یادهای ماندگار
موضوعات داغ

این سنت فراموش شده را احیا کنید

به بهانه ی سالروز شهادت دسته شهید ناحی ( دسته شهدا ) در عملیات بیت المقدس

بالانویس:«

سال ۱۳۹۴ هم چنین مطلبی در خصوص همین موضوع نوشته بودم.« اینجا ». اما امسال هم ، دلم برای این اتفاق هوای نوشتن کرد. شاید تکرار این تذکر ، نفعی داشته باشد و تذکری باشد برای خیلی ها تا یک سنت فراموش شده را احیا کنند.

 

این سنت فراموش شده را احیا کنید

به بهانه ی سالروز شهادت دسته شهید ناحی ( دسته شهدا ) در عملیات بیت المقدس

 

دیروز را اصلا به این نیت رفتم شهید آباد که این اتفاق زیبا را که برای چهل و یکمین بار قرار بود تکرار شود ، ثبت کنم.

سال ۹۴ نیز این اتفاق را ثبت کرده و از آن نوشته بودم.

روبروی قطعه ۱، باز هم شلوغ شده بود. از آن شلوغی هایی که حال آدم را خوب می کند، نه آن شلوغی های دلهره آور.

قالی های دست بافت پهن شده روی زمین. قاب عکس های آلومینیومی زرد نوستالوژی که عکس شهدا از بین آنها دارد لبخند می زند. سفره های پهن شده و قرآن و خرما و گل و گلاب و شیرینی های روی آن.

این تصویر همیشه مرا می برد به سال های کودکی ام.آن سال ها که هر عصر پنجشنبه گوشه گوشه ی شهید آباد پر بود از این تصاویر. دورتا دور قطعه ۲ ، یک تکه قالی و یک قاب و یک سفره و یک دیس خرما و کلوچه و پدر و برادرانی که به احترام سالگرد شهیدشان سرپا ایستاده بودند و استقبال می کردند از مردم.

چقدر این تصاویر در کنار مزارهایی که کعبه وار زنان چادری دور تا دور آن نشسته بودند و آن روقبری های گلدوزی شده ی روی مزارها زیبا بود.

و جعبه آیینه هایی که محتویاتش را هنگام سالگرد، خواهر ها و مادرها تازه و نو می کردند و تزئیناتش دلرباتر از قبل جلوه گری می کرد.

قطعه شهدا زنده می شد، جریان می یافت و جریان می آفرید.

و از سوی دیگر از بلندگوی گلزار مدام بخش هایی از وصایای این شهدای عزیز در فضا می پیچید و مصداق «فان الذکری تنفع المومنین» می شد.

اما پدر ها و مادرهای شهدا که رفتند،  برادرها کمتر روی آن سنت سالگرد گرفتن ماندند و خواهر ها هم روقبری و مهمان نوازی روی مزار برادر را از یاد بردند. روقبری ها به تاریخ پیوست و محتویات جعبه آینه ها خاک گرفته و دست نخورده باقی ماند و پرده های روی جعبه آیینه ها پوسیده شد.

و آن وصیت نامه خوانی هم به تاریخ پیوست

چقدر تلخ است این خلوتی عصرهای پنجشنبه و چقدر تلخ است وسعت یافتن قطعه صالحینی که روز به روز بیشتر دارد ستاره های زمینی شهر را ، این پدر و مادرهای بی تکرار و بی نظیر را از ما می گیرد.

اما همیشه هفته دوم اردیبهشت ، شوقی شورآفرین مرا در بر می گیرد. چون می دانم بچه های عباسعلی( عباسیه اعظم و مسجد مقومی ) این سنت را برای سالگرد شهدای دسته شهید ناحی ( دسته شهدا ) زنده نگه داشته اند.

هم آن قالی و قاب و قاعده را می شود دید و هم یک ردیف از قطعه ۲ که با حضور زنان چادربه خود پیچیده ، رونق گرفته است.

چقدر شور می آفریند این صحنه ها و چه طراوتی تکثیر می کند در گلزار.

کاش این سنت احیا شود. کاش این سنت زیبا را بچه های مساجد و هیات ها و حسینیه ها و خواهر ها و برادر های شهدا و خواهرزاده ها و برادرزاده ها دوباره زنده کنند.

احسنت به بچه های عباسعلی . آنان که بعد از گذشت چهل و یک سال ، هنوز این سنت را از یاد نبرده اند.

کاش این خلوتی نفس گیر قطعه شهدا  را شلوغی معرفت و ادراک آدم ها ، طراوت ببخشد.

یاد خواب یکی از دوستانم افتادم که عصر پنجشنبه ای به زیارت شهدای قطعه ۲ شهیدآباد رفته بود. می گفت شب در خواب یکی از شهدا را دیدم که با حسرتی غریب به من گفت:

«چرا فقط فاتحه خواندی و رفتی؟»

گفتم: «پس چه باید می کردم؟»

سری به حسرت تکان داد و گفت: «چرا از ما چیزی نخواستی؟ نمی دانی که خدا چه گنجینه هایی را برای بخشیدن به شما به ما داده است. اگر از من هدیه ای خواسته بودی، سفر کربلایی به تو هدیه می دادم.!»

فقط خدا می داند که چه کرامت هایی دارند این شهدا. ولی افسوس که مردم دست نیازشان را به هر سو می کشند الا این کعبه های کوچک غبار گرفته و سراغ از عالم و آدم می گیرند ، الا این مظلومان غریبی که در قیامت ، جایگاهشان عالم و آدم را به حسرت خواهد انداخت.

عصرهای پنجشنبه شهید آباد را از یاد نبریم که یوم الحسرت، یکی از بزرگترین حسرت هایمان خواهد بود.

 

تصاویری از احیای سنت بزرگداشت سالگرد شهدا در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا