بالانویس:
شهید عبدالکریم راجی ، دومین شهید پس از انقلاب اسلامی در دزفول است که دقیقاً سه روز پس از شهادت شهید محمدهادی موجودی به شهادت می رسد و هم از این جهت و نیز از باب فعالیت های بی شمار نظامی و خصوصاً فرهنگی اش در مسجد و جلسات قرآن در اذهان مردم دزفول پررنگ و جلوه گر است.
از کریم کمتر گفته شده است. ان شالله در سه قسمت به معرفی او خواهیم پرداخت.
کریم نیست! خدای کریم که هست!
روایت هایی از شهید عبدالکریم راجی
قسمت اول
السابقون
از پیشگامان فعالیت های سیاسی در شکل گیری تظاهرات علیه رژیم شاه در دزفول بود و پیش از پیروزی انقلاب در بیشتر تظاهرات و راهپیمایی های علیه رژیم نقش اساسی و فعال داشت و از عوامل اصلی توزیع پیام ها و اطلاعیه های امام بین تظاهر کنندگان(پس از دریافت و تکثیر) و نیز مواردی همچون شعاردهی و . . . بود .
برادر شهید
جسور و شجاع
به راستی سرباز رشید انقلاب بود. درمسیرهای تظاهرات ودرمیان مردم سلحشور و انقلابی دزفول در پشت میکرفن با صدای رسایش و با صدایی برخاسته از روح ایمانش شعار می داد و هنوز طنین فریادهای«آمریکا! اسرائیل! دشمن خونخوار ما . . .» که کریم با مشت های گره کرده و خشمی انقلابی طنین انداز می کرد، در گوش رفقایش و البته در گوش تاریخ ماندگار است. بلندای میدان امام خمینی دزفول آن روز را به خوبی در خاطر دارد که کریم با به آتش کشیدن پرچم آمریکا و اسرائیل، حرارت انقلابی خویش را به همه نشان می داد و ذره ای از گرفتاری به دست سفاکان ساواک و شکنجه و مرگ نمی ترسید. کریم همیشه در میدان مبارزات پیشگام بود .
منبع: زندگینامه شهید
دستگیری
طعم زندان و شکنجه را چشیده بود. در زمستان سال قبل از شهادتش بود که طی آشوبی که در هنرستان به پا کرده بود دستگیر شد. زمانی که ساواک برای دستگیری او به در خانه اش آمدند، او خودش درب را به روی آنها گشود و وقتی جریان را فهمید، در آرامش کامل آمد داخل خانه و موهایش را شانه کرد و لباس های مرتب پوشید و راسخ و استوار رفت و سوار ماشین ساواکی ها شد. انگار نه انگار که دارد به میهمانی شکنجه و مرگ می رود.
شکنجه
پس از دستگیری، کریم را ساعت ها شکنجه کردند ، به زندان انداختند و ساعت های متمادی او را به اصطلاح نصیحت کردند اما هرگز نتوانستند در ایمان و عزمش خللی وارد آورند و او همچنان رابطه اش را با دوستانش انکار می کرد. .ساواکی ها که تلاش خود را بی اثر دیدند برای او پرونده ای ساختگی جعل کردند و سپس رهایش کردند .
برای استاد
کریم به هر کس و هر جا می رسید ، جریان می آفرید و حرارت ایجاد می کرد. در مجلس باشکوهی که برای چهلمین روز شهادت معلم کبیرش استاد مطهری برگزار شده بود همچون شمشیری از غلاف درآمده می چرخید و با سخنانی آتشین و نشأت گرفته از اعتقادات الهی و انقلابی اش، مجلس را رونق بخشید .
پس از پیروزی انقلاب که گرمی ، شور ونشاط برخی ها قدری فروکش کرده بود، او همچنان پر هیجان و خروشان بود
مسجد
کریم مسجد را به عنوان کانونی برای فعالیت های سیاسی و آشنایی جوانان و نوجوانان با جنایات رژیم در کنار فعالیت های مذهبی و قرآنی تبدیل کرده بود.
او پیش از پیروزی انقلاب در دعوت از برخی سخنرانان و تشکیل مجالس سخنرانی همچون آقایان آل اسحق، کیاوش و رضوانی و . . . نقش داشت و در گرامیداشت ایام الله خاص تأکید فراوان داشت.
راوی: برادر شهید
مسافر قم
خرداد ماه ۵۶ بود که در سالگرد قیام ۱۵ خرداد قصد شرکت در سالگرد این قیام در قم را داشت و با مخالفت خانواده روبرو شده بود. به بهانه رفتن به شوش دانیال، عازم قم شد و در راهپیمایی و مراسم این قیام در قم شرکت داشت.
راوی: برادر شهید
در دام ساواک
به دلیل فعالیت های خود علیه رژیم دو بار در ایام مبارزه علیه رژیم شاه توسط ساواک دستگیر شد که بار اول پس از ۲۴ ساعت با وساطت برخی از افراد آزاد شد. کریم که در این مدت شکنجه زیادی را تحمل کرده بود پس از آزادی از زندان ساواک که تصویر هولناکی از آن در ذهن افراد وجود داشت گفته بود:
«خدا را شکر که به زندان رفتم و از نزدیک مشاهده کردم که این قدرت پوشالی است و توان مقاومت در برابر شکنجه های آنان را دارم.»
بار دوم هنگام تشییع پیکر یکی از شهدای انقلاب هنگامی که مشایعت کنندگان از جلوی اداره ساواک عبور می کنند، درگیری ایجاد می شود و عبد الکریم که در حین آن درگیری، قصد به آتش کشیدن ماشین رئیس ساواک را داشته، دستگیر می شود و این بار نیز پس از یک هفته از زندان ساواک آزاد می شود.
برادر شهید
ورق برگشت
در بهمن ۱۳۵۷ همزمان با به ثمر رسیدن مبارزات مردم علیه رژیم شاه با تعدادی از دوستان خود و دیگر مردم، محل شهربانی دزفول را به تصرف در آورده و از نکات جالب توجه در این باره به دست آوردن پرونده های انقلابیون دزفول از جمله پرونده خود وی بود که آن را به منزل آورده بود.
برادر شهید
روایت پرچم
وی پیش از پیروزی کامل انقلاب در دزفول، به همراه یکی از دوستان خود قصد سرنگون کردن مجسمه منحوس شاه در میدان معروف به مجسمه در مرکز دزفول کرده بود و این در حالی بود که شهر دزفول هنوز به تصرف کامل انقلابیون درنیامده بود. وی پس از سرنگونی مجسمه در همانجا برای نخستین بار پرچم آمریکا و اسرائیل را بر فراز میدان امام دزفول به آتش کشید.
برادر شهید
پایان قسمت اول
ادامه دارد