خاطره شهدا
موضوعات داغ

اگر زنده برگشتم شلوار لی و پیراهن آستین کوتاه می پوشم

در ادامه ی روایت شهادت شهید محمد گل اکبر

اگر زنده برگشتم شلوار لی و پیراهن آستین کوتاه می پوشم

در ادامه ی روایت شهادت شهید محمد گل اکبر

روایتی که برای اولین بار منتشر می شود

محمد آدم شوخ طبعی بود ، گهگاهی که صحبت می شد هنوز از کاری که حاج احمد سوداگر با او کرده بود ناراحت بود ! حق هم داشت محمد بچه زرنگ و زیرکی بود ، تجربه سال ها کار اطلاعات و شناسایی ، حالا اینکه حاج احمد برای اینکه ذهن بقیه را از انجام عملیات در منطقه فاو دور کند ، محمد را با ترفندی به جزیره مجنون فرستاده باشد، برایش سخت بود. خیلی برایش سخت بود که این طوری از حاج احمد رودست بخورد !

گاهی به شوخی می گفت اگر زنده برگشتم دیگر جبهه نمی آیم ، لباس های بسیجی ام را کنار گذاشته شلوار لی و پیراهن آستین کوتاه می پوشم !

چرا حاج احمد سرم کلاه گذاشت ؟

محمد جثه ریزی داشت ، یک بار برای آموزش غواصی به دریاچه سد گتوند رفته بودیم وقتی محمد لباس پوشید و داخل آب رفت بخاطر گشادی لباس غواصی پر از آب شده و سنگین شد و زیر آب فرو رفت ! گفتم محمد بیا بیرون نمی خواهد تو غواصی کنی .
آن روزی که محمد شهید شد من توی مقر بودم ، ناگهان یکی از سربازان آمد و گفت گلوله توپ به نزدیکی دکل اصابت کرده و محمد ترکش خورده ! سریع بلند شدم و خودم را به آنجا رساندم گفتند محمد مجروح شده او را به بیمارستان منتقل کرده بودند .
شب به بیمارستان رفتم و محمد را که تازه عمل کرده بودند روی تخت خوابیده بود ، از ناحیه سر و هر دو دست مجروح شده بود ، تا مرا دید لبخندی زد ، صورتش را بوسیدم و گفتم محمد بلند شو برایت شلوار لی آورده ام مگر نگفتی دیگه نمی خواهی لباس بسیجی بپوشی !

لبخندی همراه با درد روی صورتش نشست و سری تکان داد . شرایط جسمی اش بیش از این اجازه نمی داد ، پرستار گفت فعلا نمی تواند زیاد صحبت کند ، به محمد گفتم من می روم و فردا صبح برمی گردم

روز بعد وقتی رفتم بیمارستان از نگاه ها و درگوشی حرف زدن پرستاران فهمیدم اتفاقی افتاده ، وقتی سراغ محمد را گرفتم ، گفتند محمد شهید شد !

 

راوی: یکی از رفقای حاج مصطفی

باتشکر از حاج مصطفی آهوزاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا