خاطره شهدا
موضوعات داغ

شاهگل

روایت هایی کوتاه از شهید شاهگل محبی راننده اتوبوس آسمانی گردان بلال دزفول

شاهگل

روایت هایی کوتاه از شهید شاهگل محبی راننده اتوبوس آسمانی گردان بلال دزفول

خودمانی و خونگرم

شاهگل از بچه های محله کتکتان دزفول بود. خودمانی بود و خون گرم و خیلی هم اجتماعی و به قول امروزی ها روابط عمومی بالایی داشت. با اکثر بچه های محل ارتباطش دوستانه و محبت آمیز بود و همیشه لبخندی داشت که بین آن چهره ی موبلند و ریش پُرپشت خودنمایی می کرد.

 

عشق بچه های محل بود

شغلش رانندگی بود. اوائل، یک وانت سه چرخ داشت که در محل همه آن را می شناختند و می دانستند که ماشین شاهگل است.

در آن دوره، یکی از عشق و صفا و بازی بچه ها این بود که اگر وانتی از کوچه گذر می کرد، دنبالش می دویدند و آویزانش می شدند و معمولاً این کار بچه ها ، با عصبانیت راننده های وانت همراه بود . اما بر خلاف همه ی راننده ها، وقتی شاهگل وارد محله می شد، خودش بچه ها را سوار می کرد و با وانت سه چرخش آنها را در محل دور می داد .

 

خادم حسینیه

زمانی که حاج حسین آل مبارک منزل مسکونی خود را در محله تخریب کرد تا بجای آن حسینیه ای بسازد ، این شاهگل بود که با کمک بچه های پر شر و شور محله، نخاله های ساختمانی را با وانتش جمع آوری می کرد و می برد برای تخلیه.

 

آن شال عزا

دهه محرم حال و روزش به هم می ریخت. ظهر عاشورا که می شد،  شال عزایش را می بست به پیشانی و شعارهایش می پیچید توی کوچه پس کوچه های محله:« روز عاشوراست امروز. . .  کربلا غوغاست امروز. . .  » یک جورهایی با این کار اهالی محل را دعوت می کرد که بیایند و خودشان را برسانند به هیأت . . . .

 

باز هم شاهگل

در دوران انقلاب اسلامی هم پای به پای مردم در راهپیمایی ها شرکت می کرد. آن روزی که «رضا ازک» با تیر مستقیم ژ -۳ مزدوران پهلوی سر کوچه لب خندق به شهادت رسید، ، این شاهگل بود که با وانت سه چرخ خود پیکر رضا را رساند بیمارستان افشار ، هر چند که دیگر کار از کار گذشته بود.

آن اتوبوس خاص

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، شاهگل بعنوان راننده اتوبوس شرکت واحد در خدمت مردم دزفول بود . اتوبوس شاهگل در سطح شهر نمونه و استثنایی بود. تمیز و زیبا و آراسته. هر وقت شاهگل با اتوبوسش در سطح شهر تردد می کردد همه مردم می دانستند این اتوبوس شاهگل است .

اتوبوس او سفیدرنگ و دارای تزئینات خاصی بود. به‌گونه‌ای که معمولاً برای اتوبوس‌های شرکت رسم نبود و نشان می‌داد که راننده اتوبوس بسیار به اتوبوس رسیدگی می‌کند و جالب بود که کوچک‌ترین غباری روی اتوبوس دیده نمی‌شد.

 

اردوی اصفهان

سال دوم راهنمایی مدرسه ابوذر شیفت مدرسه حافظ ، بچه ها در حیاط مدرسه آماده سوار شدن در اتوبوس شرکت واحد برای رفتن به اردوی اصفهان بودند. سوار بهترین و تمیزترین اتوبوس شهر که نه،بهترین اتوبوس دنیا شدیم. به راه افتادم. در تمام مسیر رفت و برگشت و در گردش‌های مختلف شهر اصفهان هر نوع فضولی و شیطنت بچه گانه که بلد بودیم انجام دادیم. روی صندلی ها بعضا با پا می ایستادیم. مرتب به همه ی جای اتوبوس سرک می کشیدیم. به همه چیز دست می زدیم، اما این مرد بسیار دوست داشتنی و مهربان حتی یک بار هم به ما اخم نکرد، چه برسد بخواهد چیزی بگوید یا حرفی بزند و من که خود به اصطلاح آن روزها بچه شوفر بودم می‌دانستم تمیز و مرتب کردن این اتوبوس با آن تزئینات زیبایش برای راننده آن چقدر اهمیت و زحمت دارد. متعجب بودم از اینکه چرا و چطور هیچ تذکری به ما نمی دهد بلکه لبخند هم می زند. کاملا متوجه شدم که هدفش این است که به ما خوش بگذرد. بعد از برگشت موضوع را به پدرم گفتم در جواب گفت تعجب ندارد چون او شاه گل است.از آنروز هیچ گاه نتوانستم او را فراموش کنم.

 

اتوبوس آسمانی

با پایان یافتن پاتک عراق در ۲۷ بهمن و شکست مفتضحانه دشمن ،  ماموریت گردان بلال در عملیات والفجر ۸ به پایان می رسد و چند روز  بعد  با توجه به اینکه وسایل و تجهیزات گردان بلال در منطقه عملیاتی و روستای خضر باقی مانده است، تعدادی از بچه ها برای جمع آوری وسایل و انتقال آنها به پادگان کرخه راهی آبادان و روستای خضر می شوند.

با هماهنگی صورت گرفته با شرکت اتوبوسرانی دزفول، شاهگل محبی داوطلب می شود تا نیروهای گردان بلال را با همان اتوبوس زیبا و آراسته، به منطقه ببرد اما هنگام بازگشت، قسمت این می شود که در پنجم اسفند ماه ۱۳۶۴ ، شاهگل محبی به همراه اتوبوس دوست داشتنی اش و ۳۳ نفر دیگر از جوانان غیور گردان بلال مورد اصابت راکت های دشمن قرار گیرند و در آن اتوبوس آسمانی ، آسمانی شوند.

تو را به گلوی بریده اصغر

نحوه ی پرواز شاهگل چقدر شبیه حرف هایش در وصیتنامه اش بود:

خدایا تو را به جان امام حسین، تو را به علی اکبر ، تو را به گلوی بریده اصغر ، از تو می خواهم مرگ در بستر را برای من قرار ندهی.

اگر پیکرم را تکه تکه کنند و آتش بزنند و خاکسترم کنند و در آب بریزند، باز هم می گویم: «اسلام پیروز شرق و غرب است»

 

شهید شاهگل محبی متولد ۱۳۳۰ پس از پایان عملیات والفجر۸ در مورخ ۵ اسفندماه ۱۳۶۴ در حادثه اصابت اتوبوس گردان بلال به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است

 

راوی: حاج منصور ظفری

‫۶ دیدگاه ها

  1. ده شصت ،سال دوم راهنمایی مدرسه ابوذر شیفت مدرسه حافظ ، بچه ها در حیاط مدرسه آماده سوار شدن در اتوبوس شرکت واحد برای رفتن به اردوی اصفهان، سوار بهترین و تمیزترین اتوبوس شهرکه نه،بهترین اتوبوس دنیا شدیم به راه افتادم در تمام مسیر رفت و برگشت و در گردش‌های مختلف شهر اصفهان هر نوع فضولی و شیطنت بچه گانه که بلد بودیم انجام دادیم روی صندلی ها بعضا با پا می ایستادیم مرتب به همه ی جا اتوبوس سرک می کشیدیم به همه چیز دست می زدیم اما این مرد بسیار دوست داشتنی و مهربان حتی یک بار هم به ما اخم نکرد چه برسد بخواهد چیزی بگوید یا حرفی بزند و من که خود به اصطلاح آن روزها بچه شوفر بودم می‌دانستم تمیز و مرتب کردن این اتوبوس با آن تزئینات زیبایش برای راننده آن چقدر اهمیت و زحمت دارد متعجب بودم از اینکه چرا و چطور هیچ تذکری به ما نمی دهد بلکه لبخند هم می زندکاملا متوجه شدم که هدفش این است که به ما خوش بگذرد. بعد از برگشت موضوع را به پدرم گفتم در جواب گفت تعجب ندارد چون او شاه گل است.از آنروز هیچ گاه نتوانستم او را فراموش کنم. شهادت برازنده و حق او بود که نصیبش شد. روحش شاد و یادش همیشه گرامي است.

  2. سلام.همیشه بدون هیچ‌شناخت و‌اطلاعاتی اسم شاهگل محبی برای من خاص بوده
    الف دزفول یک‌پست به شاهگل بدهکار بود
    ممنونم برای معرفی این شهید

    1. سلام برادر
      اگر مردم و خصوصا رفقای شهدا کمک کنند ، می شود خیلی از این بچه ها را هرچند طی چند خاطره کوتاه معرفی کنیم

    1. سلام و احترام
      از حضورتان فراوان سپاس
      هیچ شهیدی حیف و میل نشد
      خون همین عزیزان است که حالا حافظ این کشور و نگاه این عزیزان است که برکت و نورانیت زندگی تک تک ماست
      اگر برخی ها دارند پایمال می کنند آن خونها را ، نمی دانند چه عقوبتی در انتظارشان است و یقینا اجر صبوری های شما هم محفوظ است

      عاقبت بخیر باشید ان شالله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا