خاطره شهدا
موضوعات داغ

باید بمانیم تا شهید آینده شویم ( قسمت سوم)

دستنوشته هایی تکان دهنده و سراسر معرفت از شهید محمد افخم

بالانویس۱:

خیلی وقت است می خواهم از محمد افخم روایت کنم. حالا چرا این روایت کشید تا روز عید غدیر من رمز و رازش را نمی دانم. شاید روزی محمد خودش این راز را افشا کرد.

بالانویس۲:

محمد یک جورهایی سرسلسله است برای یک جمع از رفقا که یکی یکی به شهادت می رسند و اتفاقا در یک ردیف و در همسایگی هم دفن می شوند. «مجید صدفساز»، «محمود دانشیار» ، «مهدی عیدی مراد» و البته شهدای دیگری مثل «محمدعلی زمانی نیا»

بالانویس۳:

این نکته را هم  از من به یادگار داشته باشید که شهدای «مسجد صاحب الزمان جنوبی» شهدای خاص و ویژه ای هستند. کریم راجی، محمد افخم، مجید صدفساز، محمدعلی زمانی ، عبدالامیر آبزاده ، مسعود شاه حیدر و . . . .

همه به نوعی اهل خودسازی و تهذیب و تزکیه بوده و دستی در عرفان داشته اند و هر یک در حد و اندازه خود پرده هایی را کنار زده اند.  من این را نمی بینم مگر از برکت جلسات قرائت قرآن آن مسجد و حضور موثر استاد ارجمند دکتر محمدرضا سنگری. همان «مش رضا» یا «آرضا»یی که در دلنوشته ها و دستنوشته های این شهدا رد و نشانه ای از او هست.

بالانویس۴:

در سه قسمت از شهید محمد افخم روایت خواهیم کرد.  حتماً تمام سه قسمت را ببینید. با دیدن دستنوشته های محمد یقیناً شگفت زده خواهید شد.

 

باید بمانیم تا شهید آینده شویم

دستنوشته هایی تکان دهنده و سراسر معرفت از شهید محمد افخم

(قسمت سوم )

دستنوشته ی اول

بسم الله الرحمن الرحیم

خداوند در قرآن می فرماید که: تذکر دهید به دیگران هر چند که تذکرات شما بی فایده باشد و همیشه تکرار کنید. در مکتب اسلام برای همه مسئولیت و تکلیف معین شده است و خداوند بر دوش انسان در قبال انسان بودن او مسئولیت هایی نهاده است وخداوند از هر انسان چیزی به جز وسعت و اندازه خویش از او تعهد و مسئولیت نمی خواهد.

پس من انسان که هم فکر و هم نیروی بدنی دارم و در عصری که همه نوع وسایل آگاهی وجود دارد چرا استفاده نکنیم. چرا بگذاریم وقت از دستمان برود. این قرآن بهترین کتابی که در عصر امروزه می توان برای رسیدن به درجات عالی انسانی به آن رسید و الان که جنگ شده قرآن یکی از تعهدهای ما نسبت به خداوند تعالی این است که از دین و شرف و ناموس و میهنمان دفاع کنیم و این امر بر همه مسلمین نهاده شده است و در قرآن برای کسانی که مجاهدت می کنند در راه خدا اجر و مقام عظیم قائل شده است (کسانی که در راه خدا جهاد می کنند و مال و جان خود می گذرند برای آنانکه درجه عظیماست………سوره توبه  ۲۰)

گوش کن ای برادر و تو ای خواهر هیچ وقت نمی توانی به خدا بپیوندی مگر اینکه خود را از هواهای نفسانی برهانی خواهرم، برادرم، به مادرم بگویید که شهید کیست و چه مقامی دارد و هرگز مگذارید مادرم بلند گریه کند ـ دوست ندارم احدی به خاطر من ناسزا بگوید.

هرگز دوست ندارم کسی را متهم کنی که او یا کسی مرا به جبهه فرستاده بلکه من به انتخاب و اختیار خود به جبهه رفته ام این راه را انتخاب کردم چون دیدم که تنها راهی است که می تواند مرا به سعادت برساند. راهی است که الله ما را به آن راه توصیه کرده است. مرگ راهی است که همه باید بروند و چه بهتر که این مرگ در راه خدا باشد. از خدا استقامت و پایداری پدر و مادر و اقوام را می خواهم.  

                             به امید هدایت به راه الله  

شکر کنید خدای خود را بسبب نعمتهای داده شده.  

 

 

دستنوشته ی دوم

        «بسمه تعالی»           

الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا (قرآن کریم)

اوست خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازمایدتان که در صحنه پیکار حق و باطل کدامیک از شما نیکوتر است .

و خدایا تو خود بنگر که کدامیک از ما نیکوتر است ببین که فرزندان ابراهیم چگونه اسماعیل وار به قربانگاه آزمایش می شتابند و پیروزمندانه جان می گذارند. می سوزند تا با کفر نسازند، می روند تا ایمان نرود، می روند تا چراغ توحید نمیرد.

خدایا سرودشان را شنیدی؟ انا لله و انا الیه راجعون

فریادشان را شنیدی؟ نصر من الله

آوایشان را شنیدی؟ لا اله الا الله

شعر هایشان را شنیدی؟ فبای آلا ربکما تکذبان

نامشان موحد، کتابشان قرآن، پیامشان ایمان، جرمشان قیام، راهشان اسلام، امامشان«امام»، کلامشان وحدت، درسشان جهاد، سلاحشان تقوی، مقصدشان شهادت.

مهاجران رفتند و بی انصار شدیم دلاوران قبیله نور در نبرد با ظلمت به دشت روشنایی هجرت نمودند. رفتند تا قله فلاح را فتح نمایند. رفتند تا قله توحید را بگشایند رفتند تا چونان ستاره ای به آسمان تیره بدرخشند.

یارانمان، یارانمان، بازوان پرتوان انقلاب، سربازان پر خروش امام، پاسداران رهایی، جانبازان مکتب، حاظان قرآن، یارانمان رفتند…

خدایا: به ابرها بگو بگریند، به کوه ها بگو بشکافند، به دریاها بگو بخروشند، به طوفان ها بگو بشتابند، به رودها بگو بنالند، چشم ها را بگو بجوشند، به آسمان ها بگو ببارد، به زمین بگو بگرید، به خورشید بگو نتابد، به ستارگان بگو ننمانند، به همه بگو اشک بریزند، آری اشک بریزند. ای جنگل، ای دریا، ای سرود ها، ای قلم ها، ای رودها، ای چشمه ها، ای دشت ها، ای بیشه ها، از چشم خود رود محن جاری کنید. سیلاب ها جاری کنید، خونابها جاری کنید.

خدایا: به درخت ها بگو که برگ هایشان را فرو ریزند. به عقاب ها بگو که به سوگ یارانمان نشینند. به پرندگان بگو پرهایشان را به خون شهیدان رنگین کنند. به کبوتران بگو پیام خونین را به خطه ستمکشان برسانند. خدایا: باز هم به فرشتگانت بگو « انی اعلم ما لا تعلمون»

فلسفه آفرینش انسان را در کربلای خوزستان نشانشان ده خدایا: باز هم به فرشتگانت بگو که خلیفه ات را در زمین ببیند. آری « تقوی و عشق را و ایمان را ‹ ایثار و جهد و تلاش و خون جوانان را یک جا نشانشان ده. »

خدایا: به محمد بگو که پیروانش حماسه آفریدند. به علی بگو که شیعیانش قیامت بپا کرده اند. به حسین بگو که خونش همچنان در رگها می جوشد، بگو که از آن خون ها در دشت کربلا زمین ریخت، سرودها روئید، ظالمان سرودها را بریدند، اما باز هم سرودها روئید.

بگو که آن خون ها از« خرداد خون داد» «تا شهریور شهید» بر ژاله شد. بگو که دست های عباس بر پیکرمان آویخته است.

بگو که آن خون ها به جانمان ریخته است و بگو که قاتلان همچنان خونمان را می ریزند اما…باز هم لاله می روید .

خدایا: چرا خونمان را می ریزند؟ جرممان چیست؟ جز«حبّ» تو؟ از هابیل تاکنون همواره شهیدمان ساخته اند. قرن هاست که زنجیر بر پایمان ، زندان ها و ایمان و شکنجه همراهمان است پایمان را شکستند تا نرویم . زبانمان را بریدند تا نگوئیم…خونمان را ریختند تا نباشیم. اینان چرا از « انسان» میهراسند؟

خدایا: تو می دانی که چرا زجر است ماندن بدون آنها پنداری که تنمان سرد شده است چشممان در سوگشان «پر» اشک، جایشان در نبودشان « خالی» است.

هنوز صدایشان در گوشمان طنین افکن است. چه نیکو آیه وحدت و «دعای همت » می خواندند. چه زیبا سوره«شهادت» را تفسیر کردند چه خوب سرود «ایمان» را زمزمه کردند چه خوش در آسمان شب «درخشیدند» و چه زود از کنارمان رفتند « اللهم عظم بلائی» خدایا چه رنج بزرگی. ابوذر بودند و یک کلام «اصحاب» امام بودند. به خون خود فلق را بیاراستند و به نور مطلق پیوستند.

شهادت پایان دادن به حیات طبیعی خود برای رسیدن به هدفی بینهایت بزرگ و رهائی جامعه و افراد بشر از بند اسارت و بندگی.

شهیدان ـ طلوع فجر را بر قله گیتی نمایان ساختند. اگرچه خود در این راه سوختند.

خدایا تو می دانی که چه می کشیم. پنداری که چون شمع ذوب می شویم، ما از مردن نمی هراسیم اما می ترسیم بعد از ما «ایمان» را سر ببرند، و اگر نسوزیم هم که روشنائی می رود و جای خود را دوباره به شب می سپارد چه باید کرد؟

از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند. هم باید امروز شهید شویم تا «فردا» بماند و هم باید بمانیم تا فردا «شهید» نشود.عجب دردی. کاش می شد. امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دو باره شهید شویم آری یاران همه سوی مرگ رفتند در حالی که نگران «فردا» بودند.

 خدایا: نکند وارثان خون این شهیدان در راهشان گام نزنند؟ نکند شیطان های کوچک با خون اینها «خان» شوند! نکند «جانمایه» ها برای «بی مایه های» «دون» مقام شود. نکند زمین «خونرنگ به تسخیر هواداران نیرنگ درآید. نکند شهادت اینها پایگاه دنائت آنها شود؟ نکند میوه درخت فداکاری اینها را صاحبان ریاکاری بچینند؟ نکند ثمره جنگ یارانمان به چنگ فرنگی مسلکان افتد؟ نکند نکند که. . . ؟ نه خدایا هرگز؟

خدایا ماندن دشوار شده است. در غربت زمین بی یار و یاور «حضور داشتن» خود « غیبت» است. انگار که پشتمان شکسته، زنجیر درد، دست هایمان را بسته، غم در سینه ما نشسته است. ما از نبودن آنها رنج نمی بریم. بلی از بودن خویش در «رنجیم» ما می دانیم که آنها «هستند» و ما «زنده مرده ایم » پاسداران حریم انسانیت. مجاهدان نبرد عزت، رزمندگان راه شرف، موحدان ایمان، منادیان رستگاری، مظلومان همیشه تاریخ. وه که چه نیکو جانشینانی برگزیده ای.

خدایا: یارانمان مردانه به قلب سیاهی یورش بردند تا رویش دوباره انسان را در کویر کفر به تماشا نشینند. اما پیکر پاکشان را به تیغ تباهی دریدند.

کربلای هویزه

 

دستنوشته ی سوم

 

دستنوشته شهید محمد افخم

خدایا عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار

خدایا مرا همواره آگاه و هوشیار دار، تا پیش از شناختن درست و کامل کسی، یا فکری- مثبت یا منفی- قضاوت نکنم.

خدایا جهل آمیخته با خودخواهی و حسد مرا رایگان ابزار قتاله دشمن برای حمله به دوست نسازد.

خدایا مرا به خاطر حسد، کینه و غرض عمله آماتور ظلمه مگردان.

خدایا خودخواهی  را چندان در بکش یا چندان بر کش تا خودخواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم.

خدایا بمن «تقوای ستیز» بیاموز تا در انبوه مسئولیت نلغزم و از تقوی پرهیزی مصونم بدار تا در خلوت عزلت، نپوشم.

خدایا به هر که دوست می داری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است .

به هر که دوست تر می داری، بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.

خدایا: به من توفیق تلاش درشکست، صبر در نومیدی ، جهاد بی سلاح ، کار بر پاداش، فداکاری در سکوت، دین بر دنیا ، مذهب بر عوام، خوبی بر نمود،گستاخی بر خامی، مناعت بر غرور، عشق بر هوس، تنهایی در انبوه جمعیت، و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند روزی کن.

خدایا رحمتی کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد، قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم نافکنم، تا از آنها نباشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار می کنند.

خداوندا به علمای ما مسئولیت، به عوام ما علم، و مؤمنان ما روشنایی و به روشن فکران ما ایمان، و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب، و به زنان ما شعور، و به مردان ما شرف و به پیران ما آگاهی، به جوانان ما اصالت، و به اساتید ما عقیده، و به دانشجویان ما …نیز عقیده و به خفتگان ما بیداری، و به بیداران ما اراده و به مبلغان ما حقیقت و به دین داران ما دین، و به نویسندگان ما تعهد، و به هنرمندان ما درد و به شاعران ما شعور، و به محققان ما هدف، و به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو، و به محافظه کاران ما گستاخی، و به نشستگان ما قیام، و راکدان ما تکان و به مردگان ما حیات ، و به کوران ما نگاه، و به خاموشان ما وحدت، و به حسودان ما شفا، و به خودبینان ما انصاف، و به فحاشان ما ادب، و به مجاهدان ما صبر، و به مردم ما خود آگاهی و به همه ملت ما، همت تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت ببخش!

بیدرویه

سه شنبه صبح ساعت ۷:۰۰

تاریخ ۱۲/۱۲/ ۵۹

شهید محمد افخم ، متولد ۱۳۴۴ در مورخ ۱۳ آذرماه ۱۳۶۰ در عملیات طریق القدس و در جبهه بستان به شهادت رسید و پیکر پاک و مطهرش در گلزار شهدای بهشت علی دزفول به خاک سپرده شد

باتشکر از واحد امورشهدا مسجد صاحب الزمان (عج) جنوبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا