سرویس دهی با خوزستان؛ ۸سال دفاع مقدس ، منهای خوزستان
نقدی بر اردوهای راهیان نور
بالانویس :
قبلش بگویم هیچ کس منکر تاثیر کاروان های راهیان نور بر روحیه و تحول اخلاق و شیوه زندگی ها نیست. این ها را می گویم تا شاید با رفع این ها وضع کمی بهتر شود.
اولین باری که خودم رفتم راهیان نور، هنوز اسمش راهیان نور نبود. اردوی منطقه جنگی بود . با بسیج دانش آموزی رفتیم. سال ۷۵. هنوز مناطق بکر بود و دست نخورده و مثل الان اینقدر فانتزی نشده بود.
خداییش خیلی حال می داد. خیلی جالب و خاطره انگیز بود. خصوص خاطراتی که بچه های جنگ برایمان تعریف می کردند. آن روزها اردو خیلی ساده بود و صمیمی. صبح زود می رفتیم شب برمی گشتیم.
و اما . . .
این روزها همین راهیان نور توسعه فراوانی یافته است. به یک سنت تبدیل شده است . اما آیا خیلی مواردی که در ادامه می گویم جای تأمل نیست ؟
نکته اول اختلاط دختر و پسر ( خصوص اردوهای دانشجویی ) این کاروان هاست که با اندکی چشم باز کردن در فضای مناطق و دیدن خیلی از صحنه ها مشخص است و کیفیت برگزاری نیز خود جای بسی تامل است که هدف بحث من نیست.
نکته دوم اینکه حدود دو ماه و در بهترین شرایط آب و هوایی ، خوزستان می شود میزبان این همه مهمان که حداقل اتوبوس هایشان که از جدید ترین اتوبوس های مدل بالا هستند، اولین مسئله چشم گیر است و نشان از داشتن بهترین و بالاترین بودجه هاست و تمام توان و امکانات خوزستان در اختیار این بزرگواران قرار می گیرد. از خوابگاه و غذا بگیر تا انواع امکانات پشتیبانی و ترابری.
خوزستان با این همه مشکل ، با این همه کمبود امکانات ، خرمشهر را ببینید ، آبادان را ، اروند کنار را و . . .
مدام هر نقطه شهرها را که نگاه می کنی ، انواع بنرها و پلاکارد ها را می بینی که «به سمت محل اسکان سپاه ناحیه فلان » و هر استانی پاتوقی دارد برای خودش.
آیا جز مصرف امکانات خوزستان ، سودی به حال مردم مظلوم این استان داشته است؟
آبا طی این چندساله کمی به وضع و حال این شهرها رسیده اند؟ حتی مشکل آب آشامیدنی این شهرها حل نشده است. شهرهایی با این همه مشکل می شوند میزبان و باز هم کمترین امکانات خود را در طبق اخلاص تقدیم می کنند. مثل همان سال های جنگ که خوزستانی ها، هم مالشان رفت و هم جانشان و پس از جنگ شدند اولویت آخر در خدمت رسانی و رفع مشکلات .
راهیان نور می آیند و می روند و خوزستان می ماند و حوضش.
و سوال من این است که اگر زبانم لال ، اردوهایی از خوزستان بخواهند به شهرهایی مثل تبریز ، اصفهان ، مشهد و . . . اعزام شوند ، بماند که اگر اتوبوس واحد برای بچه ها نگیرند، آیا این شهرها نیز اینگونه میزبانی می کنند و امکانات در اختیار می گذارند یا اول شماره حساب می دهند؟
نکته سوم اینکه در هر منطقه ای که پا می گذاری ، مدیریت و مسئولیت آن منطقه ، خادمین و حتی غرفه های فروش محصولات فرهنگی ، مربوط به خوزستان نیست. حتی شرکت هایی که عملیات آمارگیری را انجام می دهند مربوط به سایر استان ها می باشند و این یعنی اینکه حتی ناچیزترین بودجه ای که از طریق فروش محصولات فرهنگی ، یا پیمانکاری برخی عملیات های مورد نیاز و . . در این مناطق ، می توانست برای خوزستانی ها باشد می رود توی جیب استان های دیگر.
نکته چهارم و جالب ترین نکته این است که در تمامی این مناطق یا از عکس و بنر و بیلبورد شهدای خوزستانی خبری نیست و یا اینکه به ندرت به چشم می خورد. نمونه اش همین منطقه عملیات فتح المبین که لشکر ۷ ولیعصر (عج) و بچه های دزفول فاتحان سایت ۴ و ۵ و رادار بودند اما اثری از عکس حتی یکی از شهدای این لشکر وجود ندارد و در عوض مسیر ها و مناطق پر است از عکس های شهدای لشکرهای دیگر که حتی شهید مربوطه اصلاً در آن عملیات شرکت نداشته یا حتی قبل از آن عملیات شهید شده است.
و جذاب تر اینکه ابتدای ورودی اهواز که خودِ لشکر ۷ ، عکس شهدا را زده است ، حتی ۵درصد از این شهدا مربوط به خوزستان نیست و این برایم جالب است که حتی از میزبانی خود هم استفاده نمی کند.
و آخرین نکته و اوج مصیبت این است که در بین راویانی که در مناطق عملیاتی مستقر هستند و خاطره گویی می کنند ، بماند سبک خاطره گویی ها که بیشتر شبیه روضه خوانی است تا ایجاد بصیرت و فقط با هدف به گریه انداختن جوانان انجام می شود، حتی یک راوی خوزستانی نمی بینید.( البته من تا بحال ندیده ام) و تمامی راوی ها یا تبریزی هستند ، یا تهرانی و یا اصفهانی و بالتبع خاطره ها هم می رود سمت شهدای مربوط به این شهرها و باز هم شهدای خوزستان می شوند مظلوم تر از قبل و انگار لشکر ۷ ولیعصری وجود نداشته است. و عمدتا افتخارات و پیروزی های این لشکر به نام دیگران روایت شده و عملا واقعیت تحریف می شود. یادم نمی رود وقتی از یک راوی اهل تبریز به کنایه پرسیدم « شب والفجر ۸ پایت را گذاشتی روی جنازه خط شکنان بچه های کدام لشکر و رفتی آنطرف اروند » فقط یکی نخواباند توی گوشم.
و این همه جای تآمل است که در راهیان نور که خوزستان میزبان است ، در هیچ منطقه ای از شهدای مظلوم خوزستانی نه یادی می شود و نه عکسی نصب می شود و نه راوی خوزستانی وجود دارد و جالب اینجاست که نام لشکر۷ نیز به طور کامل حذف می شود.
البته حذف دزفول از مسیر راهیان نور با آن همه پتانسیل برای بازدید ، با آن همه موشک ها که خورد و اتفاقات کوچک و بزرگ خود جای تامل بیشتری است که موشکافی های بیشتری را طلب می کند.
و در کل با این همه حرف و حدیثی که به راهیان نور مربوط می شود ، حس می کنم که انگار ،خوزستان بچه یتیمی بود که عراقی ها زدند توی گوشش و بقیه آمدند نجاتش دادند و خود خوزستانی ها مثل ماست ماندند و نگاه کردند.
مسئولین خوزستان ، بچه های لشکر ۷ ولیعصر(عج) و مسئولین سپاه ولیعصر(عج) کنونی ، قدری دریابید خوزستان مظلوم را و شهدای مظلوم ترش را و بچه های رزمنده مظلوم تر ترش را.