تاریخ‌نگاری

تصویر وسایل تفحص شده به همراه پیکر شهید محمد بهروان

وسایل شهید فرامرز بهروان که پس از 36 سال به همراه پیکرش برگشت

 

وسایل شهید فرامرز بهروان که پس از ۳۶ سال به همراه پیکرش برگشت

تصویر وسایل تفحص شده به همراه پیکر شهید بهروان

فیلم تحویل وسایل به مادر شهید

 

وقتی دوستان گفتند که علاوه بر پلاک شناسایی شهید بهروان، چند تا از وسایل شخصی اش هم پیدا شده است، مشتاق شدم برای دیدن و زیارت یادگار های آن یوسف از سفر برگشته. می گفتند چند تکه لباس است و جیب قمقمه و جیب خشاب.

اشتیاق زیارت بدجوری به جانم افتاده بود. چند تماس و چند پیامک زدم تا راهی برای زیارت پیدا شد.

کیسه ی لباس ها را که دادند دستم، روی زمین نبودم. حس غریبی بود. حسی که توصیف شدنی نیست. نه به قلم و نه به زبان.

اول پلاک را برداشتم و بوسیدم و به چشم هایم کشیدم. رویش نوشته بود : «AK-427-814»

خسته نباشید گفتم به پلاکی که ۳۶ سال هویت محمدش را روی دوش کشیده بود و خم به ابرو نیاورده بود. محمدی که به پدر قول داده بود بر نمی گردد، اما اشک های مادر و بی قراری هایش باعث شد، محمد پلاک را پیش چشم بچه های تفحص رو کند و دل بکند از گمنامی اش به خاطر دل مادر. مادری که می گفت، محمد را خواب دیده اند که برگشته است، اما انگار کمی ناراحت بوده است. می گفت می دانم. ناراحتی اش مال این است که دوست نداشت برگردد و بالاخره برگشت.

جیب قمقمه و جیب خشاب را برداشتم و بوسیدم.  ۳۶ سال مقاومت در برابر باد و باران و آفتاب ، از ریخت انداخته بودشان، اما با همان اعوجاج ها و کش و قوس ها مانده بودند، تا استواری محمدشان را به رخ بکشند.

رسیدم به دو شلوار تکیده و کهنه. یکی شلوارگرمکن و دیگری بادگیر.

تا خورده بودند. آرام و با دقت بازشان کردم. رمقی به تن نداشتند. خسته و پوسیده. ۳۶ سال پاهای محمد را پوشانده بودند و حالا آمده بودند از استواری محمدشان بگویند. از مردانگی اش. از ایستادگی اش. از پاهایی که بی رمق به زمین افتادند، اما از مقابل دشمن نگریختند. ایستادند و ایستادند ، تا مردانگی و غیرت استوار بماند.

گرمکن را که باز کردم، پر بود از جای ترکش های ریز و درشت.  خواستم بشمارم، اما نشد. زیاد بود. به شمارش نمی آمد. بادگیر هم همینطور. تفسیرم را نمی گویم، چون می ترسم مادر محمد بهروان این چند خط را بخواند.

این لباس ها، این جیب قمقمه و جیب خشاب حرف داشتند برای گفتن. شاید برای هر کسی حرفی جداگانه. گوش دلم را سپردم بهشان.

روضه ها از دلم گذشت. یکی توی دلم می خواند:

وقتی جیب خشاب باشد و خشاب نباشد، یعنی محمدش تا آخرین گلوله جنگیده است.

وقتی جیب قمقمه باشد و قمقمه نباشد، یعنی محمدش یا قمقمه را بخشیده است به دیگری و یا زبانم لال تشنه . . . .

وقتی  شلوار گرمکن و بادگیر، مانده باشند، هر چند زخم خورده از ده ها ترکش، اما پیراهن نمانده باشد، چه؟

روضه ای از ذهنم گذشت که ننویسم بهتر است. یاد کهنه پیراهنی افتادم که در عاشورا بوسه باران تیر و نیزه ها شد و در نهایت به غارت رفت.

چقدر غیرت داشتند این لباس ها که مانده بودند تا پیام رزمنده ی غیرتی شان را  بعد از ۳۶ سال، پیامبری کنند.

قرار شد بچه ها پلاک و  لباس ها را قاب کنند و ببرند برای مادرش.

تصویر پلاک شهید بهروان به همراه کارت مخصوص کشف پیکر شهید

 

تصویر شلوار گرمکن شهید که پس از ۳۶ سال کشف شده و تصویر سند شهادت ایشان

 

تصویر جیب قمقمه، جیب خشاب و شلوار بادگیر شهید که پس از ۳۶ سال کشف شده است

دیشب با دوستان رفتیم و وسایل شاخ شمشادش را بعد از ۳۶ سال به او دادیم. قاب لباس ها را بوسید و چند دقیقه ای خیره ماند بهشان. اول پرسید : این ها تنِ محمد بوده است؟

وقتی پاسخ مثبت شنید، با لبه ی چادر اشک هایش را گرفت و رو به قاب لباس ها، باز هم خوشامد گفت به محمدش و نشست و چند دقیقه ای خیره به وسایل نگاه کرد. قدری سکوت حاکم شد و او باز هم برایمان از محمدش گفت. با آن زبان شیرین و البته کام تلخ شده از فراق و چه دلنشین بود حرف های مادر محمد بهروان.

تصویر قاب وسایل شهید  که تحویل خانواده ایشان گردید

 

فیلم تحویل وسایل شهید محمد بهروان به مادر محترم و صبور ایشان:

کاش می شد این لباس های تکیده و پوسیده را و این نگاه های حسرت آلود مادرش را، بین مسئولین شهر می چرخاندیم. بین مسئولین کشور. تا ببینند و شاید به خود بیایند.  ببینند که میزشان ثمره به خاک افتادن چه کسانی است و ثمره ی دلشکستگی و فراق چه مادرانی!

هر چند که برخی هاشان سال هاست که فاصله گرفته اند از این مرام و غیرت و راه شهدا و اگر می خواستند به صراط مستقیم برگردند، از این نمونه ها پیش رویشان کم نبوده است. خداوند عاقبتمان را ختم به خیر کند ان شاالله.  

‫۲ دیدگاه ها

  1. یک شیشه عطر بود و هزاران دریچه داشت
    اتفاقا الان وقت روضه خوندنه
    پس
    صلی الله علیک یا اباعبدالله برای تشنگیت
    صلی الله علیک یا ابا عبدالله برای جسم پر از ستاره ات
    صلی الله علیک یا ابا عبدالله برای به خاک بیابان افتادنت
    صلی الله علیک یا ابوفاضل برای جای قمقمه
    خالیت
    صلی الله علیک یا علی اکبر برای جسم اربا اربایت
    صلی الله علیک یا علی اصغر برای کفن قنداقه پیچت
    صلی الله علیک یا صاحب الزمان برای برگشتن و پایان چشم انتظاری ها
    صلی الله علیک یا ابا عبدالله

    1. روضه ی این بچه ها ،عین روضه ی کربلاست و این است رمز سرد نشدن داغشان و دردی که هر چه می گذرد داغ خیز تر و شعله ورتر می شود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا