با مسئولیندل‌نوشته‌ها

آقایان مسئول! راه شهید بیدخ را رفته اید؟

به بهانه ی عدم حفظ حرمت شهدا در هفته ی دفاع مقدس

آقایان مسئول! راه شهید بیدخ را رفته اید؟

به بهانه ی عدم حفظ حرمت شهدا در هفته ی دفاع مقدس

 

چه ناجوانمردانه برای یادآوری و پاسداشت هشت سال حماسه و ایثار، در طولِ یک سالِ پر از دنیاطلبی، یک هفته را اختصاص داده ایم و چه ناجوانمردانه تر، در همین یک هفته هم نه ادای دینی می کنیم به شهدا و نه به واقع حرمتشان می کنیم و البته بهتر است بگوییم که حرمتشان را هم نگه نمی داریم.

انگارکه مسئولین و مدیران، حقیقتاً اسیر درد فراموشی شده اند و بی خیالِ بار مسئولیتی که شهدا به دوششان نهاده اند، فقط برای حفظ میز و سِمَت، روزگار می گذرانند، نه برای کار انقلابی کردن و تلاش برای رفاه و آسایش و رضایت مردم.

از تلویزیونی که برای رفع تکلیف از میان آرشیوهای خاک گرفته اش، فیلم های دهه شصت و هفتاد مربوط به دوران دفاع مقدس را پخش می کند، تا ارگان ها و اداراتی که انگار نصب یک بنر چندهزارتومنی هم برایشان گران تمام می شود، چه برسد به پرپایی نمایشگاه یا اجرای برنامه های متنوع و خلاقانه ی دیگربرای زنده نگهداشتن یاد و نام شهدا.

همانان که اگر خبردار شوند یکی از سران مملکتی قصد نزول اجلاس دارد، در و دیوار شهررا رنگارنگ می کنند از خوش آمدیدهای رنگارنگ و روز و شَبِشان برای استقبال قاطی می شود، اما وقتی حرف از کار برای شهدا و دفاع مقدس به میان می آید، کفگیرشان را نشان می دهند که دارد ته دیگ را خط خطی می کند، مثل همان روز که حتی پول خرید پرچم برای تابوت جانباز شیمیایی شهید را هم به ظاهر نداشتند.

 ما به این بی خیالی و در اولویت نبودن شهدا، در «پایتخت مقاومت ایران» به برکت مسئولین خدوم و قدرشناس عادت کرده ایم.

عادت کرده ایم به اینکه در حوزه شهدا و دفاع مقدس و گرامیداشت یاد و خاطره سال های حماسه و ایثار ، اکثر ارگان های مسئولِ  شهر را در ساحل آرام بی خیالی ببینیم. 

عادت کرده ایم به اینکه همه ی بارِ کارهای فرهنگی شهر را بر دوش معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری ببینیم و اگر این معاونت تلاشی در جهت یادآوری و گرامیداشت چنین مناسباتی نداشته باشد، هیچ بخاری از هیچ نهادی بلند نشود.

عادت کرده ایم به اینکه برخی مسئولین نگاهشان و دغدغه شان و اولویتشان هرچیزی غیر از مسائل مربوط به حفظ ارزش های دفاع مقدس  و شهدا باشد. از قطعه ی بی نظیر «دست و پا » که چونان زباله دان مانده است تا یادمان شهدای گمنام که ۱۴ سال است بی صاحب رها شده است. از یادمان فاطمیون گلزار شهیدآباد که تصاویر شهدایش یکی یکی می افتد روی زمین و می شکند، تا میادین شهر که اگر از تندیس های ارزشی خالی نشوند، پُر نمی شوند و ده ها  مورد دیگر  و البته امسال این واقعیتِ در اولویت نبودن شهدا را واضح تر از هر سال دیگر به چشم دیدیم.

اینکه در شهر کمتر نشانه ای از هفته ی دفاع مقدس نمایان باشد و مدیری برای شهدا، خود و نهاد تابعه اش را به کوچکترین حرکتی وادار کرده باشد.

اینکه نمایشگاه «فروش صنایع دستی» را همزمان و همجوار «نمایشگاه مدافعین حرم » برگزار کنند و به بهانه ی فروش صنایع دستی، به اجرای زنده ی موسیقی های آنچنانی بپردازند و ساز و تنبک بزنند و آواز بخوانند. اینکه در هفته ای که حرمت گرفته است به نام شهدا و در محلی که همجوار است هم با «شهیدآباد » و هم با نمایشگاه منتسب به شهدا، حرمت شهدا را نگه ندارند. نمایشگاهی که می توانست به راحتی در زمان و مکان دیگری برگزار شود و اگر به ساز و آوازش و یا به پوشش زننده ی غرفه دارانش هم اعتراض کنیم، متهم می شویم به اینکه با شادی ملت مخالفیم، در صورتیکه حرف ما فقط حفظ حرمت شهدا در هفته منتسب به شهدا است.

عادت کرده ایم برخی مسئولین شهر دغدغه ی شهدا را نداشته باشند و خودشان اثبات هم کردند چراکه دیدیم قبل از اینکه اولویتشان بازدید از نمایشگاه دفاع مقدس باشد، در نمایشگاه بغل دستی شرکت کردند و میلیون ها ریال هدیه دادند به ساز و تنبک نوازان و آوازخوانان، در حالی که در همان شب، فرزند یکی از شهدای مدافع حرم مهمان نمایشگاه شهدا بود و هیچ مسئولی برای دلجویی و ادای احترام به این عزیز حضور نداشت و مسئولین گرامی صدمتر آنطرف تر، مشغول تماشا و استماع آواز محلی بودند.

اینکه چندین شب بعد بازدید از نمایشگاه صنایع دستی که همجوار نمایشگاه شهداست، تازه یادشان آمد که باید سراغی هم بگیرند از نمایشگاه مدافعین حرم.

به فرض هم که خوشبین باشیم. این همه بی خیالی را  به حساب چه بگذاریم؟  آیا جز به حساب اولویت نداشتن مسائل حوزه شهدا برای مسئولین، فکر دیگری هم می شود کرد؟

امسال، اگر نبودند جوانان بسیجی شهر که با دست خالی و فقط با عشق به شهدا ، شبانه روز از دل و جان مایه بگذارند برای گرامیداشت و پاسداشت یاد شهدا، در پایتخت مقاومت ایران، هیچ رنگ و بویی از هفته دفاع مقدس به چشم نمی خورد.

 حالا تازه همه ی اینها به کنار، قصه ی شب گذشته ی نمایشگاه را چه کنیم که بسیاری از مردم دیدند که در نمایشگاه گرامیداشت یادشهدا چه اتفاقی افتاد و همه دیدند که صدها تن از دراویش، ریختند توی نمایشگاه شهدا و تا توانستند توهین و بی حرمتی و فحاشی کردند به روحانیون و بسیجیان ودست اندرکاران و مردم و غرفه ی نمایشگاه را به هم ریختند و خسارت ها زدند و ترس و وحشت انداختند بر دل خانواده هایی که برای بازدید آمده بودند و شیرینی تماشای رزمایشی زیبا را که به همت بسیجیان ولایی اجرا شده بود، به کام مردم تلخ کردند.

روایت اینکه به همت و اقتدار برادران بسیجی، برخی از آنان دستگیر و برخی نیز فراری شدند و صبح شنیدیم که همه ی برهم زنندگان نظم نمایشگاه و حرمت شکنان حریم شهدا و خانواده هایشان به قید وثیقه آزاد شده اند.

روی سخنم با مسئولین شهر است که آیا همه ی آن نامرادی ها و کج حرمتی ها که بود، کم نبود که این هم اضافه شد؟ یعنی واقعاً حرمت شکنی محفل شهدا و توهین و تحقیر مردم و خانواده های شهدا و درگیر شدن این آدم های معلوم الحال با بسیجیان و به هم ریختن نمایشگاه، این قدر بی ارزش بود که به همین راحتی با موضوع برخورد شود و آیا چنین برخوردی با خاطیان، احتمال تکرار مجدد آن را به وجود نخواهد آورد؟ و خداییش آیا اگر این اتفاق در نمایشگاه صنایع دستی و هنگام اجرای ساز و تنبک می افتاد هم همین برخورد بود؟

من دیگر حرفی ندارم. یعنی اصلاً حرفی برای گفتن نمی ماند. فقط باید بگویم آقایان مسئول! حرمت شهدا در هفته ی منتسب به آنان حفظ نشد و حق بود که به برکت آن همه جانفشانی ها، «مدال شهادت» حداقل برایتان به اندازه ی مدال یک ورزشکار  ارزش می داشت و بدانید که این شیوه ی پیمودن راه شهدا و ارزش قائل شدن برای وصایایشان نیست. دوباره یاد وصیت شهید حسین بیدخ می افتم که: «برادر! می روم تا تو بیایی! اگر این راه بی یاور بماند، زندگی را از من دزدیده ای! »

آقایان مسئول! کمی بیاندیشید! کمی در خلوت خودتان، حق و حقیقت را قاضی کنید. آیا راه شهید بیدخ را رفته اید؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا