معرفی اسوه‌ها

از کوچه های دزفول تا  مرزهای لبنان

معرفی هنرمند گمنام دزفولی «استاد سید حبیب آذرنگ» که بیش از 3000 نقاشی کشیده است

 

 سرآغاز

از کودکی عاشق کار هنری می شود. سال ۵۶ در اوج بگیر و ببندهای ساواک، تصویر حضرت امام را از روی یکی از عکس های پرسنلی ایشان، در ابعاد یک و نیم در دو متر و ظرف سه ساعت می کشد و جوانان انقلابی شهر تصویر را عین قالیچه لوله می کنند و پیش چشم گاردی های شاه می برند و فردا، همان تصویر پیشاپیش تظاهرکنندگان روی یک بوم بزرگ خودنمایی می کند و این آغازی است بر فعالیت های انقلابی یک هنرمند گمنام دزفولی! هنرمندی به نام « استاد سیدحبیب آذرنگ» و  اینجاست که وقتی به کنج بسیاری از تصاویر شهدای دزفول نگاه می کنی ، رمز ترکیب «ح ـ آذرنگ» بر تو مکشوف خواهد شد.

هنرمندی که بدون داشتن استاد و فقط با تمرین و تجربه و پرورش استعداد ذاتی خویش به اوج مهارت در تصویرگری چهره و منظره دست یافته است.

کلیشه

اولین طراح و مجری ساخت کلیشه ی تصاویر شهدای دزفول، استاد حبیب است و شاید کمتر کسی از این ماجرا خبر داشته باشد. حتی از این ماجرا که همان تصاویر کلیشه ی حضرت امام که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بر در و دیوارهای دزفول خودنمایی می کند، شاهکار استاد حبیب و برادرانش است. کلیشه هایی که با یک اسپره ی رنگ، تصاویری را بر دل دیوارها نقش می زند که خار چشم رژیم پهلوی می شوند و بعد از انقلاب هم او به همراه دیگر برادرانش کلیشه ی تصاویر شهدا را طراحی و آماده می کند که ماندگارترین این کلیشه ها کلیشه ی ۱۳ نوجوان شهید مسجد نجفیه است و شهدایی که تصاویرشان تا مدت ها دور میدان امام خمینی(ره) بر مردم لبخند می زد. کم کم منزل استاد حبیب تبدیل می شود به یک پایگاه تبلیغاتی تمام عیار و محل رفت و آمد بچه های جنگ و جوانانی می شود که امروز سال های سال است مهمان خاک معطر شهیدآباد و بهشت علی دزفول هستند.

عشق و عقل

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هنرش را وقف اسلام و انقلاب می کند و در بسیج شاه رکن­الدین به تصویرگری شهدا مشغول می شود ، بر بوم، بر پارچه و بر دیوارهای شهر، جوهره ی اخلاص انقلابی اش نقش می بندد و کم کم این هنردینی و انقلابی­اش تکثیر می شود و تا ایلام و هفتگرد و رامهرمز و خرم آباد و  ماهشهر صادر می شود.

به لطف و برکت شهدا، خداوند در قلم استاد حبیب برکتی تزریق می کند که گاه ظرف یک روز تصویر ۱۹ شهید را ترسیم می کند و این اگر با عقل سازگار نباشد، یقیناً با عشق قابل باور است ، چرا که استاد حبیب تمام حس و علاقه اش را در قلم مویش می ریزد و بر بوم نقش می زند و وقتی ، قصه قصه ی عاشقی باشد ، دیگر عقل را جایی برای میان داری نیست.

کار به جایی می رسد که قلم موی استاد حبیب تصویر شهدای شوشتر و بهبهان و … را نیز نقش می زند. امروز عکس پرسنلی شهید را تحویل می گیرد و فردایش تصویر نقاشی شده بر بوم را تحویل می دهد و اگر کسی این سطرها و حقایق را اغراق می پندارد، یحتمل با عشق بیگانه است و عاشقی را نمی شناسد.

استاد حبیب گاه شب را تا صبح کنار بوم و قلم مو و رنگ هایش بیدار است و چشم در چشم شهدایی دارد که چهره هایشان را بر بوم نقش می زند و به خاطر ندارد که آن روزها ریالی پول گرفته باشد. فقط و فقط خدا را می بیند و وقتی از او سوال می کنی پس چگونه ارتزاق زندگی می کردی ، نگاه و انگشتش فقط آسمان را نشان می دهد و می گوید هر چه بود خدا بود و هر چه هست از آن خداست. خدا می رساند.

مبتکر

رنگ ها را خودش با فرمولی تجربی می سازد. ابتکاری که باز هم ثمره ی استعداد و تجربه اوست و کم کم برای برخی از هنرمندان شهر، با فرمول خودش رنگ می سازد. ترکیب رنگی که با اینکه از نوع رنگ پلاستیک است، اما از رنگ روغن تمیز داده نمی شود.

تا سال ۱۳۶۳ از بقعه متبرک سبزقبا، تا چهارراه قاضی پر است از بوم های یک متر در هفتاد و دومتر در سه متر تصاویر شهدا که همه نتیجه ی قلم موی استاد حبیب است. تصاویری که بسیاری از دزفولی ها در سال های جنگ و بعد از جنگ ، خوب به خاطر دارند.

 تو باید بروی

این همه هنر و هنرمندی و فعالیت در جبهه فرهنگی و تبلیغاتی شهر، باعث نمی شود که با خاک جبهه بیگانه باشد و در عملیات ها و جبهه های پدافندی هم حضور فعال دارد. افتخارش به رفاقت با بسیاری از شهداست. از سید هبت الله فرج الهی تا  عبدالحمید صالح نژاد که مدام به او می گوید:«حیف که در دزفول قدر تو و هنرت را نمی­دانند!! تو باید از دزفول بروی!!!»

 بهشتی

پس از شهادت شهید بهشتی، استاد حبیب تصویر ایشان را در ابعاد ۳متر در ۴ متر روی دیوار سیمانی بسیج می کشد که تا آن روز  چنین کاری نه در دزفول که در شهرهای دیگر هم سابقه نداشته است. این تصویر همه را حیرت زده می کند که به گونه ای که از بسیاری از شهرها خصوصاً خرمشهر  و نیز قرارگاه خاتم الانبیاء شیراز و .. دنبال نقاش این تصویر می گردند و دنبال استاد حبیب می فرستند. اما ارادت و محبتی که به شهدای دزفول دارد، باعث می شود که لبیک گوی هیچ یک از پیشنهادات نباشد. اما  در برهه ای از زمان در مقابل اصرار بچه های شیراز کم می آورد و چند مدتی در شیراز هم هنرنمایی هایش تکثیر می شود.

 لبنان

یک روز «شهید رحیم بختیاری» درب خانه ی استاد حبیب را می زند و می گوید: باید بروی لبنان! استاد حبیب مشغله های کاری اش را بهانه می کند ، اما بی فایده است و رحیم می گوید: «باید بروی!» استاد حبیب می پرسد:«کِی؟» و رحیم می گوید:«همین فردا!»

و استاد حبیب حدود شش ماه در پادگانی بین بعلبک و مرز سوریه و همچنین حوالی تپه های جولان مستقر می شود. آنجا مجموعه ای از فعالیت ها را انجام می دهد. هم پدافندی ، هم تبلیغاتی و هم اطلاعاتی!

لبنانی ها هم شاید هنوز تصاویر «راغب حرب» ، «امام موسی صدر» و نقاشی های مختلف ضداسرائیلی و حمایت از قدس  استاد حبیب را به خاطر داشته باشند و نمایشگاهی از کارهای او را  و شاید آن آقای دکتر متخصص قلب که استاد حبیب پیشنهاد چندهزاردلاری خرید یکی از تابلوهایش را نمی پذیرد  و می گوید این کارها را فقط برای خدا انجام داده است. برای اسلام! همین!

 

۳۰۰۰

در طی این سال ها استاد حبیب بیش از ۳۰۰۰ نقاشی کشیده است که عمده این نقاشی ها تصاویر شهداست.  این روزها علی­رغم این همه تکنولوژی های عجیب و غریب در کارهای هنری، استاد حبیب هنوز مشغول نقاشی است و می گوید:«ممکن است که گه گاهی فشار مالی داشته باشد ، اما حالش خیلی خوب است و روحیه اش به برکت شهدا عالی است.» می گوید: این بنرها و کارهای تبلیغاتی جدید دوامی ندارند، با گرما و سرما کمرنگ و کدر می شود، اما کار دست آدم روح دارد و ماندگار خواهد بود و رمز ماندگاری تصاویری که کشیده است را نیز در همان روح و احساسی می بیند که برای خلق آن به کار می برد.

بی وفایی

جالب است که با این همه پیشینه و کارهای فرهنگی و تبلیغاتی و شخصیت بی نظیر و یکتای استاد حبیب تا کنون هیچ مسئول و مدیری سراغی از او نگرفته است و خودش هم می گوید :«انتظار و توقعی از کسی ندارد ، چون برای خدا و اسلام کار کرده است» می گوید: «لحظه ای از کارها و سختی ها و زحماتی که کشیده است پشیمان نیست و به آن افتخار می کند.  »استاد حبیب از عمق وجودش می گوید:«زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست و به تمام کارهایی که انجام داده است افتخار می کند.»

هنرمندی چون استاد سیدحبیب آذرنگ، در هر شهر و دیار دیگری غیر از دزفول زندگی می کرد، یقینا تا کنون به عنوان چهره ای ماندگار به دنیا معرفی شده بود و تندیسی از او در اصلی ترین میدان های شهر ساخته می شد. اما افسوس که در این شهر، آنچه موج می زند، بی وفایی است و قدرنشناسی!  هنرمند گمنامی مثل استاد حبیب آذرنگ یقیناً در آسمان ها شهرتی پرآوازه دارد. در بین شهدایی که تصاویرشان را با ذره ذره ی احساس و عاشقی اش کشیده است و یقیناً جایگاهی والا نزد پروردگارش دارد.

درست است که نسل امروز  به برکت بی مهری و بی وفایی و قدرنشناسی آقایان مسئول، استاد حبیب و هنرمندی هایش و زحماتی را که برای انقلاب و اسلام کشیده است، نمی شناسند، اما وظیفه ی جوانان انقلابی و نسل سوم و چهارمی است که از او تقدیر کنند و او را و هنرمندی هایش را به عالم و آدم معرفی کنند و فریاد بزنند :« ای کاش می شد تا تو را در مأمن گمنامی ات رها کنیم و بگذریم، که تو این چنین می خواستی. اما ای عزیز! اجر تو در کتمان کردن است و اجر ما در افشا کردن، تا تاریخ در افق وجود تو قله های بلند تکامل انسانی را ببیند»

 یک دعای خاص

در پایان الف دزفول و همراهان آن برای استاد حبیب آذرنگ از خداوند منان اینگونه طلب می کنند که : « پروردگارا! مجموعه ی نقاشی های استاد حبیب یک قلم کم دارد و آن هم تصویر قطب عالم امکان مهدی موعود است که با قلم این هنرمند عزیز تا قیام قیامت ثبت شود. پس خودت بخواه که در ظهور نور ، استاد حبیب تصویری از حضرت موعود نقش بزند و گوشه ی آن بنویسد: «ح ـ آذرنگ»

ان شاء الله

با تشکر از مرکز فرهنگی وارثین دزفول

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا