خاطره شهدا
موضوعات داغ

شهردار شوخ طبع

روایت هایی از شهید عبدالمجید انجام

 

شهردار شوخ طبع

روایت هایی از شهید عبدالمجید انجام

مناجات در سکوت

بين تمام رفقایمان شجاعت مجيد معروف بود. بارها او را در تاريكي هاي قبرستان بهشت علي در نيمه شب ديده بودند و هر كجا تاريكي و سكوت بود، او نيز دوست داشت با استفاده از سكوت و تاريكي با خداي خودش راز و نياز كند، با شهيدان درد و دل كند و نيز معمولاً پست هاي دير وقت نگهباني را او قبول مي كرد و گاهي هم كه بعضي از بچه ها به دليل عدم توانايي يا عذري نمي توانستند سر پست خود حاضر شوند اين مجيد بود كه مشتاقانه به جاي او نگهباني و كشيك مي داد.

محمد نصرتي

 

شوخ طبع و شجاع

در نهایت شوخ طبعی اش، بسیار شجاع و نترس و جسور بود. زماني كه عراق دزفول را زير توپ و موشك باران خود قرار داده بود، بچه های مسجد امام حسین(ع)  پناه می بردند توی شوادون ها و جان پناه ها!

یک بار وقتی رفتیم توی شوادون ، دیدیم از مجید خبری نیست که نیست! دنبالش گشتیم. روی پشت بام مسجد لم داده بود و داشت چایی می خورد. اعتراض که کردیم در نهایت خونسردی گفت: «من ترسی از این موشک ها و توپ ها ندارم! »

 

یک تکه نان

بارها اتفاق مي افتاد كه نيمه شب به سبب گرسنگي از خانه تكه ناني به اضافه تكه اي پنير و يا ليمو ترش، گاهي هم يك عدد تخم مرغ را با خودش به مسجد مي آورد و همه بچه ها را به خوردن غذا دعوت مي كرد و گاهي اوقات بود كه يكي دو لقمه بيشتر براي خودش باقي نمي ماند و تنها چيزي كه براي مجيد اهميت داشت صفا صميميت بين بچه ها بود.

محمد نصرتي

 

گشتِ دوچرخه

معمولاً مجيد با دوچرخه معروفش شهر را دور مي زد و بارها كميته او را ديده بود، به طوري كه او را به عنوان گشت دوچرخه اي مسجد امام حسين (ع) مي شناختند و به سبب علاقه اي كه شهيد به سپاه داشت آرم مخصوص آن را روي پيراهنش با چسب چسبانده بود كه تا مدتها جاي آن روي پيراهنش مشخص بود.

محمد نصرتي

 

متین و مودب

وقتي با جمعي از بچه ها روي بعضي از مسايل بحث و تبادل نظر می کردند، او با كمال ادب و متانت با ديگران گفتگو مي كرد و با نهايت خونسردي و آرامش استدلال هایش را می گفت. بچه ها از مباحثه و گفتگو با مجید لذت می بردند.

محمد نصرتي

 

کنسرو

در عمليات بدر من و مجید در يك گردان بوديم. شب اول يا دوم عمليات بود كه دشمن مواضع ما را به شدت مي كوبيد به طوری که همه توی سنگرهایمان زمینگیر شده بودیم.  

این این بین مجید را دیدم که با كمال خونسردي از كنار سنگر ما رد شد و يك عدد كنسرو هم دستش بود. با تعجب پرسیدم: «مجید! توی این قیامت چرا نمی ری تو سنگر؟ نمی بینی چطوری داره خط رو می کوبه ؟»

مجيد گفت : «بی خیال! دارم دنبال دربازکن می گردم در کنسرو رو باز کنم!»

نمی دانستم جسارت و شجاعتش را ستایش کنم یا به این ماجرای طنزگونه اش در اوج عملیات لبخند بزنم!        

عبدالرضا رجب كمري

قوطی خالی

در بین بچه ها همیشه تعدادي بودند كه هنگام عمليات باعث دلگرمي و قوت قلب سايرين مي شدند. آنان که گاهی در اوج درگيري و آتش دشمن با شوخي ها و بذله گویی هایشان به دیگران روحیه  می دادند و خستگي ها و زخم ها و دردها و گاه سنگيني آتش دشمن را از ياد آنان مي بردند. مجید از جنس همین آدم ها بود.

عمليات پيچ انگيزه که جهت ضربه زدن به دشمن و سپس برگشت به مواضع خودی طراحي شده بود. اتفاق تلخی که در این عملیات رخ داد، جا ماندن پیکر تعداد نسبتا زیادی از بچه ها در منطقه بود. بچه ها بعد از برگشتن به مواضع خودی ، بسیار ناراحت و اندوهگین رفقایشان بودند که حالا هم شهید شده و هم نتوانسته بودند پیکرهایشان را به عقب بیاورند.

در این وانفسا مجید را دیدم که يك قوطي خالي كنسرو پيدا کرده و درونش آب ریخته بود.

پرسیدم: «این دیگه چیه مجید؟!»

گفت: «مَخُم چویی دم کنُم . . . ( میخوام چای دم کنم!)»

همیشه با کوچکترین کارها سعی می کرد حال بچه ها را عوض کند.

احمد نور الديني  

 

شهردار

بچه ها به او مي گفتند شهردار . چون هر چه مي خواستند از غذا تا پوشاك، او حلال مشكلات بود و فريادرس بچه ها. هيچ وقت هم از شوخي هاي با مزه اي كه برخي از ما با او مي كرديم ناراحت نمي شد و فقط لبخند مي زد.

شب عمليات كربلاي ۵ در زير فانوس نشسته بود و داشت چيزي مي نوشت ، از او پرسيدم چه مي نويسي؟ گفت: چيزي نيست، به اصطلاح دارم وصيت نامه مي نويسم. بعد آن را به من داد تا بخوانم. نوشته بود: خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار، از عمر ما بكاه و بر عمر او بيفزا.

 

آخرین پیام

او یک هفته قبل از شهادت در وصیتنامه اش نوشت :

« دنيا گذر گاهي است كه جاي درنگ نيست همه بايد برويم و رجعت كنيم ، پس چه خوش است عاشقانه زيستن و عاشقانه مردن ، چه خوش است با بدني خونين بسوي معبود شتافتن، كه شهادت جز نصيب بندگان خالص خدا نمي شود. بياييد واقعاً قدمي به سوي خدا برداشته و خالصانه بخاطر خدا كار كنيد. »

 

 

شهید عبدالمجید انجام  متولد ۱۳۴۷ در مورخ  ۱ اسفندماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ و در منطقه شلمچه به شهادت رسید. مزار مطهر این شهید والامقام در گلزار شهدای  بهشت علی شهرستان دزفول زیارتگاه عاشقان است.

 

با تشکر از واحد امورشهدا مسجد صاحب الزمان(عج) جنوبی

یک دیدگاه

  1. اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
    این صلوات هدیه به روح شهید عزیز عبدالمجید
    ان شالله شفاعتشون شامل حال ما هم بشه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا