حماسه ای که مردم آفریدند
به بهانه ی حماسه آفرینی مردم پایتخت مقاومت ایران در تشییع شهدای مدافع حرم
حماسه ای که مردم آفریدند
به بهانه ی حماسه آفرینی مردم پایتخت مقاومت ایران در تشییع شهدای مدافع حرم
وقتی که پیکر پاک و مطهر سید مجتبی در غیبت پیش بینی شده ی تمامی مسئولین شهر و در میان بغض و اشک و آه، بر دوش بسیجی های حوزه ی حمزه سیدالشهدا و نیز رفقایش در فرودگاه اهواز سرافرازانه پا به خوزستان گذاشت و به بهانه ی استقبال فردا صبح ِمسئولین از این شهید عزیز، شب را در بیمارستان نفت اهواز ماندگار شد تا صبح که در میان استقبال گرم!!! مسئولین شهری و مردم وارد شهر شود، چیزی ته دلم می گفت که فردا هم خبری نخواهد شد و واقعاً هم خبری نشد.
به دلیل عدم اطلاع رسانی ، مردم خبردار نشدند و به جز تعداد محدودی از مردم و چند تن از مسئولین شهری ، مابقی مسئولین خواب صبحگاهی روز تعطیلشان را به استقبال از سید ترجیح دادند و از این استقبال گرم!!! بچه های بسیج خیلی دلشکسته و ناراحت شدند و بغض روی بغضشان آمد که چرا تابوت رفیقشان باید در غربتی اینچنین استقبال شود؟؟
در بین راه که از اهواز بر می گشتیم ، مدام با خودم می گفتم که الان حتماً در و دیوار شهر پر شده است از عکس سید، تا برای تشییعش شور و حماسه ای تکرار نشدنی برپا شود. گفتم حتماً مسئولین امر، سنگ تمام گذاشته اند تا شهر را غرق شور کنند؛ اما وقتی خیایان ۴۵ متری و شریعتی را تا آخر شب مدام رفتم و برگشتم ، دیدم که ظاهراَ تبلیغات «سیرک آذربایجان» برای آقایان بر تبلیغات شهادت سید می چربد و باز هم غیرت بچه بسیجی های مساجد که درب مساجدشان را سیدباران کرده بودند.
دلم رفت دنبال خاطره ی مکرر تبلیغ مسابقات والیبال و بسکتبال و . . . که سراسر شهر را می گیرد، اما برای عکس شهدا در ورودی های شهر که عزت و سربلندی و افتخار هر شهری است و برای برگزاری تبلیغات یادواره های شهدا، حضرات پول ندارند و وعده امروز و فردا می دهند.
تمامی این مسائل برایم مسئله ی تازه ای نبود که همیشه عادت داریم به این رفتارها و اعمال. به این که شهدا و مسائل مربوط به شهدا برای مسئولین در اولویت آخر هم نباشد و بارها در الف دزفول دلایلم را نوشتم و هیچ کس را کک هم نگزید.
اما یک مسئله بیش از همه چیز دلم را آتش زد و آن تغییر مسیر سنتی تشییع شهدا برای تشییع سید بود. بجای حرکت از آستانه متبرکه سبزقبا، مسیر تشییع، به بهانه خسته شدن مردم ، یک مسیر کوتاه و خارج از دلِ شهرانتخاب شده بود و این تصمیم درست زمانی اتخاذ شده بود که در همه ی شهرها برای تشییع شهدای مدافع حرم و پلاک و استخوان های از سفر برگشته ، غوغا می کنند. تمام شهر را درگیر شهید می کنند تا عطر شهید و پیام شهید و طنین شهادت در شهر بپیچد و این در حالی بود که مراسم تشییع طلبه ی شهید سید اصغر فاطمی تبار، که به همراه شهید ابوالقاسمی شهید شده بود و روز قبل در بخش جایزان امیدیه تشییع گردید بود در یک مسیر ۶ کیلومتری ، حماسه ای آفرید که در اکثر رسانه های کشوری منعکس شد.
آخر حضور شهدا در شهر همیشه سرشار پیام هایی است که باید درک شود و اگر این پیام ها درک نشود، تشییع شهید با تشییع یک میت هیچ تفاوتی نخواهد داشت. فلسفه ی حضور شهدا این است که شور بیافرینند در شهر، بین مردم و بین مسئولین.
حضور شهید باید تمام شهر را درگیر خودش کند . از در و دیوار شهر بگیر تا دل های مردمی که همیشه عاشقانه محضر این دسته گل های پرپر اظهار ارادت کرده اند و می کنند. فلسفه ی حضورشان این است که شهر را بیدارتر کنند.
عکس هوایی مراسم تشییع شهید ابوالقاسمی
با خودم گفتم : آخر کجا این مردم خسته می شوند؟ مردمی که بارها و بارها خستگی ناپذیری خود را نشان داده اند. از روزهایی که ۲۶۰۰ شهیدشان را روی شانه تا بهشت آبادهای شهر بردند و کم نیاوردند تا روزی که در تشییع کاروان شهید گمنام در نهایت گرما و شرجی شهر ، با لباس هایی خیس از عرق، مسافران ملکوت را از دانشگاه جندی شاپور تا پل سوم و از آنجا تا مصلی جمعه بدرقه کردند و کسی اعتراضی نداشت و آخرین بار هم که در تشییع شهید هیودی، اولین دلاورمرد شهید مدافع حرم دزفول حماسه آفریدند و کسی دم از خستگی نزد و این جا آدم گمان می کند که خدای نکرده خود آقایان از چنین مراسماتی خسته شده اند و می خواهند بهانه را بیندازند گردن مردم تا مراسم را زودتر جمع و جور کنند و هر کس برود خانه اش.
دلم آشوب بود. دلهره داشتم که نکند سید مجتبی مثل لحظه ورودش در فرودگاه و یا ورودش به دزفول، غریبانه تشییع شود. مدام با خودم می گفتم: «حتما حکمتی دارد» و با همین واژه ی «حکمت» به دلم آرامش تزریق می کردم.
و صبح تشییع وقتی چشمم به جمعیتی افتاد که ثانیه به ثانیه بر تعدادش افزوده می شد،حکمتش را فهمیدم. صدای ضربان قلبم را هم می توانستم بشنوم. احساس می کردم قرار است اتفاق خارق العاده ای رخ دهد، قرار است حرکتی ماندگار خلق شود و هنگامی که پیکر سید روی شانه ی مردم راه افتاد به سمت مزاری که خودش جایش را انتخاب کرده بود، خداوند درس بزرگی نازل کرد بر دل هایمان.
الله اکبر از این شکوه! از این عظمت! از این جمعیتی که نه چشم انتهایش را می توانست رصد کند و نه کادر دوربین ها برای پوشش آن کفایت می کرد.
مردمی که با اشک هروله می کردند در پی تابوت سید و امواج دست ها ، قایق گونه تابوت سه رنگ سید را اسیر تلاطم کرده بود.
باران عزت باریدن گرفته بود بر این شهید و خداوند نشان داد که شهید عجب عزتی دارد. کسی که خالصانه در راه اهل بیت(ع) قدم بردارد و هستی اش را به پای اهل بیت(ع) بریزد، خداوند چگونه عزت می دهد. شهید عزتی دارد که دل ها را می رباید و جذب می کند به سمت خودش و مغناطیسی دارد به شعاع عشق که عاشق را نمی گذارد در خانه بماند. خواه ناخواه کشیده می شوند مردم سمت این تابوت سه رنگ.
الله اکبر از این عزت و عظمت.
هر چه بیشتر به اطراف نگاه می کردم، بیشتر بی خیالِ بی خیالی های آقایان می شدم که وقتی خدا بخواهد عزت بدهد، آدم ها چکاره اند؟
مراسم تشییع – شهید آباد دزفول
باید بوسید قدم های یکایک زنان و مردانی را که خالق چنین حماسه هایی هستند. باید بوسید خاک پای مردمی را که این چنین غیرتمندانه به شهدایشان ادای احترام می کنند.
برای خودم که حضور داشتم و می دیدم باورکردنی نبود، چه برسد برای کسی که از دور بخواهد تصاویر را ببیند.
آفرین بر این مردم! احسنت بر این غیرت! بر این معرفت! بر این قدرشناسی! آفرین بر مردمی که نشان دادند هنوز هم محکم و استوار بر آرمان هایشان ایستاده اند. هنوز هم قدرشناس شهدا و ایثار و جانفشانی شان هستند. نشان دادند که خیال شهدا بی قرارشان کرده است و مانند برخی ها!!! بی خیال شهدا نیستند.
فریاد های مکرر «مرگ بر آمریکا» یشان ، تنفر و انزجارشان را از بزرگترین جنایتکار عالم نشان داد و اثبات کرد که هنوز این مردم خون جوانانشان را می بینند که از دست آمریکا می چشد.
آفرین بر مردمی که در تشییع شهدای مدافع حرم « شهید امیر علی هیودی» و « شهید سید مجتبی ابوالقاسمی» ، زیباترین تصاویر حضور را رقم زدند و به عالم اثبات کردند که هنوز هم مثل سال های هشت سال دفاع مقدس در صحنه هستند و گوش به فرمان ولایت و فرمانبردار اوامرش هستند.
آفرین بر جوانان بسیجی، خصوصاً بچه های حوزه ی حمزه ی سیدالشهدا. آفرین برجوانان هیاتی دزفول با این حضور پر شور. آفرین بر مردان و زنان شهری که شهره ی ایثار است و معروف در مقاومت. آفرین بر همه که سنگ تمام گذاشتند.
آرامشی همراه اشک و حس غرور سراسر وجودم را گرفت. این که سید مجتبی علاوه بر این که در غربتِ بی خیالی آقایان تشییع نشد، بلکه در اوج عزت و سرافرازی و تشییعی بی نظیر تشییع شد، همانند تشییع با شکوه «شهید امیر علی هیودی» و نیز «شهید عبدالامیر رمی» که چند ماه پیش و پس از سال ها پیکرش به شهر برگشت.
مردم شهرم دوباره اثبات کردند که شهید پرورند و قدرشناس و ادای احترام می کنند به شهدایشان و همیشه در خط ولایت و اسلام هستند تا ان شاءالله این انقلاب اسلامی را به دست صاحب اصلی اش برسانند.
باز هم آفرین بر شما و درود خداوند بر شما باد ای مردم دزفول، برای حماسه هایی که در مراسم تشییع شهدای مدافع حرم به دست شما رقم خورد.