خاطره شهدا
موضوعات داغ

رفاقتی شگفت از جنس نور

دستنوشته هایی از شهید مسعود شاه حیدر و شهید عبدالامیر آب زاده در وصف یکدیگر

 

رفاقتی شگفت از جنس نور

دستنوشته هایی از شهید مسعود شاه حیدر و شهید عبدالامیر آب زاده در وصف یکدیگر

 

از شهید عبدالامیر آب زاده و شهید مسعود شاه حیدر ، حالا حالاها باید برایتان بگویم. اینکه از کجا شروع کنم خیلی سخت است. از این دو شهید و دستنوشته هایشان و خاطراتشان و خصوصاً رفاقتشان خیلی حرف ها برای گفتن وجود دارد.

حرف از یک رابطه ی دوستانه بسیار زیبا و خدایی است. از یک رفاقت بی نظیر و تکرار نشدنی. از رفاقتی که خشت خشت ستون ها و سقف و دیوارهایش از جنس خداست. رفاقتی که می تواند بهترین الگوی رفاقت برای هرفردی باشد. رفاقتی که با شهادت هم تداوم پیدا می کند. فاصله ی بین شهادت عبدالامیر و مسعود فقط پنج روز است.

 

بگذارید با یک خاطره ی خیلی کوتاه شروع کنیم :

« کسی که با مسعود شاید خیلی بیشتر از دیگران انس و الفت داشت، انسان پاکی بود به نام امیر آبزاده. امیر بسیار کم حرف بود. به یاد دارم شبی دیر وقت ، جهت دیدار مسعود رفته بودم. امیر را دیدم که به همراه مسعود گوشه ای ساکت نشسته اند. به مسعود گفتم لااقل پیش کسی بنشین که از خودت دو کلمه بیشتر حرف بزند.

 

پس از شهادت امیر و مسعود در دفترچه یادداشت های این دو شهید ، دستنوشته هایی پیدا می شود که هر کدام در خصوص دیگری نوشته اند.

 در اولین گام از آشنایی شما با این دو شهید عزیز والفجر ۸ این دو دلنوشته را که به قلم دو شهید والامقام است تقدیم می کنم.

جالب اینجاست که این دلنوشته ها هیچ وقت توسط طرف مقابل خوانده نشد.

 

شهید مسعود شاه حیدر

 

دستنوشته شهید مسعود شاه حیدر در خصوص شهید عبدالامیر آب زاده

بنام او که به اخلاص در جهادمان خواند.

امروز، روز پنج شنبه، مورخ ۱۴/۶/۱۳۶۴ است، امروز هم طبق روزهای گذشته جهت آمادگی امتحانات شهریور ماه در منزل حسن)مشیری)(زیرزمین) نشسته بودیم.

سخن از یاوری پاک و مخلص از مکتب سرخ حسین(علیه السلام) به میان آمد، او که دارای  مقامی والا و معنوی است. امیر، با سیمائی در کمال درخشندگی همچنان می افروزد.

داشتم به حسن می گفتم که علاقه من به امیر بسیار زیاد است. او همان فردی است که بدنبالش بوده ام. من او را فردی مسلمان، مسلمانی مومن، مومنی عابد، عابدی سرکش، سرکشی خاموش، ساکتی متواضع، متواضعی پیروز و پیروزی سعادتمند می دانم. دوستی او محوری خدایی دارد. نگاه او، یاد خدا و یاد او ذکر خدا را به همراه دارد. هیچ بار او را ندیدم که بیکار باشد ولی به ذکر خدا مشغول نباشد. در جلسه پای قرآن که می نشیند با وقار تمام و با ادب، سـاکت، سر به پایین می اندازد و تیر نگاهش جز به قرآن، جائی را نشانه نمی گیرد. وجود او برای ما چراغ راهی است که خدا به ما عنایت فرموده است.

حسن می گفت که امیر بسیار به یاد برادر شهیدمان محمدعلی( زمانی نیا) است و سخت هم بی تابی می کند. بارها که او را در خواب می بیند، گریه اش می گیرد و زندگی بدون او، آنهم در این شرایط برایش بسیار مشکل شده. بارها به حسن گفته که می خواهم به جـبهه بروم پس کی باید بروم…

امیر آبزاده اعتراف به این دارد که این بار به جبهه می روم ولی بر نمی گردم. او جز به شهادت و همجواری با خدا و دیگر اولیاء خدا به هیچ چیز نمی نگرد و از همین روست که سیل سخنان بچه ها بسوی اوست. یاد سخن امام علی(علیه السلام)در نهج البلاغه می افتم که در وصف متقین می فرماید: یاد خدا، ایشان را لاغر کرده، در ظاهر گویی که دیوانه اند ولی اینان اینگونه نیستند، لکن عظمت خداست در وجودشان که ایشان را بدین حالت درآورده است.

یکبار بیاد دارم که قبل از عملیات بدر، من و امیر در پادگان کرخه با هم قدم می زدیم، شب بود و حالتی بسیار خوش آن شب ها و روزها داشت، امیر که کمتر صحبت می کرد و اکثراً می بایست برایش صحبت کنی و یا اگر سخنی می گفت، سخنی بسیار خوب و گرانمایه، آنشب هم لب باز کرد و چنین گفت:

اگر آدمی عظمت خـدا را درک کند، در حالی که اللّه اکـبر می گـوید باید بـمیرد.

آری اینها همه گوشه ای از عظمت روحی و واقعی این مرد خداست. از طرفی که شکسته دل و ناراحت از سوگ یاران شهید هستم، خدای را شکر می کنم که چنین فرزندانی پاک برایمان هدیه می دارد. اما چنین چیزی که امیر به حسن گفته اگر به واقعیت پیوند خورد، بخدا قسم مرا دیگر یارای زندگی کردن نخواهد بود و زندگی بر من حرام خواهد شد و بسیار مشکل.

بار پروردگارا! تو را قسم می دهم به حضرت فاطمه(سلام اللّه علیها)که دیگر بار، قلبها را که توان خود را از دست داده در سوگ یاران مرنجان … دستمان گیر که مشتاق سر کوی تو هستیم.

 

والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته

بنده حقیر – مسعود شاحیدر

۱۴/۶/۱۳۶۴

شهید عبدالامیر آب زاده

 

دستنوشته شهید عبدالامیر آب زاده در خصوص شهید مسعود شاه حیدر

امشب ، پنج شنبه برابر با ۷ آذر ۱۳۶۴ و ساعت ۳۰/۸ دقیقه می باشد. براستی که اینجا حال و هوایی دیگر دارد. بعضی از شبها همانند این است که ملائکه خداوند از آسمان فرود می آیند و قلوب مومنین را با طناب محبت به حق می پیوندند . آری طناب محبت و عشق به لقاءالله .

 من در این حالات خیلی دلم میگیرد و می خواهم که فریاد بزنم و بگویم خدایا مرا راحت کن، دوست دارم مسعود پهلوی من باشد، گوئی که او نیز نوری از خداوند است. چرا که تنها کسی را که در دسترس دارم و با او آشنایم ، مسعود است. وقتی که به یاد او نیز می افتم، دلم می خواهد برای او گریه کنم. برای خودم گریه کنم. برای دیگران گریه کنم. بـرای او چـون خـودم را در بـرابر عظمت روح او و اداء حق دوستی مان ناتوان می بینم. برای خودم چون که فریب شیطان را می خورم و گاهی از یاد خداوند آفریننده ام غافلم و ظالم می شوم .برای دیگران چون دیگران را نیز مانند خودم غافل می بینم.

 برای همین است که همیشه سعی میکنم و سعی کرده ام و انشاءالله سعی خواهم کرد که در حد توانم متذکری هم برای خود و هم برای دیگران باشم. خداوندمهربان است و بنده اش را دوست دارد و به حرفهای دلش گوش می دهد. گاهی اوقات هنگامی که قدم میزنم و به خودم فکر می کنم تا در درونم چنان آتشی، شعله می کشد که روحم دیگر رام نمی گردد و چنان اندوهگین میشوم که قلبم درهم می شود و سینه ام تنگ .

ای خدای من بارها گفته ام و حال نیز میگویم که مرا ببر. خداوندا بر بنده ضعیفت ترحم فرما. خداوندا ما را از شر شیطان و شیاطین رانده شده از درگاهت برهان.

ای انسان ترا چه می شود ؟ ای انسان چه چیز تو را چنین نسبت به پروردگارت گستاخ کرد؟ وای بر من و ما. چرا ما به بعضی از حالاتمان مغرور می شویم؟ چرا خیال می کنیم که ما ، ما هستیم؟ ما همه از من تشکیل شده و من ها از خداوند . پس چرا خوف الهی دلها را ، متلاشی نمی کند؟

مسعود جان(شاحیدر)، مسعود عزیزم از تو معذرت می خواهم که در برابر خوبی های تو من کوتاهی می کنم. قسم یاد میکنم که همیشه تو را دوست داشته و دارم . مسعود، مسعود عزیز من خیلی ضعیف هستم. من خیلی بیچاره هستم. من در برابر نفسم گاهی به زمین میخورم. اگر تو نبودی و اگـر دسـت مهـربان تو دست سرد و چـروکیده مرا لـمس نمی کرد، این صورت و دست چنان بیخود می شدند که هر لحظه انتظار انفجار و مصیبتی را می کشیدم. من خودم را به داشتن تو دلخوش کرده ام . شبها که به یاد تو می افتم چون تو از من دور هستی. آن پیراهن آبی ات را که به من داده ای در دستهایم میگیرم و به صورتم میکشم و از آن بو می کشم و باز دلم فشرده و سینه ام فشرده میشود. من نمی توانم احساسات درون خود را با این قلم ضعیف و این صفحه سفید که همچنان در حال سیاه شدن است، بیان کنم. امیدوارم که این صفحات سیاهی محض نباشد. نمی دانم، نمی دانم که چکار کنم از دست خودم و از دست دیگران . من زندگی را ساده می پنداشتم و خوب شدن را نیز و خوب کردن را نیز آسانتر ولی به عین دیدم که شیطان چگونه انسان را گمراه می کند، از راههای ناشناخته و شناخته شده انسان را به بیراهه می کشاند. وای بر تو ای انسان و وای بر تـو ای نفس . خداوندا من نمی خواهم که در آتش خشم تو بسوزم ، نمی خواهم که کاری کنم که تو خدای بزرگم از من برنجی، و تو ای سید من محمد (صلی الله علیه وآله) و تو ای مولای من علی(علیه السلام) از شما خجالت می کشم شما ناجی انسانید . شما همه می دانید که چقدر نسبت به شما احساس محبت و بندگی می کنم. اول از خدا و بعد از شما می خواهم که مرا یاری دهید. امام کاظم(علیه السلام) به شما نیز ارادت خاصی دارم و در خود جاذبه ای و در شما کششی آشکار برای خود احساس میکنم. یکبار نیز در خواب بزیارت شما آمده بودم و باز از خداوندم می خواهم که این توفیق را در بیداری نصیب ما گرداند. لااقل در خواب ما را موفق به زیارت شما بدارد. ای اولیاء کرام از شما نیز می خواهم به درگاه خدایتان که خدای من نیز هست برای من طلب بخشش نمایید. چرا که من به شما خیلی علاقه دارم.

و اما ای شهدای عزیز از شما می خواهم که بدرگاه خدایتان که معبود من نیز هست دعا کنید و مرا از او طلب کنید شاید فرجی بشود. ای خدای بزرگ از تو می خواهم که خوفت را در دل من افزون کنی. خداوندا حافظ مسعود و حسن باش.   

     (( آمین یا رب العالمین ))

۷/۹/۶۴

شهید مسعود شاه حیدر متولد ۱۳۴۵ در مورخ ۲۶ بهمن ماه ۱۳۶۴ و شهید عبدالامیر آب زاده، متولد ۱۳۴۷ در مورخ ۲۱ بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات والفجر۸ و در منطقه اروندرود به شهادت می رسند و مزار مطهر این دو رفیق آسمانی در گلزار شهدای بهشت علی دزفول زیارتگاه عاشقان است.

 

با تشکر از واحد امور شهدا مسجد صاحب الزمان(عج) جنوبی

‫۲ دیدگاه ها

  1. قَد والله لَقوا الله فَوَفاهم اُجورَهم واحلهم دارَ الامن بَعد خَوفهم
    أينَ إخوانِيَ الّذينَ رَكِبوا الطَّريق ، وَ مَضَوا عَلى الحَق
    أين عمّار…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا