خاطره شهدا
موضوعات داغ

نام این اعجوبه ی اطلاعاتی را شنیده اید ؟ ( قسمت دوم)

روایت هایی از شهید علی چنار

بالانویس۱:

«علی چنار» را بسیاری به عنوان مغز متفکر شناسایی در واحد اطلاعات و عملیات‌ها می‌شناسند شهیدی که با نداشتن سواد آنچنانی، مغز متفکر عملیات‌ها لقب گرفت.

میان افراد شاخص و نخبگان دفاع مقدس «شهید علی چنار» به عنوان یکی از شاخص‌ترین و موثرترین افراد در عملیات‌های رزمندگان مطرح است.

بالانویس۲:

علی با شروع جنگ تحمیلی و تشکیل ستاد بسیج عشایر دزفول به صف رزمندگان اسلام پیوست. او با عنایت به پیشینه حضورش در نوار مرزی برای مراوده با بستگانی که در آن منطقه داشت، توانست در مدتی کوتاه به اتفاق دایی خود مرحوم «دیعوم زبیدی» نسبت به شناسایی مواضع دشمن اقدام کند و با در اختیار گرفتن یک زاغه مهمات از ارتش در ضلع غربی رودخانه کرخه، پایه‌گذار حضور رزمندگان بسیج عشایر در جبهه‌های کرخه، کوت گاپون، تپه چشمه، تپه سبز، صالح مشطط و عنکوش شده و فرماندهی نیروهای عشایری نیز به وی سپرده شود.

بالانویس۳:

تا قبل از عملیات فتح المبین، همراه با «سردار شهید مجید اسماعیلی»، «عارف شهید احمد ذاکر مبارکی» و «فرمانده شهید حسین ضریحی» با هدایت و فرماندهی نیروهای عشایری توانستند همراه با نیروهای تیپ حضرت ولی‌عصر(عج) و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول مانع پیشروی نیروهای بعثی به سوی دزفول و اندیمشک شوند.

او با ارائه طرح‌ها و ابتکارات نظامی از جمله احداث تونل ارتباطی معروف به تونل فتح المبین به طول ۷۰۰ متر با همکاری مقنیان یزدی به ویژه «شهیدحاج‌غلامحسین‌یزدی» و نیروهای تیپ یک لشکر ۲۱ حمزه و تلاش فوق‌العاده نیروهای بسیج عشایر این تونل با احداث اطاق‌های بسیار در مسیر حفر آن برای ذخیره مهمات و اورژانس در عملیات فتح المبین بسیار مورد استفاده قرار گرفت.

بالانویس۴:

این نوشتار گفت‌وگوی خبرنگار تسنیم با همرزمان او فریدون طرفی، عبدالرضا احدی، حسن دزفولی و برادر شهید کریم چنار درباره آشنایی بیشتر با «شهیدعلی چنار» را مطالعه می‌کنید.

 

نام این اعجوبه ی اطلاعاتی را شنیده اید ؟

روایت هایی از شهید علی چنار

 ( قسمت دوم)

 

نخبه ای روستازاده

علی چنار در  سال ۱۳۳۷  در روستایی به نام شوهان علیا ( ده کیلومتری جنوب غرب دزفول) چشم به جهان گشود. این روستا تنها روستایی در منطقه غرب دزفول است که هم شهید، جانباز و هم آزاده در راه اسلام تقدیم کرده که خانواده علی چنار نیز از مردم غیور عرب زبان آن منطقه هستند.

پدرش«حاج حسونی» از عشیره سعد ، یکی از عشیره‌های بزرگ و غیرتمند عرب خوزستان است. در دورانی که بوق‌های تبلیغاتی عراق سعی بر همسو کردن عرب‌های خوزستان داشتند، هرگز فریب نخورد و به ایرانی بودنش افتخار می‌کرد و پا به پای دیگر اقوام به صفوف مبارزه با رژیم بعثی پیوست.

در دورانی که پدر، یاوری در نگهداری دام و کشت و زرع نداشت، علی از ادامه تحصیل چشم پوشید و با پدر همراه شد.

 

حرمت والدین

واجب ترین فریضه ی دین اسلام را بعد از نماز ، حرمت والدین می دانست و همیشه این واجب را در سبک زیستنش جاری می کرد. جاری محبت او همیشه خنکای وجود پدر و مادرم بود.

راوی : برادر شهید

 

آن خربزه های شیرین

در دوران نوجوانی، یک روز با علی برای کار در مزرعه راهی صحرا شدیم، در کنار زراعت، خربزه کاشته بودند. من با رفتار کودکانه یکی از خربز‌ها را از بوته جدا کردم. ناگهان علی با صدای بلند فریاد زد که حرام است و شاید صاحبش راضی نباشد. نگذاشت لب به خربزه بزنم. ان را گذاشت توی مزرعه و برگشتیم.

راوی : برادر شهید

 

آغاز یک راه

با آغاز جنگ تحمیلی در کمیته مسجد جامع بودم سپس به خواست مسئولین در دفتر واحد مردمی بسیج عشایر در حسینیه امام رضا (ع) حضور پیدا کردم.

فرماندهی بسیج عشایر دستور داد که با توجه به شرایط جغرافیایی و بومی، از چند نفر نیروهای زبده برای شناسایی منطقه استفاده و به منطقه اعزام شویم.

با توجه به عرب زبان بودن اهالی منطقه و براساس احترام خاصی که اعراب به شیخ دیعم زبیدی داشتند و هوش و زرنگی بیش از حد علی چنار، این دو را با خود همراه کردم.

راوی: عبدالرضا احدی

 

صیاد شیرازی

پس از شهادت شهیدان جهان آرا،کلاهدوز، تیمسارفلاحی و فکوری، تیمسارزهیرنژاد به فرماندهی ستاد نیروهای مسلح رسید. در این هنگام شهید صیادشیرازی به فرماندهی کل عملیات منطقه منصوب شد. وقتی صیادشیرازی نام منطقه را جویا شد، به ایشان گزارش دادند که این منطقه را  «باب انخشک» می‌گویند که به همراه سایر مناطقی مثل کوه‌های سپتون و . . . توسط برادر چنار و گروه او شناسایی شده اند.

صیاد شیرازی پرسید: «علی چنار کیه؟»

علی را نشانش دادم. ایشان با لحنی متبسّم گفت :« از بس تعریف چنار را شنیده ام گمان می‌کردم حتما به بلندای درخت چنار است» و با لبخند از علی پرسید: «علی چنار شمایید؟»

 علی گفت: «بله» 

پرسید: «عرب هستی؟»

علی گفت: «بله» 

پرسید: «منطقه را می شناسی؟ »

علی پاسخ داد: «قبل از جنگ، من در تمامی این منطقه کار کرده ام و تقطه به نقطه  آن را می‌شناسم.»

صیاد پرسید: «خِنِگ را روی نقشه نشان بده!»

علی بلافاصله انگشتش را گذاشت روی نقطه ای از نقشه و گفت: «خنِگ، همان کوت گاپون است، ابوعباد شواهدی و…» 

آن‌گاه صیاد گفت: « پس نیروهای‌تان را زیاد کنید که با شماها زیاد کار دارم»

راوی: عبدالرضا احدی

به دستور صیاد

با دستور صیاد شیرازی مبنی بر افزایش تعداد نیروهای حاضر درمنطقه، من و علی تعداد نیروها را به ۲۲ نفر افزایش دادیم که همگی آنها از آبادی‌های عمله سیف، بنوار ناظر، بنوارحسین، شوهان، دوبندار و علی‌آباد بودند.

پس از آمادگی نیرو ها، به ما دستور داده شد که فرودگاه خاکی هواپیماهای سم پاش را به توپ ببندیم و  فرودگاه را به تصرف در بیاوریم.

من و علی به فرماندهان گفتیم: « با ۲۲ نفر نمی‌شود حتی صدمتر متر از آنجا را هم آزاد کرد، چه رسد به کل فرودگاه عراق!» سپس از فرماندهان خواستیم که به ما نیروی کمکی بدهند اما قبول نکردند.

سرهنگ سلیمان‌نژاد فرمانده‌ی واحدی از ارتش گفت: «شما هستید که در تهران شعار مرگ بر آمریکا می‌دهید یا تو دهن آمریکا می‌زنید بسم الله، آمریکا همین جا پشت خاکریزها است کو همت شماها؟!»

در این هنگام یکی از فرماندهان ارتش به نام سروان پهلوان گفت:« من ده نیرو می‌دهم و خود نیز همراهی می‌کنم.»

شبانه ساعت یک بامداد حمله کردیم  و نتیجه این شد که توانستیم ۶۵ نفر اسیر، ۲۴ دستگاه تانک و ۶ دستگاه خودرو را به غنیمت بگیریم. در واقع، این یک عملیات پارتیزانی بود. پس از آگاهی عراقی‌ها، پاتکی به نیروهای ایرانی با ۲۰۰ تانک زده شد که ما مجبور به عقب نشینی به مناطق قبلی خود شدیم.

علی در همان عملیات ترکشی به شکمش اصابت کرد و یکی از انگشتانش را نیز از دست داد. انگشت کوچک دست راستش و همچنین از ناحیه پیشانی زخم برداشت.

 

جراحت

 هنگامی که علی مجروح شد او را به بیمارستان پایگاه چهارم شکاری انتقال دادیم. هنگام پانسمان دکتر به او گفت: « اگر انگشتش را بیاورید پیوند می‌زنیم!»

ما باخنده گفتیم: «پیدا کردن انگشت علی توی منطقه، پیدا کردن سوزن در انبار کاه است» دکتر، پیشانی و انگشتش را پانسمان و شکمش را بخیه کرد و علی با همان حال، بلافاصله به منطقه برگشت.

راوی: عبدالرضا احدی

یک مجروح عرب زبان

در عملیات فتح المبین پس از تشریح منطقه، علی چنار فرمانده گردان هاشمی نژاد شد. عملیات فتح المبین، در نیمه شب اول فروردین آغاز شد.

در مرحله‌ی نخست عملیات تا نزدیکی تنگه ابوغریب رفتیم و حدود چهارکیلومتر به عمق دشمن پیشروی کردیم. شب دوم عملیات چهار کیلومتر دیگر را طی کردیم تا به رادار سایت شرحانی نزدیک شدیم که من از ناحیه‌ی دست تیر خوردم و به بیمارستان منتقل شدم.

پس از دو روز بستری، یکی از پرستاران گفت: «یک مجروح عرب زبان به نام علی چنار در اتاق بغلی بستری است. »

رفتم سراغش و دیدم سه گلوله به بازو تا آرنج دست چپش اصابت کرده است. شش روز بیشتر توی بیمارستان نماند و دوباره خودش را رساند منطقه.

راوی: عبدالرضا احدی

پایان قسمت دوم

ادامه دارد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا