دسته‌بندی نشدهفیلم
موضوعات داغ

مادری که تاریخ را به حیرت واداشت

روایتی شنیده نشده از مادر شهید مجید صدفساز

مادری که تاریخ را به حیرت واداشت

روایتی شنیده نشده از مادر شهید مجید صدفساز

 

قبلا از شهید مجید صدفساز برایتان روایت کرده بودم. آن عارف نوجوان. آن مقرب بارگاه عشق و آن اعجوبه ی ناشناخته که باید در باره اش کتاب ها نوشت. یک بار در پست «مرواریدی در صدف» از او گفتم و یک بار هم در سه قسمت با عنوان «کیمیای اشک» به او پرداختم که «قسمت اول» ، «قسمت دوم» و «قسمت سوم» آن را می توانید مرور کنید.

ماجرا از انجا شروع می شود که روزی مجید نزد مادر می آید و نحوه ی شهادتش را برای مادر روایت می کند. مادر به آرامی و متانت گوش می دهد و خم به ابرو نمی آورد.

سپس مجید در وصیتی عجیب از او می خواهد که با لباس های سیاه در تشییعش حاضر نشود و پس از دفن نیز خود بیل بدست بگیرد و روی پیکرش خاک بریزد.

اینجا هم مادر ، در نهایت احساس مادرانه، اقتدار ام وهبی خویش را به رخ مجید می کشد و قول می دهد که با چادر نماز و لباس سفید در تشییع او بیاید و هیچگونه شیون و فریادی هم نکند.

ای کاش این گفتگوی تاریخ ساز و شگفت آور را آن روز جز چشم خدا و ملائکه اش دوربینی ثبت می کرد تا امروز با به نمایش گذاشتن ان می شد، دنیا را به هم ریخت.

روایت آن وصیت شگفت و آن قول مردانه ی مادر.

و من معتقدم این وسط تصویری که مادر می سازد، کمتر از حماسه ای که فرزند آفریده است ، نیست.

مجید به همان نحو که قبلاً برای مادر روایت کرده است به شهادت می رسد و مادر طبق قولی که به مجیدش داده است، با لباس و چادر گلدار در  مراسم تشییع و تدفین مجید حاضر می شود و با افتخار وصیت پسر را مو به مو اجرا می کند.

خصوصا آن لحظه هایی که بیل را توی دستش می گیرد و خاک می ریزد روی ششاخ شمشاد نوجوانش.

مادر مجید ، یکی دو سالی می شود که به مجیدش پیوسته است، اما ایران و جهان باید به چنین مادرانی افتخار کند. چنین شگفتانه هایی در طول تاریخ کم نظیر است.

و وای بر ما که تا کنون این حماسه ها را روایت نکرده ایم. وای بر کاهلی و بی خیالی ما.

مادران امروز چقدر توانسته اند ، در اعتقادات و رفتار و کردار ،  خود را شبیه مادر مجید کنند. زنی که تاریخ نمونه ی او را کمتر دیده است.

مادری که روی تمام آمال و آرزوهایش ، روی نوجوان سروقامتش خاک می ریزد تا اسلام و انقلاب دفن نشود.

روح این مادر عزیز و بی نظیر شاد و ان شاالله که در جوار فرزند شهیدش در آرامش ابدی باشد.

 

یاد تمامی این مادرها بخیر. یاد مادر شهید هوشنگ آدینه و بسیاری دیگر از مادران شهید دزفولی و غیر دزفولی که چنین صحنه هایی را در تاریخ ثبت و ضبط کرده اند.

اینان شیرزنانی هستند که باید تندیسشان را در گوشه گوشه ی شهر ساخت و پیش چشم مردم گذاشت، اما افسوس

افسوس از مسئولینی که همه چیز برایشان مهم است، الا انچه که باید مهم باشد.

حالا روایت شکل گیری آن تصویر شگفت و تاریخ ساز را از زبان مادر شهید ببینید.

 

با تشکر از واحد شهدا مسجد صاحب الزمان جنوبی

نوشته های مشابه

‫۴ دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا