مَش حمید پزشکی را رها کرد . . .
معرفی کتاب راه ناتمام ، زمانه و زندگی شهید حمید محمودنژاد
مَش حمید پزشکی را رها کرد . . .
معرفی کتاب راه ناتمام ، زمانه و زندگی شهید حمید محمودنژاد
قبلاً از حمید محمود نژاد برایتان نوشته بودم. «اینجا» کتاب «راه ناتمام» زمانه و زندگی «شهید حمید محمود نژاد» را در فرصت تعطیلی روز سه شنبه که به برکت خاکباران دزفول رخ داد خواندم و به شدت شیفته ی شخصیت حمید شدم.
به گمانم این کتاب فقط دقایقی بود از غواصی در اقیانوسی بنام «حمید محمودنژاد» که پیش از این از اوصافش شنیده بودم، اما گمان نمی کردم کشف اعماق این اقیانوس و ناشناخته های آن امکان پذیر نیست و هرآنچه کشف کنم در برابر آنچه هنوز ناشناخته مانده است، به چشم نمی آید.
جوانی جسور، شجاع که از کودکی هایش زیر بار زور و ظلم نمی رود و قدعلم می کند در برابر ظالم.
جوانی اهل مطالعه که در روایت زیستن کمتر کسی چنین عشق و علاقه به مطالعه دیده و شنیده ام و بار علمی بسیار وسیع و عمیق که در مناظره ها و تحلیل ها و جریان سازی های معرفتی و اعتقادی همیشه سر و گردنی بالاترا زبقیه دارد و به واسطه ی عمل کردن به اغلب معرفت هایی که شناخته است، پله پله نردبان وصال و کمال را بالا رفته و آن همه علم را وبال خود نکرده است.
کسی که زمانه و زندگی حمید را بخواند، از آن همه کتاب ها و دوره های مدیریت و برنامه ریزی و مدیریت زمان و اراده و . . . بی نیاز می شود و آنچه را که حمید در اراده و زمان شناسی و مدیریت زمان و برنامه ریزی ، با عمل نشان می دهد در هیچ یک از آن کتاب های تئوری رنگارنگ ندیده و نشنیده ام.
جوانی که ثانیه های عمرش را در جبهه می گذراند، اما مطالعه اصل مهم زیستن اوست و نگاه او به درس خواندن و کسب علم و آینده نگری و آینده ی یک جوان حزب الهی و انقلابی ستودنی است و همیشه می گوید: «درس بخوانید که در آینده هیچ کس به دردتان نمی خورد! خودتان باید روی پای خودتان بمانید».
کسی که بدون دفتر و کتاب پایش به جبهه ها باز نمی شود و در هر منطقه ای که حاضر می شود، علاوه بر تدریس قرآن و نهج البلاغه و برگزاری جلسات قرآن و تفسیر و دعا و احیا، آنقدر تسلط دارد به انواع دروس که معلم خصوصی رزمندگان می شود و در درس ها کمک حال بچه ها می شود.
کم خواب است و پر کار. می گوید من ده دقیقه بخوابم انرژی ام تجدید می شود.
ثانیه به ثانیه عمرش را برنامه ریزی دارد عمرش را استفاده می کند. با اراده ی خود می خوابد و با اراده بلند می شود و کسی ندیده است که حمید برای بیدار شدن ساعت کوک کند و این از عجایب شخصیت حمید است.
تکیه کلامش همیشه این است که :«هیس! حرف بس است دیگر! عمل کنید» و در اوج بحث و جدل های سیاسی و نقد به مسئولین می گوید: «شما به تکلیفتان عمل کنید»
شگفتانه ی شخصیت حمید اراده است. اراده کند کاری را انجام دهد، انجام می دهد، و من برداشتم این بود که این اراده را به واسطه مبارزه با نفس به دست آورده است. طوری که خودش می گوید: «محور تصمیمات من نفس است، هر چه او اراده کرد من خلاف آن را اراده می کنم»
نمونه ای از این شگفتانه ی اراده، کسب رتبه سوم رشته پزشکی دانشگاه شیراز با فقط دوماه مطالعه برای کنکور است. اما او باز هم از آن تصمیمات شگفتانه اش می گیرد. پزشکی را با تمام روشنی آینده اش پشت پا می زند و راهی دانشگاه امام صادق(ع) می شود و در مقابل حیرت اطرافیان می گوید: « پزشکی دنیایم را آباد می کند و دانشگاه امام صادق(ع) آخرتم را»
شاید من بتوانم واژه «دانشمند» را در برداشتم از شخصیت او برایش به کار ببرم و یکی از دلایلم این باشد که وقتی مسئول گزینش دانشگاه امام صادق(ع) پیگیر حمید می شود، در نهایت می گوید: «محمودنژاد باید مرا گزینش کند!»
حمید اهل سیر و سلوک و نماز شب است و من احساس کردم که این پرده از زندگی اش کماکان برای خیلی ها مجهول و مرموز و ناشناخته بوده و هست و یقیناً خواهد بود. این مطلب را از آنجا می گویم که عارف شهید سیدرضاپورموسوی و عارف واصل طلبه شهید علی سیفی از حمید به عنوان شخصیتی شگفت یادکرده اند و این خود یک کُد و نشانه دال بر این است که دست حمید یقیناً به جاهایی بند بوده است..
حمید فرمانده ای دوست داشتنی است که نیروهایش با دل و جان فرمانبردارش هستند، بدون اینکه دستور بدهد و این خود شگفتانه ای دیگر است. فرمانده ای که گاه هنگام دادن فرمان های سخت چفیه را توی دهانش می گذارد و زار می زند، در حالی که خودش هم اولین نفر فرمان خودش را اجرا می کند.
حمید آنقدر روی ریل شریعت طی طریق می کند که پس از شهادت، پدر حمید به رفقایش می گوید: «شما رفیق از است داده اید و من مرجع تقلید.» حمیدی که وقتی مرخصی می گیرد ، آن روز از غذای گردان نمی خورد و می گوید : اگر چه در گردان کار دارم، اما چون مرخصی امضا کرده ام، نباید از غذای گردان بخورم.
حمید بالاخره در والفجر۸ به آرزویش می رسد، اتفاقی که به دل او الهام شده است و از قبل خبر دارد.
زیستن «حمید محمودنژاد» سراسر شگفتانه است و حالا سال هاست که از آن الگوی بی نظیر فقط یک مزار در گلزار شهدای بهشت علی دزفول مانده است و و شخصیتی ناشناخته! و راهی ناتمام.
به قول جمله معروف خودش: «از شهید چیزی نمی ماند جز یک راه ناتمام»
راستی حمید جملات قصار فوق العاده زیبا و پرمعنایی دارد. مثل:
«شهید زنده است و ناشناخته ترین شهید، در ناشناخته ترین زمان و در ناشناخته ترین مکان خونش به هدر نمی رود»
و می گوید: «میراث دار شهدا باشید نه میراث خوار شهدا»
کتاب «راه ناتمام» بخشی از زمانه و زندگی حمید محمود نژاد به قلم دوست بزرگوارم جناب عبدالرحیم حسینی فر و کاری از گروه روایتگران شهدای دزفول است.
مطالعه آن را توصیه می کنم.
فرمانده شهید حمید محمودنژاد ، فرمانده گروهان غواصی المهدی متولد ۱۳۳۹ در مورخ ۲۱ بهمن ماه ۱۳۶۴در عملیات والفجر ۸ و در منطقه اروندکنار به شهادت رسید و مزار این شهید والامقام در گلزار شهدای بهشتعلی دزفول زیارتگاه عاشقان است
سلام عزیزان من این سعادت را داشتم که همکلاس آقا حمید باشم. و در سالهای تحصیل ایشان در دانشگاه امام صادق(ع) میزبان ایشان و البته به همراه دوست همیشه عزیز آقا رحمن موذن( همکلاسی دیگرم) که با حمید آقا درس می خواندند باشم و خبر شهادت ایشان آنقدر باورش سخت بود و هست که هنوز او را نزد خود حاضر و ناظر می دانم. آنچه که در باره ایشان نوشته اید کاملا درست می باشد.اگر چه حمید آنقدر بزرگ و دوست داشتنی بود که هر چه از محاسن ایشان نوشته شود حق مطلب به کمال و اتمام نمی رسد. روحش شاد و در آن دنیا شفیع ما جاماندگان باشند.
ممنون از شما آقای موجودی عزیز
انشاالله شهدا دستگیر شما باشند.
ارادت ویژه ای به این شهید عزیز دارم……
رفیق شهید داشتن حال آدم را همیشه خوب می کند . . .
و حمید از آن نعم الرفیق هاست
خدا خیرت بده انشاءالله
در روزگاری که به شدت به شهدا احتیاج داریم شما از شهدا می نویسید خوشا به حالتان
التماس دعا
سپاس که مهمان الف دزفول شدید