خاطره شهدا

او هنوز بر نگشته است

یادی از شهید جاویدالاثر حمیدرضا شمیم

او هنوز بر نگشته است

یادی از شهید جاویدالاثر حمیدرضا شمیم

 

شاگرد ممتاز

در دوره راهنمایی هم کلاس بودیم او شاگرد ممتاز کل دوره راهنمایی مدرسه ما بود.

راوی: حبیب قاسم زاده

 

شرمنده ام

حمیدرضا هرگاه از جبهه و از عملیات  باز می گشت، از کوچه پس کوچه ها به خانه می آمد. می گفت: «از روی پدر و مادر شهدا شرمنده ام ! »  

راوی: محمد فروغی نسب

 

جنازه ام بر نمی گردد

 حمیدرضا از بستگان من بود و ارتباط خانوادگی نزدیکی داشتیم. بسیار اهل مطالعه بود و عقل و اگاهی و بینش و سوادش خیلی  از سن و سالش بیشتر بود.  بعضی افراد خانواده اش با جبهه رفتن او مخالف بودند، طوری که گه گاهی  با او حالت قهرمی گرفتند تا شاید از جبهه رفتن منصرف شود. اما او  بر جبهه رفتن اصرار داشت و از اهداف مقدسش کوتاه نمی آمد.. برای عملیات رمضان که میخواست برود به خانواده اش گفت: ان شاءالله در این عملیات شهید می شوم و جنازه ام هم بر نمی گردد.

راوی : عیرضا زارع

 

شبانه رفت

 حمید رضا بسیار باهوش، صبور و مهربان بود. او مسول جلسه قرآن کودکان و نوجوانان مسجد صاحب الزمان شمالی بود. شب ۱۵رمضان سال ۶۱، مصادف با شب ولادت امام حسن مجتبی (ع)، شبانه از خانواده خداحافظی کرد و با وجودی که از عملیات قبلی( بیت المقدس ) ترکش در بدن داشت راهی جبهه شد. در وداع آخرش با مادر که ازجشن مولودیه می آمد، با وی خداحافظی کرده و مادر او را به امام حسن مجتبی (ع) می سپارد.

راوی: محمد فروغی نسب

شهید جاویدالاثر حمیدرضا شمیم ( سمت چپ )

صدایم را نمی شنید

در مرحله دوم زمانی که بر روی دژ مرزی با دشمن درگیر بودیم، این صحنه را هرگز فراموش نمی کنم که وقتی حمیدرضا  را دیدم آرپی جی بر شانه داشت و با اینکه کنارش بودم هرچه صدایش می کردم صدایم را نمی شنید چون از بس آرپی جی شلیک کرده بود از گوشش خون جاری بود.

راوی: محسن فرزان پور

 

گمنام

قبل از عملیات رمضان خبرنگار رادیو دزفول که اتفاقا  همکار برادرش بود و اسم او را از روی لباسش خوانده بود ، قصد مصاحبه و رساندن خبر سلامتی او به خانواده اش را دارد، اما حمیدرضا مصاحبه نمی کند. همیشه دوست داشت گمنام بماند . خبرنگار بالاخره به سختی در آخرین مرحله عملیات رمضان که مصادف با شب عید فطر است ، موفق به مصاحبه با او  می شود و البته حمیدرضا، همان شب به شهادت می رسد

راوی: محمد فروغی نسب

 

چشم انتظار

هنگامی که خبر شهادتش را به خانواده اش دادند، مادرش گفت: خودش از خدا خواست که جنازه اش بر نگردد. اما شاهد بودم که مرحوم مادرش تا آخرین روز عمرش منتظر آمدن جنازه حمیدرضا بود و همیشه می گفت: کاش جنازه اش را بیاورند و من آن را ببینم!

راوی : عیرضا زارع

 

شهید حمیدرضا شمیم در وصیت نامه اش نوشته بود:

اگر امکان دارد من را بی غسل و کفن به خاک بسپارید.

 

شهید جاویدالاثر حمیدرضا شمیم ، متولد ۱۳۴۴، در مورخ ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ و در عملیات رمضان و در منطقه کوشک به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاک و مطهرش هنوز هوای رجعت به شهر و دیارش را نکرده است. مزار یادبود این شهید عزیز در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است

 

با تشکر از:

حاج مصطفی

پایگاه فرهنگی رایحه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا