خاطره شهدا

شهیدی که بیست شهید را در خواب ملاقات کرد

تصویر دستنوشته ای از شهید یدالله صبور ، که در آن به ملاقات قریب به بیست شهید اشاره کرده است

بالانویس۱ :

شهید یدالله صبور ، فرمانده زرهی لشکر ۷ ولی­عصر(عج) ، شخصیتی است که هم خودش و هم برادر شهیدش ،«سیف الله» ، در یک پست الف دزفول که هیچ ، در ده جلد کتاب هم نخواهند گنجید.

بالانویس۲:

قصدم نوشتن خاطره ای از آخرین روزهای حضور یدالله بود روی این کره خاکی ، اما در بین دفترچه خصوصی دست نوشته های یدالله ، ناگاه نگاهم افتاد به این صفحات و با حسرت و آه واژه ها را دنبال کردم.

شهید خواب شهدایی را که دیده است یک به یک بر می شمرد. امیدوارم شهید یدالله راضی باشد که رازش را افشا می کنم. آن خاطره که گفتم بماند طلبتان تا در یک پست دیگرتقدیم کنم.

بالانویس ۳:

شهید در این سطرها خیلی مختصر، قریب به بیست شهید را نام می برد که در خواب هایش ملاقات کرده است.احساسم این است که خیلی تند و با عجله و تیتر وار نگارش شده اند که به همان شکل وبا همان ادبیات ، تقدیم می کنم.

 

شهدایی را که در خواب ملاقات کردم

تصویر دستنوشته ای از شهید یدالله صبور ، که در آن به ملاقات قریب به بیست شهید اشاره کرده است

خواب های برادران شهیدی که دیده ام

۱ – « دکتر شهید  بهشتی»

۲ – دیدن «امام» و «دکتر چمران» : خواب دیدم ، من و دکتر چمران نشسته بودیم و امام از ته سالن در حالی­که از میان نوری شدید بیرون آمد میان هر دو ما نشست.

حدود ۸ مرتبه امام را خواب دیدم.

۳ – «سعید توتونچی» در حالی که گریه می کرد ، من و خضریان منتظر او بودیم تا به جبهه برویم

و او گریه می کرد و از خانه بیرون می آمد

۴- «محمد بهاالدین» گفت : من هر وقت می بینمت خیلی خوشحالم.

 ۵ – «علی شکوهی راد» در یک زیارتگاه بود ، بسیار شلوغ و در حالی که ذکر می گفت و با حالت خندان در حرم قدم می زد. او را دیدم و خندید و قلب او را بوسیدم.

 ۶- «محمد علی اردلان » در یک میدان بسیار سبز و یک پسربچه در بغل و با یک لباس آبی بسیار زیبا، گفت : سلام برسان.

۷ – «سیف الله صبور» را حدود ۴ مرتبه و یک مرتبه با همدیگر شنا می کردیم و او می خواست مرا از یک ارتفاع که پایین آن «شهید کابلی» و «یوسف شیخ» بودند پرتاب کند و گفت خیلی خوبه. من گفتم نه. چیزهای باارزشی دارم و دفعه دیگر هم مرا از آب نجات داد.

۸- «احمد جلالی» با پدرش بود و حمام کرده بود و خیلی قشنگ

۹ – «عزیز ادیبی» که پهلوی رئوفی بود . او را دیدم خیلی خندان و گفت به او برخیز و اذان بگو.

۱۰ – «قاری» و «کابلی» که به چهره آنها را دیدم.

۱۱- «حسن ساکیانی» که عکس خودش را هدیه کرد.

۱۲- «عبدالحسین کیانی» که مهمانی رفته بودیم خانه او و او خودش از ما پذیرایی کرد.

۱۳-  خواب دیدن «سیف الله» و« احمد لیاقتی» . سیف الله هیکل بلند و جذابیت خاص خودش را داشت و اورا بوسیدم.

۱۴- خواب دیدن «سیف الله »در یک مجلس عزا و من او رانگاه کردم . می گفتم نمی دانم سیف الله در مورد من چه فکر می کند و سیف الله مرتب به من می خندید و من گریه می کردم.

۱۵-  خواب دیدن «سیف الله»که می خواستیم برویم از یک فروشگاه خرید کنیم. حدود یک ساعت بیشتر سیف الله منتظر من بود تا برویم. بعد با هم رفتیم کله پاچه خوردیم . خیلی مسرور و خوشحال بودو خودم فکر می کردم که چقدر به او نزدیک و خودمانی هستم.

۱۶- خواب دیدن «رحیم شیربیشه» و سوال می کرد از یکی از برادران در مورد شهادت و صفات شهدا.

۱۷-یک روز از سرکشی برادران در خط کوشک برمی گشتم . هوا سرد بود. موقع غروب و اذان بود. برادر «امیر بشیری» با من بود. زمزمه می کردیم. دعا می خواندیم. قرآن می خواندیم. دیدیم یکدفعه بوی عطر زیادی در آن فضای سردو با سرعت ۵۰ می رفتیم به مشامم رسید.خیلی مسرور و خوشحال شدم. دیدم که امیر هم متوجه شده است. بعد از ۱۰۰ متر بیشتر که رفتیم دوباره آن بوی عطر و آن بوی خوش ، به مشامم رسید به طوری که خیلی روشن برادر امیر هم متوجه شد و پی به حضور مهدی جان بردیم و فهمیدیم که مهدی آمده به یارانش سری بزند و آنها را دلجویی کند. چون عاشقان روی اویند و عاشقان مرام و مسلک اویند.

۱۸- خواب دیدن «سیف الله» با همدیگر و «محمد رضا و حمید عنبرسر» شوخی می کردیم.

۱۹- خواب دیدن «شهید لیاقتی راد» ( ۲ مرتبه)

خواب اول به این شرح بود که در پادگان کرخه او را دیدم با لباس رزم داشت و مرتب با سنگ ها ور می رفت و سراغ ما را می گرفت . گفتم این همه توی جبهه سابقه دارید ، چرا یک مسئولیتی نمی گیری . گفت فقط دوست دارم که آرپی جی زن باشم و کار بکنم.

۲۰- خواب دیدن «مش حمید خروسی» که در یک مجلس(مسجد زینب) سخنرانی می کرد برای مردم و یک روحانی زیر منبر بود و مرحوم خروسی جریان جان سپردن خود را می گفت و می گفت که هیچ ناراحتی احساس نکردم.

۲۱- خواب دیدن «سیف الله» در حالیکه داشتیم با «عنبرسر» صحبت می کرد و وقتی به او رسیدیم ، احوالپرسی کرد و گفت : . . .

۲۲- خواب دیدن «رحیم شیربیشه» در حالیکه لباس قهوه ای داشت و خیلی خوشحال بود و گفت : . . 

۲۳ : خواب دیدن «سیف الله» در خانه . مشغول صحبت کردن و شوخی کردن بود و داشتیم کارهای خانه را تقسیم می کردیم. گفت : . . . 

 

سردار شهید یدالله صبور در ۱۹ دی ماه ۶۵ در عملیات کربلای ۵ و در منطقه شلمچه به شهادت رسید و به برادر شهیدش سردار شهید سیف الله صبور پیوست که در۳ شهریورماه سال ۱۳۶۰ در منطقه صالح مشطط به شهادت رسیده بود. مزار این دوبرادر شهید ، در جوار همدیگر در گلزار شهدای شهید آباد دزفول ، زیارتگاه عاشقان است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا