تاریخ‌نگاری

باز هم غیرت بچه های مسجد

به بهانه ی تشکر از رفقای عزیزم در بسیج و جلسات قرآن مسجد نجفیه

اهل شرکت در جشنواره نیستم. از دوران نوجوانی که سر و کار دلم با نوشتن افتاد، فقط برای دل خودم نوشتم. نوشتن؛ بخش مهمی از اوقات زندگی ام را تشکیل می دهد. چه شعر باشد، چه دلنوشته و چه پست های مکرر الف دزفول که بیش از شش سال است ، جریان دارند.

نوشتن آرامم می کند ، آنگاه که سرم گرم نوشتن می شود ، موج های پر تلاطم دلم ، اندکی از خروش می افتد.

من برای خودم می نویسم! برای آرام دل بی قرار خودم.

اما هر از چند گاهی، برخی کارهایی را که برای دلم نوشته ام، اگر با موضوع برخی جشنواره ها تناسب داشته باشد، ارسال می کنم. لکن هیچگاه برای جشنواره ها قلم نزده و نمی زنم.

خداوند عنایت کرد و چند روز پیش به برکت اهل بیت(ع) و شهدای شهرم ، در بیست و دومین جشنواره هنر و ادبیات دینی و پژوهشی که بین اساتید واحدهای دانشگاه آزاد کشور برگزار می شود، رتبه ی دوم شعر و چهارم داستان نویسی را کسب کردم.

این موفقیت ملی را هم مثل سایرمقام های ملی دیگر تقدیم می کنم به شهدای شهرم دزفول!

خصوصاً سه شهید والامقام شهید عبدالحسین خبری، حسین ناجی و شهید مدافع حرم سیدمجتبی ابوالقاسمی.

صبح جمعه ، وقتی برای دعای ندبه به مسجد رفتم، غافلگیر شدم! بچه های مسجد بنر نصب کرده بودند و تبریک گفته بودند و شب هم در جلسه قرآن لوح تقدیر و هدیه ای را که مهیا کرده بودند، دستم دادند.

حقیقتاً هم غافلگیر شدم و هم شرمنده! آخر لیاقت این همه لطف و محبت را نداشتم! اینکه بچه ها بلافاصله بعد از شنیدن خبر، این همه زحمت به خودشان داده بودند، مرا بر آن داشت تا در الف دزفول از آن همه صفا و صمیمیت و محبتشان تقدیر کنم و عرض ارادتی کرده باشم به دریای لطف بیکرانشان و قدرشناس و سپاس گزار مهربانی و محبت تک تک بچه های مسجد نجفیه باشم!

باز هم غیرت بچه های مسجد! باز هم غیرت همین بچه های جلسات قرآن و بسیجی ها که حواسشان هست. برخی آقایان مسئول که بی خیالی هایشان به گونه ای در اوج قرار گرفته است که حاضر نیستند حتی برای شهدای مدافع حرم هم که بالاترین افتخار شهر هستند، اندکی هزینه کنند ، حتی در حد یک بنر!

باز هم غیرت بچه های مسجد! باز هم غیرت همین بچه بسیجی های ساده ی بی آلایش و با صفا!

باز هم از تمامی بچه های جلسات قرائت قرآن و پایگاه بسیج مسجد نجفیه ممنونم و امیدوارم که لیاقت این همه مهر و محبت شما را داشته باشم!

از رفقای مسجدی ام در مسجد نجفیه و هم از همه ی همراهان الف دزفول خواستارم که دعا کنند به تنها آرزو که همان عاقبت بخیری و شهادت است برسیم؛ وگرنه این مقام ها ورق پاره ای بیشتر نیست! خوشا بحال آنان که به آن زیباترین و بالاترین مقام می رسند.

آنان که مثل «عارف کاید خورده» در اوج جوانی خود، بالاترین مدال افتخار را برای خود و برای شهر و کشور و سرزمینشان کسب می کنند. نه آنان که بدون میز عزیز نیستند و نیمچه حرمت و احترامی هم اگر دارند ، مال پست و مقامشان است!

پروردگارا، از آن مدال ها که به عارف دادی، به همه ی دوستدارن عنایت بفرما!

 

پانویس:

جا دارد از عزیزانم در بسیج هنرمندان شهرستان دزفول  و برخی رسانه ها که در این خصوص به حقیر اظهار لطف داشتند نیز کمال تشکر و قدردانی را داشته باشم!

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا