رضای کردستان
روایت هایی کوتاه از شهید محمدرضا زیره زاده
کمک خرج
رضا سال ۱۳۳۸ به دنیا آمد. مثل خیلی از نوجوانان آن دوره و زمانه که خانواده هایشان اوضاع مالی مناسبی نداشتند ، او هم کنار درس خواندنش ، کار می کرد تا بتواند کمک خرجی باشد برای خانواده شان. حتی دبیرستان را هم رفت شبانه ، تا بتواند روزهایش را به عرق ریختن برای رزق حلال بگذراند.
یک مبارز واقعی
هر چه بیشتر قد می کشید، سوالات و مجهولاتش هم قد می کشید و او با مطالعه و مسجد و جلسه قرآن، حجم ندانسته هایش را کم و کمتر می کرد و بیشتر شیفته می شد به اسلام و انقلابی که امام خمینی(ره) اولین مرد میدان مبارزاتش شده بود.
مسجد شد پل ارتباطش با جوانان مبارز انقلابی و او هم کم کم تبدیل شد به یکی از جوانانی که وسط میدان مبارزه بود. چه در تظاهرات ها و مبارزات میدانی و چه در تکثیر و پخش اعلامیه های امام و چه در میدان روشنگری و افشای ماهیت رژیم پهلوی برای مردم.
سبزپوش
در همان بدو تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، او مشتاقانه و عاشقانه لباس پاسداری به تن کرد و جزو نخستین کسانی بود که به عضویت سپاه پاسداران درآمد.
هوش و ذکاوت و ریزبینی و نکته سنجی اش را همه می دانستند و تصمیم گیری هایش در مواقع حساس بی عیب و نقص بود. همین شد که فرماندهان وقت او را برای سرپرستی یکی از گروه هایی انتخاب کردند که برای گشت در نوارهای مرزی مأموریت داشت. او به ظاهر لاغراندام و استخوانی، اما توانایی جسمانی و قدرت بدنی اش مثال زدنی بود. شجاع بود و جسور و نترس و وقتی همه ی ویژگی هایش را کنار هم می گذاشتی ، تبدیل می شد به یک نیروی زبده و مؤثر . همان چیزی که سپاه به آن در آن مقطع زمانی بسیار احتیاج داشت.
یک نیروی بی نظیر
انضباط و پشتکارش در مأموریت ها زبانزد بود. تبدیل شده بود هم به یک نیروی اطلاعاتی و هم یک نیروی عملیاتی. در گشت های نوار مرزی ، ریزبین و دقیق کار می کرد و کوچکترین حرکات مشکوک را رصد کرده و در صورت نیاز به مقابله می پرداخت و شده بود سدی در برابر هر گونه تحرکات ضدانقلاب و قاچاقچیان و هر آنکس که ریگ به کفش داشت برای ضربه زدن به انقلاب نو پای ایران اسلامی.
همین تجربه ها بود که باعث شد او در ماموریت های مختلف حیاتی نقش موثری داشته باشد. مأموریت هایی مثل فروپاشی و دستگیری تیم های خرابکاری که هدفشان انفجار تاسیسات نفتی و نیز خطوط لوله های نفت و همچنین خربکاری در مسیر قطارها در مناطق شوش و سبزآب را داشتند.
ماکو
رضا جزو اولین نفرات گروه اعزامی نیروهای دزفول به غرب کشور انتخاب شد تا از تجربیات و توانایی هایش در ماموریت به آذربایجان غربی و در شهر مرزی ماکو استفاده شود. او در ماکو فعالیت های متعدد اطلاعاتی و عملیاتی داشت و در دستگیری و خلع سلاح بسیاری از عوامل ضد انقلاب نقش موثر داشت. همچنین در مأموریت های سپاه دزفول در ارومیه و مهاباد هم حضور داشته و نقش آفرین بود.
آخرین مأموریت
آخرین مأموریت رضا، مأموریت کردستان بود. یکی از رفقایش می گوید: «جنگیدن رضا خاص بود. مصداق أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ ، دندان از خشمی مقدس به هم می سایید و شیردلانه و جسور می جنگید. انگار ترس در وجودش راه نداشت. گاهی آنچنان به دلِ خطر می زد که ملامتش می کردیم بخاطر آن هم ریسک و جسارت! می گفتیم: قدری هم مراقب خودت باش! اما رضا انگار هدفی جز جهاد و نبرد در صف سربازان اسلام نداشت و گاه فریادهایش و رگبار گلوله هایش، وحشتی سترگ می انداخت به دل ضد انقلاب. جنگیدن رضا و چهره ی خشمناک و قاطع او را شاهدان زیادی به یاد دارند»
و سرانجام پرواز
در خصوص شهادت رضا، یکی از رفقایش چنین روایت می کند:
« در مهاباد کردستان، نیروهای ضدانقلاب از خانههای اطراف به سمت ما شلیک میکردند. رضا برخاست تا اوضاع اطراف را رصد کند که برخاستن همان و اصابت گلوله به پیشانی اش همان و رضا شد نخستین شهید سپاه دزفول در مأموریت کردستان.
به دستور سردار رئوفی پیکر رضا را به معراج شهدا بردم تا به ارومیه و از آنجا به دزفول منتقل شود. شهید باکری پیگیری های لازم را برای انتقال پیکر او انجام داد و از آنجایی که امکانات نداشتیم، پیکرش را با وانت به خرم آباد و از آنجا با آمبولانس به سردخانه بیمارستان انتقال دادیم.
شهید محمدرضا زیره زاده، متولد ۱۳۳۸ در مورخ ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ ، هنگام در گیری با عناصر ضد انقلاب در مهاباد کردستان به شهادت رسید و مزار مطهرش در قطعه ۱ گلزار شهدای بهشت علی دزفول زیارتگاه عاشقان است.