خاطره شهدا
موضوعات داغ

بلدچی نیامد

روایتی کوتاه از شهید جاویدالاثر عبدالحسین قمشی

بالانویس:

واژگانی چون بلدچی ها ، گروه های شناسایی و نیروهای اطلاعات عملیات ، این ها القابی بود که در دوران دفاع مقدس به عده ای از بچه های جنگ داده بودند . نیروهای رزمنده ای که کمتر حماسه ها و دلاوری های آنان در دوران جنگ روایت می شود

کسانی که شب های عملیات به عنوان چشم  فرماندهان ، در پیشاپیش نیروهای رزمنده و خط شکن حرکت کرده در آن تاریکی شب راه را به آنان می نمایاندند .زیرا قبلا این مسیرها را شناسایی کرده بودند.

تفاوت اینان با دیگر بچه های رزمنده این بود که بچه های اطلاعات علیرغم دانسته های فراوان از موقعیت منطقه ، استعداد دشمن و حتی زمان شروع عملیات مجبور بودند تا سینه خود را گنجیه اسرار کنند و مواظب باشند تا چیزی را لو ندهند حتی برای دوستان صمیمی خودشان.

بسیاری از آنان مظلومانه به شهادت رسیدند و بنا به مصالح و شرایط جنگی حتی نشد برای خانواده هایشان از شجاعت ها و ایثارگری هایشان روایتی گفته شود.

یکی از این رزمندگان بی ادعا و از ستارگان آسمان ذخیره سپاه دزفول ، نوجوانی ریز نقش به نام عبدالحسین قمشی است . کسی که از همان روزهای نخستین جنگ تحمل ماندن در شهر را نداشته و دائما در جبهه ها حضور داشت و به همین سبب و همین قرابتی که با جبهه ها پیدا کرده بود عضوی فعال از نیروهای اطلاعات عملیات لشکر ۷ ولی عصر (عج ) به شمار می رفت .

 

بلدچی نیامد

روایتی کوتاه از شهید جاویدالاثر عبدالحسین قمشی

 

عبدالحسین قمشی به همراه دو تن از همرزمانش  در تاریخ ۵ مهر سال ۱۳۶۳ برای یک عملیات شناسایی وارد منطقه عمومی سید صادق عراق و ارتفاعات بانی بنوک می شود و دیگر هیچ گاه بر نمی گردند. هیچ کس به طور قاطع نمی داند چه سرنوشتی برای این نوجوان پرشور و شجاع و زیرک اطلاعات عملیات لشکر  و همراهانش رقم خورده است.

 

شاید یکی از اندک روایت های موجود در خصوص عبدالحسین روایت حاج علیرضا زارع باشد که اینچنین روایت کرده است :

عبدالحسین آنقدر شجاع و نترس بود که بعضی از دوستانی که با ایشان به شناسایی می رفتند ، می گفتند:« ما از عراقی ها نمی ترسیم، بلکه از نترسی حسین می ترسیم!» ترس در وجود این نوجوان ۱۸ ساله راهی نداشت. اصلا او ترس را به سخره گرفته  بود و بی باکانه و بدون هیچ واهمه ای می زد به دل دشمن. نیرویی که انگار برای شناسایی و اخد اطلاعات از مواضع و نیروهای دشمن ساخته شده بود.

من هر موقع حسین را می دیدم به وجد می آمدم ، چون همیشه چهره ای خندان و مصمم برای کار داشت و هیچ وقت احساس خستگی نمی کرد.

پس از عدم بازگشت حسین از ماموریت و به نوعی مفقود شدن او ، یکی از دوستان تعریف می کرد:

« در یکی از مأموریت های اطلاعات و شناسایی که وارد خاک عراق شده بودیم. گذرمان به همان پایین ارتفاعات بانی بنوک افتاد. همان منطقه ای که عبدالحسین و همراهانش در آن منطقه مفقود شده بودند. 

با یک پیرمرد کُرد عراقی برخورد کردیم. فرصتی بود که از عبدالحسین و همراهانش سراغی بگیریم، شاید سرنخی از آنان به دست می آوردیم. با پیرمرد در خصوص شکل و قیافه عبدالحسین و همراهان او و تاریخ و روز و مسیری که حوالی آن مفقود شده بودند، حرف زدیم. 

پیرمرد گفت: « تا آنجایی که یادم است افرادی با این نشانه هایی که شما می گویید را در آن زمان عراقی ها به اسارت درآوردند و شهیدشان کردند»

از محل شهادت و دفن پیکرشان پرسیدیم. پیرمرد می گفت: خیلی از آن روز می گذرد، من آدرس دقیقی یادم نمانده است.  اما مطمئن هستم که افرادی با این مشخصات که شما گفتید را عراقی ها گرفتند و به شهادت رساندند.

حالا اینکه عبدالحسین چگونه ، کی و کجا به شهادت رسیده است و پیکر پاک و مطهر او و دو همسفر شهیدش در کدام نقطه از زمین زیارتگاه ملائکه است را فقط خدا می داند.

خدا را چه دیده اید، شاید هم خدا خواست و روزی استخوان های سوخته ی این بچه ها هم برگشت و روی شانه های شهر ، تشییع شد.

دستنوشته ای از شهید جاویدالاثر عبدالحسین قمشی

 

شهید عبدالحسین قمشی ، متولد ۱۳۴۵ در مورخ ۵ مهرماه ۱۳۶۳ به همراه دو تن از همرزمانش  برای یک عملیات شناسایی وارد منطقه عمومی سید صادق عراق و ارتفاعات بانی بنوک می شود و دیگر هیچ گاه بر نمی گردد. مزار یادبود این شهید والامقام در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است

 

با تشکر از حاج مصطفی آهوزاده

‫۲ دیدگاه ها

  1. سلام.
    با عرض معذرت
    این متن انگار یه چیزی کم داره. احساس میکنم حق شهید ادا نشده. فقط به دو صفت شجاع و پرکار بودن اشاره شده .البته همین که نام این شهید رو زنده کردین ماجورین ولی الف دزفول بدعادتمون کرده

    1. علی جان
      همه شهدای دزفول مظلومند
      اطلاعات عملیاتی ها بیشتر
      چیزی بیش از این دستم را نگرفت. گفتم در سالروز جاویدالاثر شدنش یادی بکنم از او
      اگر رفقایش کمک کردند ، از زمانه و زندگی اش هم خواهم گفت

      خودت می دانی، افراد معمولا کمک نمی کنند . . . .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا