بردارند. هر قدمی که می توانند. ولو کوچک . هر قدمی که باشد.

مدام از عمق وجودم فریاد می زنم که این راه، سراسر خیر و برکت است. عالمی است که گفتنی نیست، حتی دیدنی هم نیست، بلکه چشیدنی است. حس کردنی است. زیستنی است. ادراکش باید کرد.

اما سخت هم هست. گاهی فراز و نشیب هم دارد و گاهی پیچ و خم و بالا و پایین. باید صبور بود. در مقابل همه ناملایمات. حالا دلیل ناملایماتش می خواهد دوست باشد یا دشمن. باید آمد و ماند. ثابت قدم. باید طناب توکل را به جعبه آیینه ی مزار شهدا بست و در غبار سنگ مزارهای کهنه شان تنفس کرد.

باید وقت گذاشت. باید بسیاری از ثانیه های زیستن را به پای شهدا ریخت و آن وقت با تمام وجود ایستاد و دید که چه عالمی را برایت رقم می زنند.

و حالا برخی ها صدایشان درآمده است که در این واویلای دنیا و این همه گرانی و بدبختی و مشکلات قد و نیم قد و مکرر آدم ها، چه جای این حرف هاست. آدم ها دیگر وقتی برای این کار ندارند و دل و دماغی. مردم دارند نیمه نفس تلاش می کنند گلیم زندگیشان را از آب بیرون بکشند. حالا تو آمده ای و وسط این همه گرفتاری آدم ها ، دم از شهدا می زنی؟ این را برو و به آنها که پشت میز نشسته اند بگو. به آنان که درد مردم را ندارند. دست از سر ما بردار . . .

اتفاقاً دقیقاً در همین گلوگاه های زندگی و این پیچ های تند خطرناک زیستن است که ما به این بچه ها نیاز داریم. اینکه بشناسیمشان و بشناسانیمشان. آن مدیرها و مسئولین هم. هر کس به اندازه ی وسع و تکلیف و مسئولیتش.

اتفاقا دقیقا در همین دور و زمانه است که نیازشان داریم. وجودشان را، حضورشان را، بارش کرامتشان را و راهنمایی شان را.

اتفاقا در همین بزنگاه هاست که بیشتر به کارمان می آیند و نسخه ی شفابخش مان می شوند تا دستمان را بگیرند که در این اتفاقات مکرر ایمانمان را نبازیم و دردهای مادی دیانتمان را ازمان نگیرد. البته اگر بدانیم.

هم ما و هم آنان که برای هر صندلی شان خون ۷۲ شهید بر زمین ریخته شده است.

بارها از عالم شهدا گفته ام، اما شاید کمتر در دل کرده باشم.

امروز هوای سنت شکنی دارم و می خواهم کمی درد دل کنم.

مخاطب این درد دل ها خودمان هستیم. من، شما و هر کس که دغدغه ای برای عاقبت بخیری دارد.

هر کس که می تواند توی این میدان بیاید و نمی آید و یا می آید و نمی ماند.

هر کس که می توانند یاری کند و نمی کند. حتی به ساده ترین راه ممکن. با روزی کمتر از چنددقیقه وقت گذاشتن برای شهدا.

این دسته گل و کیک تولد را سال گذشته بچه های گردان شهیدسید مجتبی ابوالقاسمی برای الف دزفول هدیه آوردند که ما هم از طرف الف دزفول دسته گل را بردیم شهیدآباد و تقدیم مزار شهدا کردیم و کیک را در جشن تولد یک دختر یتیم به ایشان تقدیم کردیم

 

بخداوندی خدا این راه ، راهی است که به مقصد می رسد. راه شهدا ، جز صراط مستقیم نیست.  بیاییم و بخشی از زیستنمان را نذر شهدا کنیم! ثانیه هایمان را نذر یادشان کنیم که یادشان جز راهشان و تکثیر طی طریقشان نیست.

گاهی چقدر کم لطف می شویم. کم لطف به شهدا؟ نه! کم لطف به خودمان. به زیستنمان. به آینده مان. به عاقبتمان. نمی دانیم خواندن یک خاطره از شهید، یک خط از وصیت شهید، یک روایت از زبان مادر شهید گاهی چه انقلابی در زمانه و زندگیمان رقم خواهد زد. دنبال نمی کنیم. کتاب نمی خوانیم و برای این فاصله گرفتن، هزار بهانه هم داریم. موجه یا غیر موجه.

نمی دانیم چه اعجازی لابلای خاطرات خاک گرفته شهدا پیدا می شود. چه تحول آفرینند شهدا و شگفتی ساز. در زیستن، در سیر و سلوک، در مدیریت ، در کار و زندگی مادی . در حل معضلات اجتماعی و فرهنگی و حتی اقتصادی.

گاهی چقدر کم لطف می شویم. کم لطف به شهدا؟ نه! کم لطف به اطرافیانمان. به جامعه. نمی دانیم در انتشار مطالب شهدایی و دعوت به مرور چند دقیقه ای یک قاب از زندگی یک شهید، چه برکاتی نهفته است و چه خیر کثیری است در این تکثیر.

گاهی چقدر به خودمان کم لطفی می کنیم. در شناختن و شناساندن شهدا ، قدمی بر نمی داریم و گره گشایی هایمان را پشت هر دری می بینیم الا درب خانه ی شهدا.

به والله پشت این در، آدم هایی نشسته اند که از هر زنده ای، زنده ترند. می بینند، می شنوند و ادراک دارند. ادراکی فراتر از ماده. ادراکی نامحدود و غیرقابل ادراک برای ما زمینی ها. گنجینه هایی از الطاف و برکات خدا در دستشان است که اگر بخواهند به پایت می ریزند و یک شبه زیستنت را زیر و رو می کنند. گره از مشکلاتت باز می کنند و اجابت دعا و حاجاتت را امضا می زنند.

باید به سراغشان رفت. وقت دارد از دست می رود. عمر دارد می گذرد.

شهدا به مانند کعبه اند. باید به سراغشان رفت ، نه اینکه دست بر روی دست نشست تا آنان سراغ بگیرند و البته گاهی آنقدر خوش غیرتند که به سراغشان نرفته سراغت را هم می گیرند.

گاهی چقدر به خودمان کم لطفی می کنیم. از یک کلیک ساده هم دریغ داریم! از یک نگاه. از چند دقیقه وقت گذاشتن برای مرور یک شهید و روایتی که بر او رفته است، در حالی که ساعت ها چرخ می خوریم لابلای رنگ در رنگ محتویات گوشی هایمان و گذشت زمان را حس نمی کنیم.

گاهی چقدر به خودمان کم لطفی می کنیم. روح عطشناکمان را به خنکای یک جرعه خاطرات شهدایی نمی سپاریم و دل کویری مان را طراوت نمی دهیم به چند لحظه زلال اتفاقاتی که بر شهدایمان گذشته است. حالا به هر بهانه ای. خدا را شکر بهانه هایی که بها را از ما بگیرند زیادند.

 

«الف دزفول» دوازده سال است که سفره شهدا را در یک قدمی آدم ها پهن کرده است. سفره ای رنگارنگ پر از دلنشین ترین لذایذ معنوی و شیرین ترین معرفت های آسمانی.

زحمت آدم ها فقط اندکی اراده است و چند ثانیه وقت گذاشتن. این سفره پهن است. آدم ها لقمه بردارند یا برندارند، از میزبان های آسمانی شان چیزی کم نمی شود. میزبانان این سفره کلیدداران گنجینه های خدا هستند. با دستی دهنده و دلی سرشار از رحمت. همانان که گاهی مقام و منزلتشان از امام زاده ها هم بیشتر است و اعجاز کرامتشان عالم گیر.

به خداوندی خدا این لقمه ها، انسان می سازد. رشد می دهد. پرواز می آموزد.

روایت زیستن این بچه ها و عمل به آن، شهید می سازد و مگر نه شهید سید هبت الله فرج الهی فرمود: نظر کردن در زندگی شهدا ، شهید ساز است. سید این جمله را برای ما گفت. برای ما که زودتر راه را پیدا کنیم و سریع تر به مقصد برسیم وگرنه خودش که راه را پیدا کرد و در عند ربهم یرزقون پروردگارش، جرعه جرعه وصال می نوشد.

سفره الف دزفول ، سفره شهداست. پنجره الف دزفول رو به شهداست. پنجره ای که همیشه باز است و این اراده ی آدم هاست که بخواهند از این پنجره،  رو به شهدا نگاهی کنند یا نکنند و در صفای وجود و حضور شهدا،  تنفس کنند یا نکنند.

کیک تولدی که سال گذشته در تولد الف دزفول بچه های گردان شهید سید مجتبی ابوالقاسمی هدیه آوردند و من فرصت نشد در الف دزفول از آنان تشکر کنم

 

خیلی هایمان فقط یادگرفته ایم غُر بزنیم. انتقاد کنیم، اما در میدان عمل کاری ازمان بر نمی آید. به قول شهید ناجی: «ما آگاه عامل می خواهیم نه آگاه کاهل که فقط یک گوشه بنشیند و انتقاد کند»

اگر هر کدام از ما اراده کنیم در شناختن و شناساندن شهدا، به خداوندی خدا حال و روزمان تغییر می کند. بهتر می شود. هر کس به اندازه ی توانایی اش حرکتی کند. کاری کند. قدمی بردارد. شهدا نسیم پر طراوتی هستند که هوای زیستنمان را عوض می کنند.

چه قدمی؟ چه حرکتی ؟

هر کس نگاه کند و ببیند در این مسیر کجا ایستاده است و چه کاری از او بر می آید؟

و مگر نه امام این جامعه فرموده است: «به اعتقاد من، امروزه ذکر مستحبی بعد از نماز ما، کار فرهنگی و جهادی در فضای مجازی است» و چه ذکر مستحبی بهتر از شهدا؟

و مگر نه امام این جامعه فرموده است:« فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد و عرصه فرهنگی عرصه جهاد است» و چه جهادی بهتر از جنگیدن برای تکثیر شهدا؟

و مگر نه امام این جامعه فرموده است:« فضای مجازی میدان مبارزه است و مبارزه بوده و هست و خواهد بود، فقط شکل و نوع آن تفاوت کرده است. مبارزه مرد میخواهد نه انسان بیکار. همانطور که در دوران جنگ مسلحانه و به تعبیری “جنگ سخت” مردانی حضور یافتند که خانواده داشتند، درس و دانشگاه داشتند، کار و زندگی داشتند. بیکار نبودند، ولی بزرگترین کارشان شد دفاع از اسلام و انقلاب و از همه چیز خود گذشتند و ایثار نمودند. اکنون نیز در میدان “جنگ نرم” باید حضور یافت. ما که لیاقت بیش از این را نداریم و از هیچ چیزمان نگذشتیم جز اوقات فراغت خود برای دفاع به حد توان و وسع خود. لا یکلف الله نفسا الا وسعها»

آری! لا یکلف الله نفسا الا وسعها. اما آیا وسع آدم ها به اندازه انتشار یک پیام شهدایی در فضای مجازی هم نیست؟

من اینجا تقاضایی دارم. از هر کس که این چند سطر را می خواند. «می خواند و می اندیشد»، نه «می خواند و می گذرد».

حداقل دستِ یاری شما به الف دزفول، انتشار پیام های ارسالی آن است. به افرادی که می شناسید. به افرادی که می دانید علاقه دارند به این راه. به افرادی که گمان می کنید شهدا می توانند راه اشتباهشان را تغییر دهند. حتی به افرادی که گمان نمی کنید برگشتنی باشند. شما اعجاز را به کلام و اثرگذاری شهدا واگذار کنید. شما فقط قصه ی شهدا را به دست مردم برسانید. تکثیر کنید این هوای بهشتی را در هوای غبار گرفته و دودآلود شهر و معجزه اش را ببینید.

حقیقتاً من گاهی وقت ها دلم می گیرد. بدجور. خیلی! به شدت. کِی؟ کجا؟

خیلی وقت ها. مثلا آنجایی که رازی از شهدا را که با هزاران خون دل کشف می کنم. قصه ای را روزها و گاه ماه ها دنبال می کنم. به دنبال خاطره ای زمین و زمان را زیر و رو می کنم. بعد می نگارم و منتشر می کنم، اما انگار نه انگار!

دلم می گیرد! وقتی می بینم کمتر کسی سراغ آن راز و قصه و خاطره را می گیرد. گاهی بغض می کنم و گاهی گریه می کنم.

به خاطر اینکه مردم کمتر سراغ این شهیدآباد مجازی می آیند؟ نه!

به خاطر اینکه بازدید مطالب پایین است؟ نه! مگر بازدید بالا باشد یا پایین مزد من کم و زیاد می شود؟ نه!

بخاطر مردم.

تو انگار کن داروی یک بیماری را بدانی و بشناسی و فریادش بزنی، اما مردم هیچکدام صدایت را نشوند و از هرجایی سراغ دارویشان را بگیرند و نهایتا خسته و سردرگم و بی نتیجه و بی دارو به خانه برگردند.

درد اینجاست.

بخاطر اینکه می دانم گره گشای مشکلات خیلی ها همین مطالبند ، اما مردم یا بیخیال اند و یا بی خبر.

از بیخیالی شان دلم خون می شود و از بی خبری شان خون تر، زیرا دست های تکثیر کننده ی مطالب شهدایی کم اند. آدم ها انگار برایشان سخت است یک مطلب شهدایی را در گروه ها و لیست های انتشارشان تکثیر کنند. شاید از خرده گرفتن ها و شماتت دیگران می ترسند و یا واهمه دارند در این دوره و زمانه کسی آنان را به باد تمسخر بگیرد که «ول کن بابا! دیگر دوره این حرف ها گذشته . . . » یا حوصله اش را ندارند. نمی دانم.

رسانه ها که دیگر نگویم و ننویسم. برخورد یک پراید به درخت را با چنان هیجانی پوشش می دهند که انگار در تاریخ، این اتفاق بی نظیر است، اما به مطالب شهدایی که می رسند. . . .

شاید حق دارند. برخورد پراید با درخت تعداد اعضای گروه و کانال هایشان را اضافه می کند و شاید مطالب مظلوم شهدایی چنین آورده ای برایشان ندارد.

چند روز پیش یکی از دوستان صاحب رسانه می گفت: «تعجب می کنم هنوز در این مسیر قلم می زنی! این مسیر که چیزی برای آدم ندارد؟!»

و من آرام لبخند زدم! آن«چیزی» که مد نظر او بود، با آن «چیزهایی» که من در این مسیر دیده ام، فاصله ی بین زمین تا آسمان هفتم است.

به خداوندی خدا این راه به مقصد می رسد و می رساند. از ما گفتن!

حرکتی باید. قدمی باید. چه قدمی؟ چه حرکتی ؟

در شهید نگاری شریک شوید.

 چگونه؟

بنویسید. بگویید و فضای مجازی را عطرآگین کنید از شهدا. مگر امام جامعه از ما نخواسته است؟

نمی رسید؟ وقت ندارید؟ علاقه ندارید؟ نمی توانید ؟

راه دیگری هم هست.

الف دزفول روزانه تولید محتوا می کند. مختص شهدای دزفول.

با وضعیت قرار دادن لینک مطالب شهدا. با انتشار مطالب. در گروه هایی که عضو هستید. حتی لازم نیست منبع ذکر کنید. انتشار مطالب شهدا بدون ذکر منبع مشکلی ندارد. فقط این هوای تازه را برسانید به مردمی که ریه هایشان را دردی بدتر از کرونا دارد فاسد می کند. به هر نحو که می دانید و هر ترتیب که می توانید و به هر ابتکار که می شناسید.

هر کس می تواند یک لیست انتشار از رفقا و آشنایان خود بسازد و پیام ها و مطالب را برایش بفرستد تا افراد بیشتری در لقمه برداشتن از سفره شهدا و نفس کشیدن در محضر آنان بهره مند شوند.

یقین بدانید ، نشر مطالب شهدا کمک بزرگی است. نَفَس شهدا، چونان نفس عرفا اثر گذار است. تغییر می دهند، متحول می کنند.زیر و رو می کنند به گونه ای که انگشت به دهان می مانید.

یکی از علما می گفت برخی اعمال آدم ها ، «اعمال منفصل» هستند. یعنی اگر شما روایت یک شهید را برای ۱۰ نفر فرستادید و آن ده نفر هم برای ده نفر دیگر، به تعداد آدم هایی که شما سرچشمه ی زلالشان بوده اید، برایتان خیر و برکت ثبت می شود و این عمل منفصل تا قیام قیامت تداوم خواهد داشت.

و این را بدانید که دشمن به بهترین وجه از فضای مجازی برای ترویج باطلِ خود استفاده می کند و ما داریم در استفاده از این فضا برای ترویج حق خود و خقیقت های این سرزمین کوتاهی می کنیم. دشمن برنامه دارد و ما بدن برنامه. دشمن می تازد و ما در خواب ناز.

الف دزفول ، در انتشار مطالب شهدا، به یاری همه دوستان نیاز دارد. بیایید دست به دست هم بدهیم تا آدم های بیشتری با شهدا آشنا شوند. بگذارید آدم های بیشتری تصمیم بگیرند شهید زندگی کنند. بیایید آدم های بیشتری را سر سفره شهدا مهمان کنیم. بیایید دست آدم های بیشتری را در دست شهدا قرار دهیم. بقیه اش دیگر با شهداست. آنان خود می دانند دست هر کس را چگونه بگیرند برای عاشق شدن. برای بالا رفتن. برای وصال. برای کنده شدن از این مادیت های دست و پاگیر زمین.

بیایید به خودمان کم لطفی نکنیم. بیایید قدمی برداریم. لبخند شهدا دیدنی است. و من تمام این اتفاق های زیبا را که گفتم در خصوص «دنیا» بود.

در برزخ و قیامت که با لبخندشان می شود تا انتهای بهشت را هم خرید.

بیایید رسانه باشیم.

هر گوشی تلفن همراه ، یک رسانه برای شهدا.

نگاه شهدا به ماست و بدانید آن روز واقعه، «شهدا شرمنده ایم» پاسخ قانع کننده ای برای شهدا نخواهد بود.

خودشان وعده داده اند که سر راه تک تک شما را می گیریم و از شما خواهیم پرسید: «با خون شهدا چه کرده اید؟»

بیایید دنبال لبخند شهدا باشیم.

بیایید در این وانفسای دنیا که هر روز مشکلات مردم بیشتر از دیروز می شود، نسخه شفا بخش شهدا را بین مردم تکثیر کنیم.

بیایید شهدا را در زندگی هایمان تزریق کنیم و نتیجه ی معجره آسایش را ببینیم.

چشم شهدا به ماست.

مانده اند که میراث داری می کنیم یا میراث خواری. . .

یاعلی

علی موجودی – مدیر و نویسنده ی سایت الف دزفول

‫۱۱ دیدگاه ها

  1. دوازده سال پیش .شبکار بودم و‌بی هدف در گوگل میچرخیدم.که یکباره خودم را در صفحه ای زرد با عکس مرد جوانی در بالای صفحه و توضیحی درباره چرا دزفول الف شده است..تا صبح یک‌به یک مطالب گوشه سمت چپ را می نوشیدم و‌بر تشنگی ام افزوده می شد.گاه گاهی نظری میدادم و پاسخی میگرفتم تا اینکه بدون قرار قبلی با مرد جوان بالای تصویر همسفر کربلا شدم..
    من به بقیه کاری ندارم ولی به جرات یکی از نقاط عطف زندگی من آشنایی با الف دزفول بود.و در آخر ای مرد جوان بالای تصویر ان شالله در راه اهل بیت پیر و‌پایان راهت شهادت باشه .

    1. سلامآن جوان، همان موقع هم سنی ازش گذشته بود
      الان که پیرشده
      ولی باز ای کاش خدا دعای شما رو مستجاب کنه
      و ممنون از دعای خیر شما
      و اینکه همیشه هم مخاطب الف دزفول هستید و هم انگیزه ساز

  2. سلام علیکم
    تولدت مبارک
    الف دزفول شهدا هزار ساله باشید ان شاالله
    معمولاً ما آدمها بیشتر غافل هستیم. درگیر و دار زندگی زیاد به دنیا بسته شده ایم.
    یک زمانی بهترین بندگان خدا روی زمین ، از همه زندگی و تعلقات دنیوی براحتی می گذشتند و می رفتند در پادگان یا خط جبهه با کمترین امکانات و سخت ترین شرایط زندگی بلخاظ خواب و خوراک و بدون هیچ گونه چشم داشتی از مزایای دنیا.و آن زندگی چقدر برکت داشت
    ولی الان اگر بخواهید یک تعداد جوان مسلمان را دو ساعت گرد هم جمع کنید ، هزار تا بهانه می آورند که نمیشود بیاید.
    چرا ؟ بخاطر وابستگی های زیاد امروز و زرق و برق دنیایی که در آن و بخاطرش روز تا شب می دویم
    آن زمان شهدا وابستگی دنیا نداشتند و راحت دل می کندند و همه زندگی شان یک کوله پشتی بود و از درس و مشق و خانه و پدر و مادر می بریدند و می رفتند.
    الان زنجیر ها و تعلقات سخت شده است
    فرصت نمی کنند برای عزیز ترین دوستان و یا عمو و دایی و همسایه و پسر عمو و پسر خاله و…. شهید شان فاتحه ای و یا یک تسبیح صلوات بفرستند

    کاش در زندگی روزمره امروزمان کمی جا برای یاد شهدا
    باز کنیم.

  3. الف دزفول تولدت مبارک ما باشد
    که تک تک نوشته هایت را با چشم جان می‌خوانم و نگاه شهدا را به خوبی درک می کنم بارها با خواندن مطالبت آرام اشک میریزم بارها شده نام و یاد شهدا در الف دزفول به قلب بی قرار و‌غمدیده ام آرامش می‌دهد باشد که شهدا دستمان را بگیرند و راه نشانمان بدهند که در این زمانه ی بد بی راهه زیاد است
    آقای موجودی بهترین آرزو برای شما عاقبت بخیری و‌همنشین و همراه شهدا شدن است .
    تمام تلاشم را برای انتشار مطالب داشته و‌خواهم داشت

  4. سلام هزارساله باشید و ماندگار
    لطفا از شهید یوسفعلی ارزانی قلعه نوی هم بنویسید از شهرک شهید منتظری ( شهر منتظران) از شهدای عملیات بیت المقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا