مجموعه نامه های شهید سید رضا پور موسوی به رفقایش ( نامه اول )
حقایق را چگونه می توان دید
بالانویس:
« کلام طیب » مجموعه نامه هایی است کهشهید سیدرضا پورموسوی برای رفقایش به صورت خصوصی نوشته و توصیه های خاص و ویژه ای برای آنان به یادگار گذاشته است. متن این نامه ها ان شالله به صورت سریالی در کانال و سایت الف دزفول منتشر خواهد شد.
حقایق را چگونه می توان دید
قسمت اول از مجموعه (کلام طیب )
نامه های شهید سید رضا پور موسوی به رفقایش
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين وصلى الله على محمد وآله الطاهرين
پس از حمد و سپاس خداوند عزّوجل و درود بی کران و بی پایان بر محمد مصطفی (ص) و آل او و آن درودی که تا حالا بجز خداوند متعال بر آن نفرستاده است.
مسئله چرا ؟ …. مهمترین مسئله ای که وجود دارد این است که چرا انسان آنطور که باید در برابر خداوند متعال سرتسلیم فرود نمی آورد؟ و بیائیم ببینیم که چه عاملی باعث شده است که انسان این حالت را داشته باشد؟
اصل مطلب این است که انسان به آن مرحله یقین نرسیده است که صد درصد خدایی هست و صد در صد قیامتی.
اگر انسان یقین و ایمان داشت، همانند علی (ع) خود را گم کرده و چنان ز خود بیخود می شد که سر ز پا نمی شناخت و آنچه در نظرش بود خدا بود و هر عملی که انجام می داد، در همه احوال او را بر اعمال خود ناظر می دانست. انسان می فهمد ولی اصل، یقین داشتن و ایمان آوردن است و عاملش این است که شاعر می گوید:
گوش را بگرفت گفت این با طل است.
چشم حق است و یقینش حاصل است
پس ما همه چیز را بوسیله گوش می فهمیم ولی آنچه مهم است این است که ما بصیرت پیدا نکرده ایم. آن چشم واقعی را که بصیرت است نداریم. آن آیه ای که می فرماید« سَيَذَّكَّرُ مَن يَخشی »، کسانی که از خدا می ترسند، می فهمند.
گفتیم، چون ایمان نداریم، از خدا نمی ترسیم و اصل واقعیت را درک نمی کنیم و همیشه غافل از خدائیم و غرق در دنیا. چونکه دنیاست که جلو چشم اصلی و گوش شنوایی را که حقایق را بشنود، می گیرد.
دنیاست که با آن رنگ آمیزی اش جلوه ای ظاهری درست کرده است و ما را مغلوب و معشوق ساخته و ما را شیفته و باخته خود کرده و چنان دل و قلب ما را ربوده و سیاه کرده که نمی دانیم برای چه آفریده شده ایم؟
نمی دانیم آن کسی که ما را خلق کرده است، روزی می رسد که بسوی او باز می گردیم و نمی دانیم که چه چیز منتظر ماست؟ و نمی دانیم که روزی می رسد که باید برویم و یکی می آید جان را از این جسم خاکی خارج می کند و نمی دانیم که چه سرنوشتی در انتظارماست؟ و نمی دانیم چگونه می رویم ؟ خدائی یا شیطانی؟ مسلمان یا کافر ؟ مشرک یا منافق ؟ پس به چه صورت؟ و نمی دانیم که آیا قیامتی هست یا نه؟ سؤال وجوابی هست یا نه ؟ عذاب و شکنجه و كیفری هست یا نه ؟
تمام اینهاست که انسان را به اسفل السافلین می کشاند. آن جمله ای که حضرت امیر (ع) می فرماید:« به مُرداری (دنیا ) روی آوردند که به خوردن آن رسوا گشتند ، بر دوستی آن اتفاق نمودند و هر که به چیزی عاشق شود، چشمش را کور ساخته و دلش را بیمار گرداند، ( به طوریکه عیب آنرا ننگریستــــــه، زشتی اش را نیکو بیند) پس او به چشمی که( مفاسد آن را ) نمی بیند می نگرد و با گوشی که حقایق را نمی شنود، می شنود. خواهش های بیهوده عقل او را دریده و دنیا دلش را میرانده و شیفته خود نموده است .»
ما این هستیم که علی (ع) فرموده. خواهش های دنیا و عشق به دنیا ما را شیفته خود ساخته و ازیاد آن خالق و آن قادر و عالم، عليم وبصير، سميع وكريم وحكیم غافل کرده است و ما را از آن واقعیت خود دور ساخته و ما را وابسته و زنجیر به گردن خویش نموده است.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته .
سیدرضا پورموسوی
۱۷/۸/۱۳۶۲