خاطره شهدا
موضوعات داغ

میرزا حسن ( قسمت اول )

روایت هایی از پرآوازه ی گمنام ، شهید حسن معلم

بالانویس :

چندین سال بود که می خواستم از شهید معلم بنویسم، اما حقیقتاً رفقایش کمک نکردند. فقط یکی دو نفر از همکاران و رفقایش در این میان دست یاری دادند و از او گفتند و بقیه شان یا سر کارم گذاشتند و یا پیامم را هم جواب ندادند که من چندین بار گله شان را پیش میرزا و سر مزارش بردم.

روایت های حاضر را با سختی های مکرری توانستم ردیف کنم که در این بین باید از حاج غلامرضا عیدی مراد و حاج کریم غیاثی سپاسگزاری کنم که بیشترین کمک را کردند و حق رفاقت را برای شهید معلم بجا آوردند.

آنانکه سرکارم گذاشتند و به هر دلیل حرف نزدند ، خودشان می دانند و میرزا حسن! من که ازشان نمی گذرم، میرزا را نمی دانم!

 

 

میرزا حسن

روایت هایی از پرآوازه ی گمنام ، شهید حسن معلم

 

با ظلم سر سازش نداشت

نامش حسن بود، اما بیشتر «میرزاحسن» صدایش می کردند و بعدها هم بیشتر معروف شد به میرزا معلم! جوانی پر شور و  پرخروش بود ، با روحی بزرگ و ناآرام. متولد ۱۳۳۱ و در خانواده ای طعم فقر چشیده بزرگ شده بود. روحیه و اعتقاداتی که میرزاحسن با آنها قد کشیده بود ، از او جوانی ساخته بود که با ظلم سرِ سازش نداشت و همین بود که تا آنجا که توانست در مبارزه با رژیم ستم شاهی و براندازی حکومت طاغوت از خودش مایه گذاشت. هست و نیستش را گذاشت وسط میدان و به طرق گوناگون مبارزه کرد تا پیروزی انقلاب برای او شیرینی مضاعفی داشته باشد.

منبع: زندگینامه شهید

 

 

میم مثل مادر

مادر میرزا حسن مدت ها قبل از پیروزی انقلاب در منزل خودشان به خانمها درس قرآن می داد. یعنی زمانی که خیلی از زنان سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند.

راوی: حاج غلامرضا عیدی مراد

 

 

از اولین روزها

پس از پیروزی انقلاب، هنگامیکه عشایر عرب خوزستان توسط رژیم بعثی عراق مسلح گردیده بودند و از طریق مرزهای زمینی مهمات و تجهیزات در اختیار آنها گذاشته می شد، برای مقابله با ضد انقلاب طی مأموریتهای مکرر به شهرهای شوش و حومه و خرمشهر و آبادان اعزام و به مبارزه مسلحانه بر علیه ضد انقلابیون پرداخت. وی بعد از مدتی که آنجا بود، دوباره به دزفول برگشت و از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول مأمور شد به کمیته انقلاب اسلامی «شرکت کشت و صنعت کارون»

منبع: زندگینامه شهید

 

 

کمیته ی کشت و صنعت کارون

در مهرماه سال ۱۳۵۸ برای تقویت نیروی پاسداری کمیته انقلاب اسلامی شرکت کشت و صنعت کارون از دزفول اعزام و در آن شرکت مشغول فعالیت شدیم. میرزا حسن هم یکی از افرادی بود که با ما به کشت و صنعت کارون آمد.

در آن مقطع از زمان، یعنی روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی ،  مثل بسیاری دیگر از شرکت ها و نهاد ها و ارگان ها،  کشت و صنعت کارون هم با ناامنی ها و بی نظمی هایی روبرو بود و لذا کمیته آن مجتمع عظیم تولیدی هم نیاز به تقویت به واسطه حضور نیروهای پاسدار داشت. کمیته ای که بعد از انقلاب توسط برادرانی همچون شهید حاج عظیم محمدی زاده تشکیل شده بود. آشنایی من با میرزا حسن از همان جا شروع شد.

راوی: حاج غلامرضا عیدی مراد

 

آن سیل ویرانگر

در اولین سالگرد پیروزی و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران، خوزستان شاهد سیلی عظیم و ویرانگر بود. سهمگین بودن این سیل در روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۸ باعث شد تا تیتر اصلی روزنامه های ایران یک روز پس از سالگرد پیروزی انقلاب به پوشش اخبار آن اختصاص یابد؛

بدنبال سه روز بارندگی در منطقه خوزستان و جاری شدن سیل در اکثر شهرهای این استان کار کمک رسانی به سیل زدگان از سوی گروه ها و ادارات و موسسات آغاز شد.

در ماجرای آن سیل سهمگین و ویرانگر ، میرزا حسن یکی از فعالترین افرادی بود که شبانه روز در خدمت به سیل زدگان فعالیت چشمگیری داشت و بارها دیده می شد که هفته ها به خانه نمی رفت و شبها در بیابانها و روستاهای اطراف نیازهای آواره گان را بر طرف میکرد .

راوی: حاج غلامرضا عیدی مراد

 

جرقه جنگ

هنوز مدتی از جریان فاجعه سیل سپری نشده بود که جنگ تحمیلی رژیم بعثی صدام عليه ملت ایران آغاز شد و با شروع جنگ،  میرزاحسن،  با همفکری عده ای از برادران کمیته انقلاب اسلامی شرکت کارون، طرح آموزش عقیدتی ـ نظامی کارکنان را پی ریزی و بطور فعالانه بعد از مدتی کوتاه،  بیش از ۷۰۰ نفر از پرسنل شرکت، آموزش نظامی کوتاه مدت را پشت سر گذاشتند.

منبع: زندگینامه شهید

 

صالح مشطط

میرزا معلم از نیروهای شرکت کارون بود که از همان ابتدای دوران دفاع مقدس همراه با تعدادی از بچه‌های دزفول که از شرکت کارون بودند به جبهه صالح مشطط یا همان جبهه شهدا آمده بود. من هم آنجا با ایشان آشنا شدم. بسیار شخصیت گیرا و جذابی داشت و خودش را وقف جبهه کرده بود.

میرزا حسن در جبهه صالح مشطط شاخص بود و بسیار پرجنب و جوش و فعال و هیکلی لاغر اندام و بلند قامت و فرز و چالاک داشت.

همزمان با فرماندهی شهید حمید عنبرسر در جبهه صالح مشطط و شهید سیف الله صبور ایشان هم در آن زمان جزو مسیولین بخشی از خط مقدم جبهه بود. با یک کلاه لبه دار همیشه بر سر و با روحیه و با نشاط . انگیزه بالایی داشت و من از دیدنش همیشه روحیه می گرفتم.

راوی: حاج کریم غیاثی

 

یک رزمنده خاص

برخورد متواضعانه و متین اش از یک سو و علاقه ی ستودنی و روح پر شور و قدرت فراگیری فنون نظامی و جنگی در وجودش، از سویی دیگر میرزا معلم را تبدیل کرده بود به یک رزمنده خاص و دوست داشتنی. هم متبحر در علوم و فنون نظامی و هم بی نظیر در اخلاق و رفتار و تعامل با افراد. او به جایی رسیده بود که هم با ارتش و هم با سپاه پیوندی جدانشدنی داشت.

منبع: زندگینامه شهید

 

پایان قسمت اول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا