خاطره شهدا
موضوعات داغ

صیادی که شهادت را صید کرد

روایت هایی از شهید امنیت «شهید رضا صیادی»

بالانویس۱:

نمی دانم چرا طی این سال ها ،به شهید مظلوم امنیت ، «شهید رضا صیادی»  نپرداخته ام. 

شهید دزفولی الاصلی که در شلوغی ها و اغتشاشات آبان ماه ۱۳۹۸ در ماهشهر به شهادت رسید  و پیکر پاک و مطهرش در بقعه متبرک جابر انصاری به خاک سپرده شد.

بالانویس۲:

۲۵ آبان ماه سال ۱۳۹۸ ، رأس ساعت ۲۴ خبری سراسر کشور را فرا گرفت و به‌دنبال آن مردم ایران اسلامی با شوک بزرگی مواجه شدند که در اعتراض به این تصمیم بی‌تدبیرانه، برخی‌ها به خیابان آمدند اما بار دیگر، نظام سلطه و دشمن قسم‌خورده نیروهای خودفروخته یا فریب‌خورده با نفوذ در صفوف معترضان، آن را از مسیر خود خارج کردند.

آشوب و اغتشاشات بنزینی توسط فرصت‌طلبان براندازی و انتقام از نظام مقدس اسلامی رقم خورد و علاوه بر وارد کردن آسیب به اموال عمومی و خسارات مالی به دارایی‌های مردم در شهرهای مختلف، سبب جراحت بسیاری و حتی شهادت برخی افراد با عنوان حافظان امنیت کشور شد.

حافظان امنیت برای آرام کردن جریان‌های اعتراضات و مقابله با اشرار در محل‌های مختلف شهرها حضور پیدا کردند اما در این میان نام «سروان رضا صیادی» در ذهن‌ها ماندگار شد.

 

صیادی که شهادت را صید کرد

روایت هایی از شهید امنیت «شهید رضا صیادی»

گلچین خدا

خداوند وقتی بخواهد کسی را گلچین کند از همان کودکی گلچین می‌کند و رضا از همان دوران کودکی‌ بسیار دلسوز و مسئولیت‌پذیر بود. همیشه کمک‌حال من بود و با آن سن‌وسال کم غذا درست می‌کرد و کلوچه هم می‌پخت. حتی خمیر پخت نان خانگی هم درست و آماده می‌کرد. باتوجه به اینکه تعداد فرزندانم زیاد بود و شش دختر و هفت پسر داشتم، بدون اینکه من متوجه بشوم، برادرانش را حمام می‌برد و لباس‌های آنها را خودش به‌تنهایی می‌شست

راوی : مادر شهید

 

مسئولیت پذیر

رضا از شش‌سالگی به نماز و روزه بسیار اشتیاق داشت. روزی نزدیک افطار ماه مبارک رمضان بود که متوجه شد در خانه نان نداریم، زمان جنگ هم بود تعداد نانوایی‌ها معدود اما با زبان روزه به‌سراغ سه نانوایی می‌رود تا برای افطار نان تهیه کند؛ آنقدر مسئولیت‌پذیر بود. 

راوی : مادر شهید

 

سفره

هنگامی که سفره غذا را پهن می‌کردم نگاه رضا به بشقاب خواهر و برادرانش بود تا اینکه هر کدام گوشت غذایش کمتر بود آرام گوشت‌های غذای خودش را در ظرف آنها می‌گذاشت.

راوی : مادر شهید

 

پول توجیبی

شرایط اقتصادی خانواده‌مان مثل اکثر مردم در آن زمان متوسط بود، یک روز به پدر رضا گفتم «پول توجیبی به پسرها برای رفت و آمدشان به مدرسه بده»، که رضا صدای من را شنید آمد و به من گفت «مامان، دیگر هیچ وقت این درخواست را از بابا نکن و ما ممنون پدرمان هم هستیم که دارد به ما نان می‌دهد»؛ از آن روز به بعد رضا برای پول تو جیبی خودش کار می‌کرد و اندک حقوقش را هم بین خواهران و برادرانش تقسیم می‌کرد.

راوی : مادر شهید

لباس مقدس

پدر رضا نظامی بود؛ رضا از همان دوران کودکی به لباس نظام علاقه داشت و همیشه کلاه نظامی پدرش را بر سر می‌کرد.

رأفت و مهربانی یکی از خصوصیات آقا رضا بود. روزی در بانک انصار شوش گروگان‌گیری شده بود با وجود اینکه رضا می‌توانست شلیک کند ولی با آرامی و با خوش‌زبانی به داخل بانک می‌رود و سارق را بدون هیچ‌گونه مجروحیت دستگیر می‌کند.

راوی : مادر شهید

 

سراسر پاکی

دل، چشم و دست‌ پاک رضا او را به دروازه بزرگ شهادت رساند؛ تحت هیچ شرایط نه حقی را ناحق می‌کرد و نه به کسی زور می‌گفت.

راوی : مادر شهید

 

به فکر مردم بود

سال‌ها مستأجر بود، به‌تازگی خانه خریده بود هنوز قسط خانه‌اش را هم تمام نکرده بود؛ مادیات و روزمرگی زندگی از نظر او اهمیت نداشت با وجود اینکه حقوقش کفاف زندگی خودش را نمی‌داد ولی فقط به‌فکر کمک به مردم کم‌بضاعت بود.

راوی : مادر شهید

ساده زیست

همیشه به آقا رضا می‌گفتم «مادر، رضا، شاید همسر و پسرت دوست دارند آنها هم مبل داشته باشند»، او گفت «مامان، شما نمی‌دانید مردم در چه شرایط سختی زندگی می‌کنند، پول مبل را باید برای مردمی هزینه کرد که حتی یک موکت ساده هم برای نشستن ندارند»

راوی : مادر شهید

گمنام

نه خودش و نه کسی به ما چیزی از تخصص‌هایش نمی‌گفت. هیچ‌گاه از موقعیت کاری خود برای اطرافیان حرف نمی‌زد. عکسش را که بر سر مزارش دیدم، به دیگر پسرم گفتم «این لباس بر تن رضا چه‌کار می‌کند؟»، و حالا که شهید شده متوجه شده‌ام که رضا فرمانده نوپو بوده است.

راوی : مادر شهید

 

برای مردم برای رضای خدا

هرگاه به خانه‌ رضا می‌رفتم یا مأموریت کاری بود یا شب‌ها به‌دلیل شرایط کاری دیروقت به خانه می‌آمد. یک روز که به خانه‌اش رفته بودم با اینکه خستگی از چهره‌اش مشخص بود، ولی مدام گوشی همراه را جواب می‌داد و پیگیری مسائل بود. خیلی ناراحت او شدم که چرا یک ذره هم به‌فکر خودش نیست. با عصبانیت به او گفتم «مادر، رضا، گوشی را خاموش کن! حداقل چند دقیقه استراحت کن. نه حقوق اضافی به شما می‌دهند، نه ارتقای درجه‌ای! این‌همه زحمت برای چه می‌کشی؟»،

با لبخند همیشگی‌اش گفت «مامان، ما برای رضای خدا و خدمت به مردم انجام وظیفه می‌کنیم و هرکاری که در راه خدا سخت‌تر باشد اجر و پاداشش بالاتر است»

راوی : مادر شهید

آرزوی کودک سرطانی

در ویدئویی که از این شهید منتشر شده، وی آرزوی گروهی از کودکان سرطانی برای پلیس شدن را برآورده می‌کند و برای مدتی، با آنها در نقش یک پلیس، بازی می‌کند.

راوی: همسر شهید

 

آخرین دورهمی

علاقه زیادی به دورهمی خانواده داشت، خواهران رضا در شهرهای خارج از استان خوزستان هستند. مدتی بود دورهم جمع نشده بودیم . رضا یک هفته قبل از شهادتش گفت «مامان، یک فکری دارم که همه را دورهم جمع کنم»، به او گفتم «چه‌فکری داری؟ مگر اینکه رضا، مادر، شما بتوانی همه را دورهم جمع کنی»، او گفت «بعداً متوجه می‌شوی»

یک هفته قبل از شهادت با حالت خوشحالی و لبخند همیشگی‌اش گفت «مامان! خدا این روزها یک چیزی خیلی خوب به همه ما می‌خواهد بدهد ولی نمی‌دانم چه‌چیزی است»، به او گفتم «ان‌شاءالله یک رزق حلال بهت بدهد!»

گفت «نه مامان! برای همه‌ ما است »

راوی : مادر شهید

 

لبخند رضا

در بدترین شرایط و اتفاقاتی که می‌افتاد، خنده از لبش نمی‌رفت. هیچ‌گاه خاطراتی را که با رضا داشته‌ام فراموش نخواهم کرد. فرزندانم در روز مادر برای من سنگ‌تمام می‌گذاشتند و امسال هم به‌مانند سنوات گذشته جشن روز مادر را در اهواز، رضا جشن گرفت.

راوی : مادر شهید

آرزوی رضا

همواره می‌گفت که دوست دارم امام زمان ظهور کند و در رکابش به شهادت برسم. رضا صبح‌های جمعه دعای ندبه را ترک نمی‌کرد و تا اذان ظهر به امور خانواده رسیدگی می‌کرد و بعد به نماز جمعه می‌رفت، اما هرچقدر که به غروب جمعه نزدیک می‌شدیم حالش دگرگون می‌شد، به‌طوری که به پشت بام خانه می‌رفت و برای ظهور امام زمان دعا می‌کرد.

راوی : برادر شهید

 

دعای مادر

رضا همیشه می‌گفت «مامان! دعا کن شهید بشوم» به او می گفتم «مادر! دعای هر روز خودم است من همیشه سر نمازهایم هم برای خودم، هم برای شما فرزندانم و برای تمام مؤمنین دعا می‌کنم خداوند رزق شهادت را  نصیب همه کند»

راوی : مادر شهید

 

آن خواب آشفته

چند روز قبل شهادت رضا، خواب آشفته‌ای دیدم! از خواب بلند شدم صدقه دادم. روز قبل از شهادتش با او  و همه فرزندان به‌دلیل اتفاقاتی که پس از افزایش قیمت بنزین رخ داده بود صحبت کردم؛ به رضا که زنگ زدم به او گفتم «مامان، کجا هستی؟» گفت «مأموریت هستم»، به او گفتم «مادر فدایت بشود، مواظب خودت باش.»

راوی : مادر شهید

شهادت در سجده

گروهی از‌ اشرار، روستایی را تحت تصرف خود در آورده بودند و به مردم تیراندازی می‌کردند. در جریان این تیراندازی‌ها، سروان صیادی و همکارانش نیز از پشت تیر می‌خورند…. او در حالت سجده و با وضو به شهادت رسید.

راوی : همسر شهید

 

خبر شهادت

ستار پسرم هم نظامی است و در آن عملیات با رضا در ارتباط بوده‌ ‌و او اولین نفری بود که خبر شهادت برادرش را متوجه می‌شود. خانه یکی از فرزندانم دزفول بودم. هنگامی که پسرم از سر کار آمد به‌بهانه این‌که شوش کاری دارد گفت «مامان، شوش کاری دارم شما هم همراه من بیا»

 هنگامی که سوار ماشین شدم محمدرضا پسرم مدام به من می‌گفت «مامان، شما باایمان هستی! شما آدم صبوری هستی!» به او گفتم «راستش را بگو! اتفاقی افتاده ؟ برای فرهاد اتفاقی افتاده؟»

گفت «نه، اتفاقی برای فرهاد نیفتاده! یک خبر شنیده‌ام می‌گویند رضا تیر خورده!»، این درصورتی بود که رضا ظهر شهید شده ‌و به من بعدازظهر گفتند؛ هنگامی که به درب خانه رسیدم مردم آماده بودند و پرده مشکی نصب شده بود.

راوی : مادر شهید

 

دعای بابا

 وقتی که رضا به شهادت رسید، پدرم پیکر  رضا را در آغوش گرفت و گفت: «خدایا! راضی‌ام به رضای تو، این فرزندم را در راه خودت بپذیر و جزو یاران خوب مهدی فاطمه قرار بده»

راوی : برادر شهید

همیشه آماده بودم

من در تمام ۱۲ سالی که با شهید صیادی زندگی می‌کردم، خودم را برای شنیدن خبر شهادت او آماده کرده بودم. چون هم مزار خود را انتخاب کرده بود و هم اینکه همیشه می‌گفت که من زودتر از شما از دنیا می‌روم. می‌گفت برایم دعا کن که عمر با عزت داشته باشم و به شهادت برسم.

راوی : همسر شهید

فیلم لحظه شهادت شهید رضا صیادی

برنامه بدون تعارف در خصوص شهید رضا صیادی

شهید رضا صیادی فرمانده نوپوی خوزستان در پی اغتشاشات آبان ماه سال ۱۳۹۸ در روز دوشنبه ۲۷ آبان‌ماه در شهرستان ماهشهر در راه مقابله با اخلالگران نظم و امنیت کشور در درگیری مسلحانه با اشرار به درجه رفیع شهادت نائل آمد، پیکر پاک این شهید در بقعه متبرکه جابر انصاری به خاک سپرده شد.

 

منبع: خبرگزاری تسنیم ، خبرگزاری دفاع مقدس ، جهان نیوز ، نوید شاهد

‫۴ دیدگاه ها

  1. ستارگانی که با نور خودبر سیاهی فتنه ها یورش
    می برند.
    ان هایی که مانند مولایشان امیرالمومنین علیه السلام از سرزنش هیچ‌سرزنش کننده ای نمی ترسند و در کار ها فقط رضایت خدا را در نظر می گیرند و شهادت پاداش چنین نیک مردانیست.

  2. ننگ و نفرین ابدی بر کسانی که با بی تدبیری زمینه اغتشاشات را ایجاد کردند تا باز گروهی از بهترین و غیورترین جوانان این مرز وبوم برای حفظ نظم و امنیت مردم فدا شوند روحشان شاد خداوند به خانواده اش صبر واجر عطاکند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا