نقد نوشته‌ها

جناب رئیس جمهور! فقط فوتبال حماسه است؟

نقدنوشته ای برای رئیس جمهور

جناب رئیس جمهور! فقط فوتبال حماسه است؟

 

جناب رئیس جمهور خبر را خواندم:

«اعضای تیم ملی فوتبال کشورمان چهارشنبه‌ شب ۲۹ خرداد در نهاد ریاست جمهوری واقع در پاستور با دکتر محمود احمدی‌نژاد دیدار کردند. در این دیدار قرار شد که به بازیکنان تیم ملی فوتبال پنجاه میلیون تومان پول نقد و همچنین یک حواله خودرو جهت ورود خودروی خارجی به کشور اعطا شود.»

 

جناب رئیس جمهور :

در این بیت المالی که با لودر می ریزید پای حماسه سازان فوتبالیست، حماسه سازانی دیگر هم سهم دارند که توجه شما را به اوامر مولای متقیان در این باب جلب می کنم و سپس می روم سر اصل حرف هایم.

 

حضرت خطاب به مردم مي گويد:

چون فردا  فرا رسد، صبح زود، پيش من آييد كه نزد من، اموالي است، بايد ميان شما تقسيم كنم و بايد همه مسلمانان، چه عرب و چه عجم و چه كساني كه مقرّري مي گيرند و چه كساني كه مقرّري نمي گيرند، پيش من بيايند. براي شما و خودم، از خدا، آمرزش مي خواهم.

ابن ابي الحديد، به نقل از استادش، ابوجعفر اسكافي، مي نويسد:

چون فردا رسيد، علي به كاتب خود، عبيدالله بن ابي رافع، فرمان داد، نخست، از مهاجران شروع كند و به هر يك از آنان، سه دينار، و سپس به هر يك از انصار نيز، سه دينار و سپس به ديگران، چه سفيد و چه سياه، هر يك، سه دينار بدهد. در اين هنگام، سهل بن حنيف، مي گويد: «اي امير مؤمنان! اين مرد، ديروز، غلام من بود و امروز، او را آزاد كرده ام، آيا به او، سه درهم و به من نيز سه درهم مي دهي؟». علي گفت: «به او، همان مقدار كه به تو مي دهم، بايد داده شود؛ زيرا، هيچ كس را بر ديگري، جز به تقوا، برتري نيست.»

 و اما بعد . . .

جناب رئیس جمهور:

حماسه سازانی که حقوق یک فصل بازی کردنشان برابر است با دو برابر مجموع حقوق ۳۰ سال کار یک استاد دانشگاه .

حماسه سازانی که قبل از بازی ها باید بروید سراغشان و هزاران وعده و وعید مالی  بدهید و بعد از خلق حماسه هم باید بلافاصله به آن وعده ها عمل کنید و گرنه در بازی بعدی برایتان تلافی می کنند.

حماسه سازانی که اگر این وعده و وعیدهای مالی نباشد ، معلوم نیست چگونه بازی کنند؟

حماسه سازانی که ماشین های چهارصد میلیونی سوار می شوند.

باید هم پاداش یک گل زدن برایشان ۵۰ میلیون باشد و یک ماشین خارجی و این هدیه شماست فقط. بقیه ارگان ها و نهاد ها را نمی دانم.

حرف اصلی من این نیست. مبارکشان باشد. بالاخره باعث شده اند که ایران سرش را بالا بگیرد و در میدان های جهانی حرفی داشته باشد برای گفتن.

من نمی گویم چرا به آنان چنین پاداش های کلانی می دهید. حرف من چیز دیگری است.

 

جناب رئیس جمهور:

اگر این حماسه سازان از بیت المال حقی دارند ، افراد دیگری هم از این بیت المال حقی دارند. می خواهم آن افراد را به یادتان بیاورم.

افرادی که خانه نشینی باعث شده است که علاوه بر اینکه از دیده روند، از دل هم بروند.

 

جانباز شیمیایی شهید سید عبدالله ولی شریف

افرادی که برای حماسه ساختن ، نه حقوق های میلیاردی گرفتند و نه کسی وعده و وعیدشان داد و پس از خلق حماسه هم انتظاری از کسی نداشتند.

حماسه ای که ساختند، نه یک ماه که ۸ سال طول کشید و در این بین برخی دست ، برخی پا ، برخی چشم و برخی ذره ذره وجودشان را هم برای خلق حماسه هزینه کردند.

و هنوز که هنوز است هم توقعی ندارند و پس از خلق حماسه هم جز کنایه ها و تهمت ها چیزی نصیبشان نشد و یکی یکی دارند می روند تا به رفقای شهیدشان برسند.

حماسه سازانی که امروز باید حتی اکسیژنشان را هم بخرند.

حماسه سازانی که تنها انتظارشان این است که مثل بقیه مردم فقط نفس بکشند؟

جانباز شیمیایی شهید سید عنایت الله ناصری

تقاضای بیجایی است؟

فقط درمان! همین.

نه ماشین خارجی می خواهند، نه پست و مقامی و نه میزی.

اینها پیش خدا و مردم بدون میز عزیز هستند. پیش شما را نمی دانم؟

اگر طی یک ماه ، سه گل زدن در دروازه ی حریف حماسه است، ۸ سال از گوشت و پوست و استخوان مایه گذاشتن ، حماسه نیست؟

اینها که خودشان مرد سکوتند. شما چرا عمل نمی کنید؟

 اگر خودشان از نجابت سکوت کرده اند ، بی غیرتم من اگر سکوت کنم .

من باید فریاد بزنم.

اینها که تمام وجود را با خدا معامله کرده اند.

 حماسه سازانی که یک گل زدند را میزبان شدید و چنین و چنان ستودید و هدیه دادید و فرمودید : نارحتم که دست شما توی بازی شکست.

اما این حماسه سازانی را که من گفتم ، بعد از ۸ سال ضربه زدن به پیکر کفر، حتی رئیس بنیاد شهید و امورایثارگران شهرشان ، انها را به دیدار می پذیرد؟ شما را نمی دانم؟

حتی یک کارمند اداره ای که نام بردم دلش می سوزد که سینه ی جانباز شیمیایی می سوزد؟

 

اگر آنها حماسه سازند، اینها هم حماسه سازند.

اینها هم از بیت المال سهمی دارند.

نه سهمی که بروند و حساب های ارزی شان را سنگین تر کنند و ویلاهایشان را عریض تر و ماشین هایشان را پیشرفته تر.

سهمی که فقط بتوانند نفس بکشند. بچه های خوزستان که بیشتر از بقیه محتاج اکسیژن هستند. چون از یک هفته ۸ روز اینجا هوا پر از خاک است.

سهمی که بتوانند درمان شوند.

سهمی که شرمنده همسران فداکارشان نباشند. چقدر این فرشته صفتان به پای این عزیزان بسوزند و بسازند و دم نزنند؟

درمان!

همین.

خیلی خواسته بزرگی است؟

 آقای رئیس جمهور:

حماسه فقط فوتبال نیست.

حماسه سازان واقعی را دریابید که نکند روزی نتوانید پاسخگوی این

کوتاهی هایتان باشید.

 جانباز شیمیایی شهید مالک عباسی

آقای رئیس جمهور:

در شهر ما نوجوان شهیدی وصیت کرد : «می روم تا تو بیایی! اگر این راه بی یاور بماند زندگی را از من دزدیده ای»

در بین مسئولین چند نفر وجود دارند که دزد زندگی این نوجوان شانزده ساله شهر من هستند؟

خودتان بشمارید. مردم بارها شمرده اند.

 با اینکه سینه ام کوره  هزاران فریاد است، اما دیگر سکوت می کنم و در ادامه از چهار جانباز و دردهایشان خلاصه ای برایتان آورده ام که اینها مشتی است ، نمونه خروار.

وقت کردید بخوانید.

هرچند می دانم که تقدیر از فوتبالیست ها اولویت دارد.

همان آخر شب هم خواندید، خواندید.

نخواندید هم نخواندید.

مثل بقیه مسئولین که نمی خوانند.

 این پیام را یکسال پیش حاج امیر خصوصی برایم نوشت. مرا ببخش حاجی اگر عمومی اش کردم که اجر تو در گمنامی است و اجر من در افشا

 بخدا شبها را باید نشسته و اکسیژن به دهان بخوابم.تازه اگر خوابی بیاید.(دعا کن بقول دزفولیها خو به خو).چند روز است به دستورو توصیه ی دو سه تا از اطبای متخصص باید روی تخت بیمارستانی که از وسط قابل تنظیم است و تقریبا حالت نشسته را برای بیمار بازی میکند و یکعدد چادر اکسیژن بخوابم.به بنیاد شهید گفته ایم.نامه فرستاده شده.ولی متاسفانه.هیچ .همین امروز از شدت گرد غبار و بخاطر اینکه عوارض ریوی این بنده روسیاه بیشتر نشود تا اسباب زحمت همه شوم .سر کار نرفتم .و باید فردا بروم و از مرخصی شخصی جهت این کار مایه بگذارم.خود وضعیت گرد غبار امروز را دیدی.آیا اگر این گردغبار در تهران یا در یکی از استانهای دیگر می بود باز هم تعطیل نبود.خانمم صبح با فرمانداری تماس گرفته بود که ببیند آیا تعطیل است تا بلکه من به اداره نروم .در جواب شنیده بود آقای فرماندار گفتند نه تعطیل نیست.هیچ نمی گویم .فقط دوست دارم روز حساب همه حاضر باشد تا ببینید .بقول باز هم دزفولیها سر پل خر بگیری و روز حساب ببین چه میکنیم با این مسئولین

 

جانباز شیمیایی ناصر افشار:

 

براي جانبازي كه با سرطان دست و پنجه نرم مي‌كند و هزار درد دارد كاري نمي‌شود. مي‌توانند ما را دريك هواپيماي C130 بريزند و ببرند در درياچه نمك خالي كنند و ما هم راحت مي‌شويم.

بعضي وقت‌ها تنها آرزوي مرگ مي‌كنم. ماهانه بالاي ميليون هزينه مي‌كنم اما كسي گوشش بدهكار نيست. در حالي كه صحبت از عدالت و مهرورزي مي‌شود، از يك شيپورچي تيم فوتبال كمترم كه براي رفتنش نه مشكل ويزا دارد و نه هزينه. من يك فرمانده گردان بودم و خجالت مي‌كشم الان درباره اين چيزها صحبت كنم.

اثرات شيميايي به همه جاي بدنم رفته است. ما كه چيزي نخواستيم، چرا در درمانمان كوتاهي مي‌كنيد؟ من چقدر جان دارم كه در خيابان‌هاي تهران و در اين دود و سروصدا بخواهم دنبال كارها باشم و متاسفانه صداي ما به گوش كسي هم نمي‌رسد. بارها به شبكه‌هاي تلويزيون زنگ زدم اما پخش نشد. مي‌خواستم بگويم كساني كه از عدالت صحبت مي‌كنند، نيم ساعت بيايند و وضعيت من را ببينند. البته جريان كربلا به ما ثابت كرده كه خدا نمي‌گذارد صداي حق نابود شود.

 

 

جانباز شیمیایی محمدرضا پور حسن

 

همسرم و برادرش برای درمان و درصد مجروحیت من خیلی تلاش کردند ولی تمام تلاشها بی فایده بود نمی دانم چرا بنیاد شهید فقط ۵% مجروحیت شیمیایی برای من لحاظ کرد. دکتر معالجم گفت: باید از اکسیژن استفاده کنم ۱۶۰۰۰۰۰ تومان دستگاه اکسیژن ساز اولین هزینه سنگین درمانم بود که با وام و قرض توانستیم تهیه کنیم به علاوه هزینه های رفت و آمد برای درمان به تهران و… دیگر خانه نشین شدم و به هیچ عنوان بدون اکسیژن نمی توانم حتی یک ساعت بیرون بمانم. به ناچار همسرم خیاطی می کند هم آرایشگری و برای خرج خانه گاهی اوقات روی شالیزارهای دیگران کار می کند.

همسر مهربانم نمی دانم اگر تو نبودی چگونه می توانستم این همه درد و مشکلات را تحمل کنم که خداوند دانسته فرشتگانی را برای آسایش ما مقرر فرموده است. از تو به خاطر تمام شبهایی که به پایم سوختی شرمنده ام. مرا حلال کن که نتوانستم حداقل زندگی عادی برای تو مهیا سازم.

 خدا می داند زمانی که با دستان مهربانت وقتی مرحم روی تاولهای خون آلودم می گذاری چقدر احساس شرمندگی می کنم و از خدا می خواهم در همان حال جان مرا بستاند.

 دخترم نیلوفر می دانم که جمع کردن خلتهای خونی من خاطر هر دختری را مکدر خواهد کرد ولی تو هیچ نمی گویی. آرزو دارم بر سرم فریاد بزنی … که دیگر خسته شدم … ولی افسوس که روح بلندت مرا در خود غرق کرده است.

 پسرم حمید نمی توانم خود را ببخشم زمانی که می بینم تمام آرزوهایت را به خاطر پدر محدود کرده ای …

 مادرم فکر نکن که نمی دانم چرا فقط روزی چند دقیقه در کنارم می نشینی و چند ساعت در حیاط قدم می زنی تا قرمزی چشمانت را محو کنی

 بدنم از تو نیز شرمنده ام که جایگاه تاولهایی شده ای که پیکر تو را سوزناک و الوده کرده است

از تمام مردم کشور خجالت زده ام که نتوانستم به درستی وظیفه خدمتگذاری را به جای آورم مرا حلال کنید.

 

 

همسر جانباز محمد جو گندمی

دیشب حال شوهرم خیلی بد شد. تشنج داشت. لرز داشت. زنگ زدم اورژانس ۱۱۵. وقتی آنها آمدند به ما گفتند چرا به بنیاد جانبازان زنگ نزدید؟ آنهاگفتند ما ۱۰ نیروی متخصص و آمبولانس تحت اختیار بنیاد گذاشته‌ایم و جانبازان ، آنها باید شبانه روز در اختیار شما باشند. امروز صبح برای اورژانس سه بار زنگ زدم به بنیاد جانبازان. حال شوهرم خیلی بد شده بود. بالاخره توانستم با دکتر… صحبت کنم که گفت تخت خالی نداریم و بعد گفت در اسرع وقت می‌آیند و به قول خودش خدمت می‌رسند. بعد شماره تلفن و آدرس را از من گرفت که امروز بیایند، اما تا الآن که ساعت نزدیک ۱۰ شب است ، هنوز پیدای شان نشده است.

گفتیم آمبولانس بفرستید، گفتند تاکسی تلفنی بگیرید. حال شوهرم خیلی بد شد. ادرارش را بی اختیار می‌ریزد. تشنج و لرز دارد. زنگ زدیم بنیاد جانبازان تا ببرندش بیمارستان. آقای دکتر…. از بهداشت و درمان بنیاد جانبازان گفت: شما یک تاکسی تلفنی بگیرید، ما پولش را حساب می‌کنیم. گفتم: حال شوهرم این‌قدر خراب است که می‌ترسیم بلندش کنیم. اما خبری از آنها نشد. الآن هم شوهرم افتاده است گوشه اتاق و حال حرکت ندارد.

دیشب که حال شوهرم دوباره خراب شد ، به نظرم تشنج داشت ، هزیان می‌گفت. چون ناگهان فریاد زد: بخوابید روی زمین. سنگر بگیرید. دارد خمپاره می‌آید. به بچه‌ها فحش می‌داد و با تلفن بر سر پسر بزرگم کوبید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا