تاریخ‌نگاریدل‌نوشته‌ها
موضوعات داغ

این مادرها زینب واره اند . . .

مادر شهیدان دهقانیان پور به فرزندان شهیدش پیوست

این مادرها زینب واره اند . . .

به بهانه عروج «حاجیه فرحناک زاده» مادرشهید محمدرضا دهقانیان پور و جاویدالاثر مرتضی دهقانیان پور و جانباز سرافزار و پاسدار فقید حاج غلامرضا دهقانیان پور

وقتی می گویی زینب(س) ، باید دلت برود دنبال نفر ششم پنج تن. دنبال زینب(س) و با او جذر و مدهای روزگارش را مرور کنی و بیاموزی از او واژه ای به بلندای «صبر» را و اصلاً قصه ی زینب(س) ، مرور صبر و الگو گرفتن از صابرین است.

وقتی می گویی زینب(س)،  یعنی آیات صبر را مدام  زمزمه کردن  و به کار بستن و چشم بازکردن رو به تصویری به نام عاشورا و جلوه ی تمامی آن آیات صبر را زیستن .

باید مدام با خودت تکرار کنی:«  الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ.  أُولَـئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ. »

باید دل ببندی به «وَ اصْبرِ لِحُکمْ‏ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَ سَبِّحْ بحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُوم‏»

باید « فَاصْبرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لَا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لَا یُوقِنُون » سراسر وجودت را فرابگیرد و عاشقانه دنبال « یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون» باشی.

وقتی می گویی زینب(س)، باید در سراسر وجودت تمرین صبوری کنی. وقتی می گویی زینب(س)  ، باید بیاموزی شاکر باشی در فراز و نشیب زندگی ات و بیاد بیاوری: « وَ اصْبرِ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِین‏»

تکرار و مرور زینب(س) ، برای این است که در سختی ها کم نیاوری و زبانت از شکر غافل نشود. برای اینکه درد را و زخم را ببینی و با تمام وجود لمس کنی، ولی دم بر نیاوری و همه را بسپاری به خدا و «تسلیم» را بیاموزی و «رضا» را هم.

باید در امتحانات الهی، پیش خدایت اگر سر خم می کنی به تواضع و شکر ، اما کمر خم نکنی به شکست و اعتراض که «چرا من؟!»

نمی شود زینب بود. نمی شود. نمی شود که نمی شود، اما می شود تمثالی از زینب(س) بود. می شود زینب واره بود. می شود مَثَلی شد از آن کوه صبر و زینب(س) را مدام دید و زینبانه، مدام ایستاد.

و تو می گویی مگر می شود، و من می گویم می شود! خوب هم می شود. اگر چشمانت را کمی باز کنی و بخواهی ببینی می شود. توی همین شهر ، توی همین کوچه پس کوچه ها، زنانی هنوز ایستاده اند و نفس می کشند که اگر چه آسیاب روزگار و داغ های مکرر، دست به دست هم داده اند برای سفید کردن گیسوهایشان و خم کردن قامتشان، اما هنوز هم ایستاده اند و تو اگر بخواهی ببینی، می بینی شان.

مادرانی که قرآن گرفتند بالای سر بچه هایشان و خودشان روانه شان کردند به کربلاهای مکرر و خودشان هم بالای سرشان ایستادند هنگام تکفین و تدفین و خم به ابرو نیاورند و گفتند، فدای سر زینب(س)

و همه ی اینها را گفتم تا به زنی برسم که تا امروز مردانه ایستاده بود و در هجوم داغ های مکرر ، می گفت: «فدای سر زینب(س)»

زنی که سه شاخ شمشادش را داد و حتی جنازه ی یکیشان را هیچ گاه پس نگرفت و باز هم دستان شاکرش سمت آسمان بود و پیشانی شکرش روی زمین.

عجیب است حال آدم هایی که وقتی ثروتی از این سرزمین به غارت می رود، رگ غیرتشان باد می کند و سوز حسرتشان شعله می کشد، اما ثروت شناس نیستند.

عجیب است حال ما آدم هایی که گنجینه هایمان را نمی شناسیم و اگر بشناسیم هم  سراغشان نمی رویم و پاسشان نمی داریم و عجیب تر آنکه وقتی هم از دستمان می روند، نمی دانیم خسران زده ی کدام ثروت و سرمایه ایم.

«آن آنسان های ارزشمندی که وقتی هستند نیستند و وقتی که نیستند هستند. شگفت انگیز ترین آدم ها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما می روند، نرم نرم؛ آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدم ها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرق در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه حرف ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.»

و یکی از این انگشت شمارها مادر شهدای دهقانیان پور بود که امروز از بین ما مسافر شد. زینب واره ای که در ایام حزن و اندوه و غریبی زینب (س) و در دهه محرم، مهمان سفره زینب(س) شد.

زنی که روزگاری پسرهایش در جبهه نبرد می جنگیدند و او زینب وار پشت جبهه ایستاده بود. زنی که وقتی زینب وار بالای پیکر «محمدرضا»یش که از «فتح المبین» آمده بود، ایستاد دستانش را رو به آسمان گرفت و زمزمه کرد که «الهی تقبل منا هذا القلیل القربان»

شهید محمدرضا دهقانیان پور (سمت راست) و زنده یاد غلامرضا دهقانیان پور (سمت چپ)

زنی که وقتی برایش خبر آوردند که «مرتضی»یت، نور چشمت ، جرعه جرعه گمنامی نوشیده است و خبری از او نیست، وقتی خبر آوردند که شاخ شمشادت در پاسگاه زید مفقودالاثر شده است و زمینی ها نشان از بی نشان او ندارند،  بار سنگین فراقش را با این یقین که آسمانی ها از جایش و حالش باخبرند،  به دوش صبر کشید.

زنی که به این یقین رسیده بود که «مسلم»، همیشه «تسلیم» است . داغ مرتضی را گذاشت همسایه شود با داغ محمدرضا و این یعنی داغ بر روی داغ و زخم بر روی زخم، یک دل چقدر باید قدرت داشته باشد برای صبوری و یک سینه چقدر ظرفیت برای وسعت داغ؟ اما او زینب را فقط نخوانده بود، بلکه او زینب را زیسته بود.

شهید مرتضی دهقانیان پور

و همین بود که وقتی سال ها بعد از پایان جنگ، زخم های سرباز کرده ی سومین فرزندش«حاج غلامرضا» کاری شد و پاسدار بی نام و نشان و مظلوم ، رزمنده ی سالهای عشق و حماسه ی آسمانی شد، زیر بار مصیبتش، کمر خم کرد، اما سر خم نکرد و هر چند شکستنش را به ضوح می شد دید، اما چون خوب می دانست که باید « أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا » باشد تا به گوش جان بشنود آن بشارت های بزرگ را  که « وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ » باز هم ایستاد. او باز هم زینب وار ایستاد تا زینب واره ای باشد که زینبانه زیستن را بیاموزد.

رحمت خداوند بر چنین مادرانی باد که امروزه نمونه و مثال آنان کمتر پیدا می شود.

بوسه مادر شهدای دهقانیان پور بر پرچم متبرک به گنبد امام حسین(ع)

امروز « حاجیه خانم بتول فرحناک زاده» مادرشهید محمدرضا دهقانیان پور و جاویدالاثر مرتضی دهقانیان پور و جانباز سرافزار و پاسدار فقید حاج غلامرضا دهقانیان پور، مهمان فرزندانش خواهد بود و بدا به حال ما که از این ثروت بی پایان بهره ای نبردیم و بدابه حال تر اینکه حسرتی برای از دست دادنش جانمان را شعله ور نمی کند.

بدا به حال مردمی که سراغ این مادرها نمی روند و از این اسوه های عاشقی الگو نمی گیرند برای زیستنشان و بدا به حال مسئولینی که اگر بخواهند خیلی لطف کنند، بر پیکر این اسوه ها نماز میتی رو به دوربین های رسانه ها، می خوانند و دوباره می روند تا همدم میزها و پست هایشان شوند.

این مادر و چنین مادرهایی به مقصدی که باید می رسیدند، رسیدند و با حیات طیبه جاودانه خواهند شد، اما بدا بحال آنان که از این سرچشمه های معرفت جرعه هم ننوشیدند و وای به حال آنانی که همین مادرها و فرزندانشان روز حساب سر راهشان را بگیرند و بگویند با خون شهدا چه کرده اید.

 روحش شاد و یادش گرامی باد.

 

الف دزفول ضایعه  درگذشت این مادر بزرگوار را  محضر مبارک حضرت ولیعصر(عج) و  خانواده محترم ایشان و مردم شهید پرور دزفول تسلیت عرض می نماید. غفران و رحمت الهی برای آن‌مرحومه و صبر و اجر برای بازماندگان از خدای متعال مسئلت دارم .

 

 

لازم به ذکر است که شهید محمدرضا دهقانیان پور ، متولد ۱۳۴۱ در سن ۲۰ سالگی و مورخ ۲ فروردین ماه ۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین و جبهه کرخه به شهادت رسید و شهید مرتضی دهقانیان پور ، متولد ۱۳۴۳ در سن ۱۹ سالگی و در مورخ ۲۵ مرداد ماه ۱۳۶۲ در منطقه پاسگاه زید جاویدالاثر شد و پیکر پاک و مطهرش هیچگاه پیدا نشد.

همچنین جانباز سرافراز اسلام پاسدار فقید حاج غلامرضا دهقانیان پور نیز پس از سال ها تحمل درد و رنج ، در مورخ ۹ اسفندماه ۱۴۰۰ مهمان برادران شهیدش شد.

مزار مطهر شهدای دهقانیان پور در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است

‫۲ دیدگاه ها

  1. به نام خدا
    در ابتدای سخن کمال تشکر رادارم که چنین متن زیباو تاثیرگذاری را به رشته تحریر درآوردید، اجرتان با سالار شهیدان انشاءالله
    نمونه ی چنین مادرانی در شهر ما کم نیستن، مادرانی که زینب گونه گوشه ی دلشان را برای آبیاری درخت انقلاب تقدیم کردند. عمه ی عزیزم نمونه ی کاملی بود از زنی خود ساخته و صبور که فرزندانی مؤمن و شایسته را در دامان پر مهرش پرورش داد، او به فرزندان شهیدش پیوست و غمی بزرگ خواهد بود نبودن او در کنارمان

    1. اینها که در سایه سار رحمت الهی هستند. خداوند ما را رحمت کند ان شاالله و توفیق شفاعت این مادر و فرزندان شهیدش را نصیبمان کند.

      از این مادرها نگفتیم که حال و روز شهرمان و آدم هایش به روز افتاده است. کاش بیشتر مردم را با این اسوه ها آشنا می کردیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا