سرداری که نمی شناسیم
به بهانه ی معرفی سردار شهید گمنام دزفول، شهید عبدالعلی صفربناء (فرماندهی مخابرات تیپ امام حسن مجتبی(ع))
بالانویس:
در هاله ی گمنامی این شهید قصه ی دیگری پیدا نکردم. کاش رفقایش بیشتر از او بگویند.
شاید کمتر کسی است که نام شهید عبدالعلی صفربناء را شنیده باشد و اگر هم شنیده باشد، شاید خبرنداشته باشد که این شهید بی نام و نشان دزفولی، فرمانده مخابرات تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی(ع) و از سرداران شهید سپاه پاسداران محسوب می شود.
تصاویر به جا مانده از این شهید دزفولی در کنار مقام معظم رهبری، شهید صیاد شیرازی ، سردار صفوی و … نشان از نام آشنایی او در جبهه های حق علیه باطل دارد، اما در این وانفسای فراموشی های امروزِ آدم ها، چرا نام و نشانی از او نیست را باید از خودمان بپرسیم.
شهید عبدالعلی صفربنا دست در دست مقام معظم رهبری
از فعالیت های او در دوران مبارزه علیه رژیم ستمشاهی که بگذریم، او از اولین نفراتی است که پس از شروع جنگ تحمیلی عازم آبادان می شود و در خط مقدم نبرد، استوار می ایستد.
از السابقون های سپاه پاسداران است و از کسانی که عاشقانه لباس سبز سپاه را به تن می کند و در جبهه های غرب و جنوب دنبال تکلیفش هروله می کند.
شهید عبدالعلی صفربنا در کنار شهید صیاد شیرازی و سردار صفوی
در حالی که فرمانده مخابرات تیپ امام حسن(ع) است ، از مسئولیتش در جبهه برای خانواده حرفی به میان نمی آورد و خود را فقط سربازی از سربازان رهبر معرفی می کند. او کمتر به خانه می رود و دلیلش را برای رفقایش اینگونه بیان می کند که: «من رفتنی هستم! می خواهم به من دل نبندند!»
شاید خانواده ی عبدالعلی هنوز آن شب را به یاد داشته باشند که او به مرخصی آمد و به دلیل اینکه نیمه شب رسیده بود، برای اینکه آرامش خواب پدر و مادر را به هم نریزد، درب خانه را نزد و در سرمای استخوان سوز هوا، تا اذان صبح توی ماشین خوابید.
شهید عبدالعلی صفربنا از بازیکنان تیم فوتبال
شاید بچه های مخابرات تیپ امام حسن(ع) فرمانده ی ورزشکار شهیدشان را به یاد داشته باشند. آن روزهایی که عبدالعلیِ فوتبالیست، بهتر از یک کشتی گیر زیر دوخَمِشان را می گرفت و ضربه فنی شان می کرد و در اعتراض فرماندهان که رویِ نیروهایت توی رویت باز می شود می گفت: « رفاقت، اطاعت پذیری نیروها را افزایش می دهد و کارایی را بالاتر می برد»
و شاید برخی از همرزمان عبدالعلی آن روز خونینِ عملیات خیبر را در پاسگاه زید به خاطر داشته باشند. پنجم اسفندماه ۱۳۶۲. آن روز را که یک خمپاره ۱۲۰ میلیمتری، مأمور بود و معذور.
آن روز که پس از صدای انفجار چندین پیکر پاره پاره روی زمین افتاده بود. یکی «سردار بهروز غلامی» فرمانده تیپ و یکی سردار عبدالعلی صفربناء ، فرمانده ی مخابرات تیپ.
مراسم تشییع شهید عبدالعلی صفربناء
شاید برخی به یاد بیاورند آن روز را که عبدالعلی بر شانه های شهر می رفت سمت شهیدآباد و یک نفر وصیت نامه اش را بلند می خواند: «انتظار دارم وقتی در راه خدا کشته می شوم، برایم جشن بگیرید و بین مردم شیرینی پخش کنید»
مزار سردار شهید عبدالعلی صفربناء و برادر شهیدش عبدالحمید صفربناء در قطعه۲ گلزارشهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است.
پانویس:
لازم به توضیح است که شهید عبدالحمید صفربنا، برادر عبدالعلی با اینکه هفت سال از برادر کوچکتر است، پا جای پای برادر می گذارد و درست در اولین سالگرد شهادت برادر، در اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات بدر و شرق دجله آسمانی می شود. پیکر عبدالحمید ده سال همنشین خاک و زیر سقف آسمان می ماند و زمانی به خانه بر می گردد که دو ماه است بابایش دیگر چشم به در ندارد و آسمانی شده است.