خانه مادر نیاز به تعمیر دارد
روایتی از ارادت سردار شهید حاج عظیم محمدی زاده به مادرش پس از شهادت
خانه مادر نیاز به تعمیر دارد
روایتی از ارادت سردار شهید حاج عظیم محمدی زاده به مادرش پس از شهادت
شهید حاج عظیم محمدیزاده، محبت و توجه و عنایت ویژهای برای مادر و پدرشان قائل بودند و رفتارشان با ایشان در کمال احترام و ادب و تواضع بود. به ویژه به مادرشان توجه بسیار ویژهای داشتند. این توجه ویژه چه در زمان حیاتشان کاملا قابل درک و لمس بود و چه پس از شهادت و حیات اخرویشان ادامه پیدا کرد.
ایشان از جبهه به مرخصی نمیآمدند جز برای دیدار با مادر و یکی دو روز ماندن پیش ایشان و انجام کارهای مادر و اطمینان خاطر دادن به مادر از اینکه زنده است و بعد دوباره به جبهه برمیگشتند. بهویژه، پس از شهادت برادر کوچکشان، شهید منصور محمدیزاده، سعی میکردند بیشتر هوای مادر را داشته و نگذارند اصطلاحا ته دلش خالی شود. بارها شده از جبهه با یکی از برادران یا فامیل تماس گرفته و سفارش مادر را کردند. از برادران میخواستند که مادر را پیش خودشان در موسسه دامداری نگه دارند و در منزل دزفول و زیر موشک و بمبارانها تنها نگذارند؛ بماند که مادر بزرگوار ایشان به راحتی قبول نمیکردند خانه را خالی بگذارند و همیشه میگفتند شاید حاج عظیم بیاید و من نباشم؛ پشت در بماند و ازم خبری نداشته باشد.
هنگامی هم که حاج عظیم از جبهه میآمدند؛ سعی میکردند دور و بر مادر باشند و اگر کاری دارد یا خانه نیاز به رسیدگی دارد و چیزی خراب است؛ برایشان درست کنند. خاطرات زیادی از محبت و توجه حاج عظیم به مادر در ذهن اطرافیان، فامیل و دوستان این شهید ثبت شده که برخی از آنها در کتاب خاطرات ایشان به چاپ رسیدند. برای مثال، هنگامی که خبر شهادت منصور، برادرش را میگیرد؛ سریعا خودش را به خانه رسانده و اسباب و وسایل منصور را از اتاقش جمع میکند تا وقتی خبر به مادر رسید؛ با دیدن این وسایل، ناراحت و اذیت نشود.
این توجه به مادر، پس از شهادتشان هم ادامه پیدا میکند و بارها به خواب خواهر بزرگتر یا برادران یا فامیل نزدیک آمده و توصیه مادر را میکند یا با ناراحتی، از عدم رسیدگی و توجه به مادر گله میکند. در یک مورد، مدتها بود مادرشان مریض بودند و پزشکان دزفول نتوانسته بودند خوب درمان کنند و نیاز بود به تهران برده شده و زیر نظر متخصصان، معالجه شوند. برادران حاج عظیم به خاطر مشغله زیاد، ماجرای بردن مادر به تهران را مرتب به تاخیر میاندازند و امروز و فردا میکنند تا اینکه حاج عظیم به خواب خواهر بزرگترشان، حاجیه خانم مهین محمدیزاده (ایشان فوت کردند و در کنار مادر حاج عظیم دفن هستند) آمده و گله میکنند که چرا مادر را برای درمان به تهران نمیبرید؟ این گله و خواب به برادران منتقل شده و آنها سریعا مادر را به تهران میبرند و میمانند تا دوره درمانی او کامل شود و بعد برمیگردانند.
اما عنایت و توجه ویژه حاج عظیم به مادر، حتی پس از وفات مادرشان نیز ادامه پیدا میکند که خاطره زیر واقعا قابل تامل است:
یکی از آشنایان فامیلی با حاج محمد (برادر دوم حاج عظیم)، تماس میگیرد و میگوید حاج عظیم را خواب دیده و به او گفته است که به برادرشان بگوید: «خانه مادر نیاز به تعمیر دارد.»
در آن زمان، مادر حاج عظیم سالها است فوت کردند و در منزل قدیمیشان، فقط پدر حاج عظیم زندگی میکند. حاج محمد، به منزل رفته و خانه را بررسی میکند و متوجه خرابی نمیشود. از پدرشان هم میپرسد که آیا چیزی خراب شده یا بخشی از خانه نیاز به تعمیر دارد که پدر گرامیشان میگوید خیر و همهچیز سالم و درست است.
مدتی میگذرد و این بار، آشنای دیگری حاج عظیم را خواب میبیند و باز این شهید گله میکند که «چرا برادرانش به وضعیت منزل مادرشان رسیدگی نمیکنند و خراب شده و آب چکه میکند.»
این موضوع به گوش حاج محمد و سایر برادران رسیده و باز دوباره بررسی میکنند ولی نمیفهمند که منظور حاج عظیم چیست و کجای خانه خراب شده است. حتی از پشت بام، حیاطها، آبدارخانه، گلخانه و تمام نقاط خانه بازرسی میکنند که شاید جایی نشتی میدهد یا دیوار نم کشیده و خراب شده ولی چیزی مشاهده نمیکنند.
پس از چند هفته، آن آشنایی که حاج عظیم را خواب دیده، به طور اتفاقی و وسط هفته سری به شهیدآباد زده و سر مزار مادر حاج عظیم میرود. همانطور که سر مزار نشسته و در حال خواندن فاتحه است؛ متوجه میشود خطی از مورچهها از مزار بیرون آمده و به سویی میروند. کنجکاو میشود و کمی سیمان تکه شده بالای سر مزار را کنار میزند. با کمال تعجب، متوجه گودالی بزرگ شده که بر اثر خرابی سیمان اطراف سنگ مزار و آب رفتگی به مرور ایجاد شده و کاملا مزار را در یک وضعیت تخریب قرار داده است.
فورا پی به راز خواب حاج عظیم و گله و توصیهاش برده و با حاج محمد تماس میگیرد تا سریعا با گچ و سیمان، بخش خرابی مزار را مرمت کنند و دیگر بر اثر ریزش آب، داخل مزار خیس نشده و آب جمع نشود و مورچهها رفت و آمد نداشته باشند.
شهید حاج عظیم محمدیزاده، بارها و بارها پس از شهادت، به خواب دوستان و بستگان و خواهران و برادران خود آمده و توصیه میکردند سراغ مادر بروند و به او رسیدگی کنند که نشان از عظمت جایگاه مادر و اوج احترام و توجه ایشان به مقام مادرشان است.
سردار شهید حاج عظیم محمدی زاده متولد ۱۳۳۲ در مورخ ۶ اسفندماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ و در منطقه شلمچه به شهادت رسید و مزار مطهرش در جوار مزار برادر شهیدش منصور محمدی زاده در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است
به قلم: میثاق محمدی زاده
عالی است هم سایت تان و هم مطالبی که نوشته اید. دستمریزاد. خداوند متعال اجر و قوت تان دهد. لذت بردم از خواندن خاطرات و روحم تازه شد. کاش با شهدا محشور شویم.
سلام
محتاج دعای شما هستیم