بالانویس:
شهید عبدالکریم راجی ، دومین شهید پس از انقلاب اسلامی در دزفول است که دقیقاً سه روز پس از شهادت شهید محمدهادی موجودی به شهادت می رسد و هم از این جهت و نیز از باب فعالیت های بی شمار نظامی و خصوصاً فرهنگی اش در مسجد و جلسات قرآن در اذهان مردم دزفول پررنگ و جلوه گر است.
از کریم کمتر گفته شده است. ان شالله در سه قسمت به معرفی او خواهیم پرداخت.
کریم نیست! خدای کریم که هست!
روایت هایی از شهید عبدالکریم راجی
قسمت دوم
جلسه قرآن
کریم از بنیانگذاران جلسه جوانان و نوجوانان مسجد صاحب الزمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف) پیش از انقلاب بود که همین جلسه شاگردانی بی نظیر را تربیت کرد که برخی از آنان در دوران هشت سال دفاع مقدس به شهادت رسیدند.
علاقه و عشق کریم به جذب جوانان و نوجوانان به جلسات قرآن و مسجد باعث شده بود که برای رسیدن به این هدف ، وقت زیادی را صرف کند.
او با تهیه جایزه و کتاب و . . . سعی در جذب نوجوانان و جوانان به مسجد را داشت و به همین منظور گاهی کار می کرد و درآمدش را صرف خرید کتاب و جایزه برای آنان می کرد .
چنان با بچه های مسجد مباحث اخلاقی و عبادی و دینی و اعتقادی را کار می کرد که گویی دارد با عزیزترین کسانش کار می کند و چنان دلسوزی می کرد که تا حالا کسی با آن شور و عشق ندیده ام که کار کرده باشد.
برادر شهید و سید کاظم علوی
اخلاص خاص
کریم راجي اخلاص خاصي داشت و روحية ای خاكي. یکی از بارزترين خصوصيّات او بعد از پر شور بودنش، همين خاكي بودن او بود. بعد از سخنراني امام كه فرمود:« مساجد سنگرند و سنگرها را پر كنيد»، او همه بچه ها ي محله را که عمدتا بچه دبستانی بودند، جمع كرد و جلسه قرآنی تشكيل داد و به بچه ها روخواني قرآن و تجويد را می آموخت.
برنامه های دیگری هم مثل نقاشي و داستان و فيلم و… برایشان داشت. او براي بچه ها زحمت زیادی كشيد و با وجود زيادي مشغله اش، با اخلاص پای این بچه ها نشست و برایشان آموزه های مختلفی داشت.
آقاي افخم
زیرک
در جلسه قرائت قرآن مسجد صاحب الزمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف از هوشیارترین افراد بود و شدت علاقه او به مطالعه کتب اسلامی خصوصاً تفسیر قرآن، عاملی بود که توانست با رشد چشمگیری مسئولیت و سرپرستی جلسه قرائت قرآن مسجد را بعهده گیرد و جوانان و نوجوانان مسجد را آنچنان جذب و شیفته کرده بود که حتی در جلسات فوق العاده ای که ظهرها بعد از نماز در مسجد تشکیل می داد با علاقه شرکت می کردند.
زندگینامه
مربی
علاقه خاصی برای تربیت کردن نونهالان داشت و تلاش زیادی می کرد که بچه ها در مسجد و جلسه قرآن حضور مداوم داشته باشند و اگر کسی یک یا دو روز به مسجد نمی آمدند پیگیر می شد و علت را جویا می شد.
یادم هست که من یکی دو روز به مسجد نیادم. قبل از اذان سراغم را گرفت و گفت: « چرا نمی آی جلسه ؟»
علاقه داشت بچه ها رو بیاورند به کتابخوانی و بچه ها را مرتب به این امر تشویق می کرد. در آن زمان مشغولیت ها برای بچه ها کم بود و بازی بچه ها بیشتر شنا بود و تیله بازی. ولی کریم دوست نداشت که افراد وقتشان را به بطالت بگذرانند.
می گفت: « هر کس برای من تیله بیاورد به جای آن به او کتاب می دهم» و سپس تیله ها رامی شکست به طوری که برای بچه های جلسه تیله بازی یک ضد ارزش شده بود و این مکانیسم تشویقی جالبی بود که به کار می برد.
یکی دیگر از ابتکارات کریم این بود که چون می دانست بچه ها به شیرینی و بیسکویت علاقه دارند، به آنها بیسکویت می داد. البته شبی که می خواست خوراکی بیاورد، مشخّص نبود و همین خودش جذابیت و غافلگیری خاصی برای بچه ها داشت.
مسعود مشیری
ساحل
گاهی جلسه قرآن را می برد و در ساحل رودخانه دز برگزار می کرد. اصرار او این بود که ما باید حتما شنا و تیراندازی را یاد بگیریم که برای آینده مان به کار می آید.
او در ساحل رودخانه دز، برایمان قرآن تفسیر می کرد و بیشتر تکیه او بر روی آیات جهاد بود.
علیمحمد ریسمانباف
جلد قرآن
یک سال برای انتخابات پرده ای درب مسجد زدند که روی آن نوشته شده بود: « محل صندوق رأی». بعد از انتخابات آن پرده شد جزو دور ریز ها. کریم یکی از قرآن هایی را که شیرازه اش از هم پاشیده بود را جلد مقوایی گرفت و گذاشت و لای آن پرده پیچید و تا چندین سال آن قرآن قابل استفاده بود. تا این حد نسبت به قرآن تعهد داشت .
محمدرضا اصغرپور
اهل خلوت
او فقط مرد مبارزه نبود. در کنار بی باکی و دلیری و جسارت و مبارزات میدانی، اهل خلوت و مناجات هم بود. کریم زاهد بود و عارف مسلک. علاقه شدیدی به شب زنده داری و نماز شب داشت و در خانواده و بستگان این حالاتش شهرت داشت. حالاتی که حتی قبل از سن بلوغ هم در او دیده می شد.
در آخرین ماه رمضان حیات مادی اش هر شب بعد از اداء نماز مغرب و عشاء افطار می کرد. بارها از طرف اهل خانه سرزنشش می کردند که اول افطار کن و بعد نماز بخوان. میگفت: « تا روحانیّت و نورانیت روزه هست، باید نماز را هم خواند و شکم سیر حائل بین انسان و خدایش می شود.»
زندگینامه
جهادی
الگوی تمام نمای آمر به معروف و ناهی از منکر بود. با جدیت تمام با طرف مقابل صحبت می کرد و از ائمه علیه السلام حدیث می آورد. معمولاً با کس خاصی دوست نمی شد و با این حال تمام افراد را دوست داشت و در کار جمعی بسیجی گونه و جهادی کار می کرد.
محمدرضا اصغرپور
زاهد
سرش را همیشه با ماشین اصلاح، کوتاه می کرد و در کنار نماز شب خواندن ها و شب زنده داری هایش ، این یکی از علائم زهد او بود .
محمدرضا اصغرپور
لذت روزه
در ماه رمضان می رفت بنایی و می گفت: « اینطوری لذت روزه را بهتر می توان چشید»
سیدکاظم علوی
اهل دل
تا حدودی اهل شوخی هم بود و گهگاهی با بچه ها شوخی هم می کرد. در گفتارش خنده رو و بشاش بود و با همه صمیمی و با اینکه با بچه ها اختلاف سنی داشت ، ولی با هر یک از آنها با توجه به مقتضیات سنی خودش رفتار می کرد.
با این وجود اگر شوخی بی موردی می دید و یا سمت شوخی ها به سمت تمسخر می رفت، کریم به شدت برخورد می کرد و طرف مقابل هم که اخلاق کریم را می دانست حساب خودش را می کشید و ماجرا را جمع می کرد.
سیدکاظم علوی